UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

اگر مارکز می‌تواند، چرا من نتوانم؟

اگر مارکز می‌تواند، چرا من نتوانم؟

گفت‌وگوی نیوریورک تایمز با ایزابل آلنده

isabel-allende-2

ایزابل آلنده

اگر مارکز می‌تواند، چرا من نتوانم؟

Jodeyri_Sepidehایزابل آلنده، نویسنده معروف شیلیایی که اخیرا نوشتن کتاب «دفترچه مایا» را به اتمام رسانده و آن را به ناشر سپرده است، می‌گوید که خواندن آثار گابریل گارسیا مارکز باعث شد که او بخواهد یک نویسنده شود: «فکر کردم، اگر این آدم می‌تواند چنین بکند، پس من هم می‌توانم.»

۴ آوریل ۲۰۱۳

آخرین کتاب خوبی که خواندید، چه کتابی بود؟

«مرگ زنبوران»، نوشته لیزا اودونل۱، از آن نوع داستان‌های برانگیزنده، دیوانه‌کننده و مهیب که از هر نظر خوب پرداخته شده است.

کِی و کجا دوست دارید بخوانید؟

وقتی که در سفر باشم از روی “آی‌پد”ام می‌خوانم. در ماشین به کتاب‌های صوتی گوش می‌دهم. در اتاق خوابم کتاب می‌خوانم، جایی که یک تختخواب راحت دارم، یک چراغ مطالعه و دو سگ که گرمم می‌کنند. تا به حال، چندین رمان تاریخی نوشته‌ام که نگارش‌شان به تحقیقات زیادی نیاز داشته است و تمام مطالعاتم را در این مورد در کلبه‌ام۲ انجام داده‌ام، جایی که در آن می‌نویسم.

اعتراف می‌کنم که در کتاب خواندن شلخته و بی‌نظم و بی‌صبرم. اگر کتابی در ۴۰ صفحه اول جذبم نکند، خواندنش را رها می‌کنم. انبوهی کتاب دارم که آنها را تا نیمه خوانده‌ام و حالا باید دچار هپاتیت‌های حاد یا بیماری‌هایی به همان جدیت شوم که به ناگزیر استراحت کنم و بتوانم بیشتر بخوانم.

  شما از آن آدم‌هایی هستید که کتابی را چند باره می‌خوانید؟ چه کتاب‌هایی شما را به دوباره و دوباره خواندن‌شان واداشته‌اند؟

خواندنی‌های زیادی وجود دارد و زمان نیز بسیار کوتاه است. من ۷۰ ساله‌ام، اما هنوز به سنی نرسیده‌ام که از دوباره‌خوانی به نسبت آن غافلگیر شدنی که در مواجهه با یک داستان جدید یا یک نویسنده جدید به آدم دست می‌دهد، لذت بیشتری ببرم.

ژانر ادبی مورد علاقه‌تان چیست؟ هیچ کتاب ناجور یا ممنوعه‌ای بوده که از آن لذت برده باشید؟

ادبیات داستانی را دوست دارم. یک رمان خوب یا یک داستان کوتاه خوب برایم به عشق‌بازی میان ملحفه‌های تمیزِ اطو کشیده می‌ماند: لذتِ تام! وقتی نوجوان بودم خواندن ممنوعه برایم مسلماً به معنیِ خواندن مطالب اروتیک بود. در چهارده‌سالگی‌ که در لبنان زندگی می‌کردم، میل غیر قابل مقاومت خواندن داستان‌هایی را که ترکیبی از اروتیسم و تخیل در آنها وجود داشت، به هنگام خواندن “هزار و یک شب” با چراغ قوه در پستوی خانه‌‌مان کشف کردم. هیچ هیجانی قابل مقایسه با هیجان خواندن یک کتاب ممنوعه نیست. امروز دیگر چیزی برای من ممنوع نیست، پس چیز ناجوری هم وجود ندارد. چقدر هم بد! (حالا دیگر نوه‌های من هم از صحنه‌های اروتیکی که در لبنان آن‌قدر برایم هیجان‌انگیز می‌نمود، احساس ملالت می‌کنند.)

پیدا کردن کدام کتاب‌ها در قفسه‌‌های کتابخانه‌تان ممکن است ما را شگفت‌زده کند؟

در آنجا کلی فرهنگ لغت پیدا می‌کنید. من به اسپانیولی می‌نویسم اما ۲۵ سال است که با ویلی، شوهر خارجی‌ام یک زندگی انگلیسی زبان دارم. او فکر می‌کند که دارد اسپانیولی صحبت می‌کند. نوشتن من هم شبیه حرف زدن ویلی شده است: اسپانگلیش! من میان این دو زبان تلو تلو می‌خورم و گاهی لغت را فقط به زبان فرانسوی یادم می‌آید. فرهنگ لغت‌های من، فرهنگ لغت‌های مترادف، فرهنگ اصطلاحات، فرهنگ اساطیر و حتی فرهنگ اوراد سحرآمیز را شامل می‌شود.

درباره وضعیت رئالیسم جادویی در دوران معاصر چه نظری دارید؟ میان رمان‌های سبک رئالیسم جادویی کتاب‌هایی هست که سوگُلی‌تان باشد؟

 آن نوع رئالیسم جادویی که در دوران رونق ادبیات آمریکای لاتین در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ به اوج شکوفایی خود رسیده بود، الان دیگر مُد نیست. اما عناصری از آن هنوز در رمان‌هایی در سراسر جهان به چشم می‌خورد، حتی در رمان‌های انگلیسی، مثلا از آثار سلمان رشدی و تونی موریسون می‌توان در این مورد شاهد آورد. رئالیسم جادویی برای من در حکم یک ترفند ادبی نیست. من این را قبول دارم که دنیا مکان بسیار اسرارآمیزی است.

 بهترین کتابی که درباره شیلی خوانده‌اید کدام کتاب است؟

 پاسخ دادن به این سؤال تقریبا غیرممکن است. چون من پیوسته درباره شیلی می‌نویسم، کتاب‌های زیادی را درباره آن خوانده‌ام و اغلب آنها را برای تحقیق مطالعه کرده‌ام.

 چه رمان‌هایی بیشترین تاثیر را بر شما به عنوان یک نویسنده گذاشته‌اند؟ کتاب خاصی هست که باعث شده باشد بخواهید نویسنده شوید؟

در دوران نوجوانی از رمان‌نویس‌های روس، فرانسوی و انگلیسی می‌خواندم که به من خوب قصه گفتن را آموخت. در دهه‌ی ۲۰ زندگی‌ام شروع کردم به خواندن آثار نویسندگان بزرگ دوران شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین (که متاسفانه تمام آنها مذکر بودند). آنها گروه کُری از صداهای مختلف و هماهنگ را تشکیل می‌دادند که حکایت قاره دیوانه ما را برای جهان و برای خودمان (آمریکای لاتینی‌ها) تعریف می‌کرد. “صد سال تنهایی” باعث شد که بخواهم نویسنده شوم. شخصیت‌هایی که گارسیا مارکز خلق کرده بود، به خانواده خودم شباهت داشتند؛ صدایش به نظر صدای آسانی می‌آمد. فکر کردم، «اگر این آدم می‌تواند چنین بکند، پس من هم می‌توانم.»

 اگر برای رئیس جمهور خواندن یک کتاب را لازم بدانید، کدام کتاب است؟

 فقط باید یک کتاب باشد؟ من تمام کتاب‌هایم را مجانی برایش خواهم فرستاد!

 در اوایل کارتان سردبیر یک مجله مخصوص کودکان بودید و کتاب‌هایتان را هم برای کودکان می‌نوشتید. چه چیزی باعث می‌شود ادبیات کودک، خوب از کار دربیاید ؟ مابین کتاب‌های کودک، کتابی هست که کتاب محبوبتان باشد؟

 پیش از هر چیز، کتاب‌های بچه‌ها باید خیلی سرگرم کننده باشند. در آنها باید نه از موعظه خبری باشد، نه از پیام‌های غیرمستقیم، نه لحن تحکم‌آمیز، نه مطالب آموزشی. بچه‌ها باهوش‌اند: ردیاب‌های آنها را برای تشخیص مطالب چرند دست کم نگیرید. بچه‌های امروز به اطلاعات زیادی دسترسی دارند، پس سعی نکنید که حتی آنها را گول بزنید. هیچ وقت بیشتر از زمانی که برای نوجوانان می‌نوشتم از تحقیقاتم عصبی نشده‌‌ام چرا که آنها کوچک‌ترین خطا را هم تشخیص می‌دهند. بچه‌ها تخیل، ابتکار، شوخ طبعی، ماجرا، شخصیت‌های شرور و تعلیق را دوست دارند.

 کلکسیون کتاب‌های شخصی‌تان چه شکلی است؟ کتاب‌هایتان را به شیوه خاصی چیده‌اید؟

 در خانه‌مان قفسه‌های کتابی داریم که از کف خانه تا سقف آن کشیده شده‌ و پر از نسخه‌‌های جلد چرمی زیبای ادبیات کلاسیک است که همسرم در طول چندین و چند سال خریده است. این‌ها اغلب در حکم دکوراسیون هستند: به نظر شیک می‌رسند. خودم هم قفسه‌های کتاب خودم را دارم که کتاب‌های به زبان اسپانیولی را در آنها نگه می‌دارم چون پیدا کردن‌شان در آمریکا سخت است. بقیه کتاب‌هایمان می‌آیند و می‌روند. من هیچ چیزی، حتی رمان‌های خوب را جمع نمی‌کنم. سالی یک بار تمام کتاب‌هایی را که خواندن‌شان را تمام کرده‌ام یا هرگز نخواهم خواند (که چندین کارتون می‌شود) جمع می‌کنم و به این و  آن می‌بخشم. کمبود آنها را احساس نمی‌کنم چون اگر لازم باشد می‌توانم دوباره آنها را بخرم.

کتاب آشپزی‌ای هست که آن را دم دستتان نگه دارید؟ چه کتاب‌هایی را در آشپزخانه نگه می‌دارید؟

 من از روی حافظه و غریزه آشپزی می‌کنم، مثل اغلب کارهای دیگری که در زندگی‌ام انجام می‌دهم. نمی‌توانم از دستورالعمل‌ها پیروی کنم. (حتی وقتی همه روش‌هایم شکست خورده باشد، به کتاب راهنما مراجعه نمی‌کنم.) همسرم یک مجموعه کتاب آشپزی دارد و گمان می‌کنم کتاب محبوبش در این میان، “کتاب آشپزی دو روزه” اثر جین اندرسن و الین هانا باشد چون بوی سیر می‌دهد و پر از لکه‌های غذاست.

در حمام چطور؟

 در حمام نیازی به خواندن ندارم چون حمام من کمتر از یک دقیقه طول می‌کشد.

و روی میزهای عسلی‌تان؟

 کتاب‌های هنر و عکس، کتاب مصور شعرهای پابلو نرودا، نسخه‌های نفیس “کمدی الهی” و نامه‌های پدرو د والدیویا به پادشاه اسپانیا (که در سال ۱۵۴۲ شیلی را فتح کرد)، و کتاب‌های دیگر. این‌ها را آنجا گذاشته‌ایم که فقط نمایش‌شان بدهیم. هیچ کس آنها را نمی‌خواند.

 کتابی که ناامیدتان کرده باشد، رویش زیادی حساب کرده باشید، اما خوب نبوده باشد: کتابی بوده که ابتدا فکر کرده باشید دوستش خواهید داشت، اما در نهایت این طور نبوده باشد؟ آخرین کتابی را که بدون آن‌که خواندنش را تمام کنید کنار گذاشتید، به یاد می‌آورید؟

 بله، کاملا آن را به یاد می‌آورم اما نامش را نخواهم گفت چون نمی‌خواهم نویسنده‌اش را برنجانم. چون خودم اگر شخص دیگری چنین کاری با من بکند، خیلی بدم می‌آید.

 اگر می‌توانستید، دوست داشتید با کدام نویسنده‌ – چه از زنده‌ها و چه از درگذشته‌ها – ملاقات داشته باشید؟ چه چیزی می‌خواستید درباره‌اش بدانید؟

 خیلی دوست داشتم مارک تواین را ببینم. عجب شخصیتی! او را به شکل مردی جذاب، خوش‌تیپ و پرانرژی تصور می‌کنم که قصه‌هایش را بسیار پر آب و تاب تعریف می‌کند. یک دروغگوی  خارق‌العاده و آدمی احساساتی و مبادی آداب. از او چیز خاصی نخواهم خواست؛ فقط سعی می‌کنم کمی او را مست کنم (که باید کار آسانی باشد) و بعد پایین پاهایش روی زمین می‌نشینم تا به قصه‌هایش گوش دهم.

 حال اگر می‌توانستید با شخصیتی داستانی ملاقات داشته باشید، چه کسی را انتخاب می‌کردید؟

 مسلماً “زورو”. اگر امکانش باشد، در شب و توی تخت خواب. با نقاب، و البته نه با شلاق!

 کتاب بعدی که قصد دارید بخوانید کدام کتاب است؟

 تازه شروع کرده‌ام به خواندن “رمان‌های پاتریک ملرُز” اثر ادوارد آبین، چون همه دارند درباره‌اش حرف می‌زنند. این کتاب ۶۸۰ صفحه است. بنابراین مدتی طول خواهید کشید تا به کتاب بعدی برسم. مگر این‌که دچار هپاتیت حاد شوم. اما روی میز کنار تخت خوابم کتاب “ده دسامبر” اثر جرج ساندرز منتظر فرا رسیدن نوبت‌اش است!

·       Lisa O’Donnell
·       Casita

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: