UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

اشعاری از حجت بداغی

اشعاری از حجت بداغی

درباره‌ی حجت بداغی

حجت بداغی متولد بهمن ۱۳۵۷ است؛ یعنی دقیقا از نسل انقلاب، و البته، از آن دسته نویسندگان بعد از انقلاب ا‌ست که تمام کتاب‌هایش، به جز نخستین آنها  یعنی مجموعه داستان "من فکر می‌کنم من"، ممنوع‌الچاپ اعلام شده است. او همچنین شاعر، ترانه‌سرا و خواننده‌ای‌ست که هیچ یک از آلبوم‌هایش نیز مجوز پخش دریافت نکرده است.

رمان "قطار مردم" حجت بداغی از این لینک قابل دانلود است:

http://www.arooz.com/pdf/book/39.pdf

و آلبوم‌های او؛ با عناوین "انسان می‌جویم" و "قصر کافکا" از لینک‌های زیر:

http://www.arooz.com/index/archive/no-seventeen/post-533.php

http://www.arooz.com/index/archive/no-twenty/post-249.php

 

 

(۱)

از شب نترس
کمی خورشید در خورجینم هست
لقمه‌ای روز می‌زنیم و 
جرعه‌ای ماه می‌نوشیم
و صبر می‌کنیم در این بادیه
تا کعبه سر از پا بیاید
با ستاره قطبی جهات را می‌گردیم
از دب اکبر می‌خواهیم
جای دوست و دشمن را نشان دهد
اگر غمگین شدیم
چند پیک راه شیری می‌زنیم
مزه‌اش خوشه پروین
از شب نترس
خورجینم بزرگ است
خورشید را در آورم
شب درونش جا می‌شود

۲۱/۵/۹۰

 

(۲)

معصومهء مشکوک
شنیده‌ام دست زلفت را گردن باد انداخته‌ای
در کوچهء وزیدن
گفته‌اند باد طعم موهایت را برده به قبیله شنیدن
جادوگر قبیله خوراک گفتن پرداخته با گیاه جادویی حواشی
همه گوش‌ها مدهوش شده‌اند
شنیده‌ام
آب چشمه لبانت را بوسیده
رنگ دهانت را ریخته به رفتن رود
گونه عکس خورشید سرخ شده در آیینه جریان
آب در آبشش ماهی‌ها تخمیر شده
خرچنگ‌ها از باز دم ماهی بد مستی کرده‌اند
گفته‌اند
وقتی که رود زمزمه کرد رسیدن را در گوش دریا
اهالی در یا، امواج خوابیده، کف به دهان آوردند سر به دیوار ساحل کوبیدند
انگار که جمعیت جنّی در فصل تناسل جماع می‌کنند
معصومه
مشکوک
شنیده‌ام تنت را به آغوش علف داده‌ای بی پروا
محیط اندام علف خیس شده از شعف
شبنم به آغوش همسرش گلبرگ دویده از حسرت 
گفته‌اند
زمین دهان باز کرده از حیرت
و بعد از آن علف نروییده از صورتش
می‌گویند
کوهی که اکنون در مدار صفر درجهء جغرافیاست
زبان بیرون ماندهء زمین است
که از آه‌های مشکوک گرم است
هر سال وقت علف آب و باد می‌آیند کنار زبان خاک
سنای سه سویه تشکیل می‌دهند
در دستور مستوری آتش
چه اصطکاکی پدید آمد از تعرق تن‌های علف و تن تو
که آتش فرو رفته در گلوی زمین

به شکل تب در شعور تنیدن شما مانده
معصومهء مشکوک
کجای آتشفشان خوابیده‌ای
که زبان‌ها در ائتلاف ناکجا یک صدا
تو را گدازه می‌خوانند؟

۱/۹/۹۰

معرفی و گزینش شعرها از سپیده جدیری

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: