UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

این جهان، از آن ما نیست

این جهان، از آن ما نیست

سال­‌ها باید بگذرد تا دریابی

این زندگی، در رگ و ریشه‌­هایت بیتوته کرده؛

و دیگر، هیچ

به هیچ راهی میندیش

چون یقین دارم از این درماندگی درنمی­‌گذری

نه تنها با گام­هایت

که با خیالت هم رفتنی نخواهی بود.

تو از اسارت،

از بند بند زنجیرت شادمانی؛

انسان بندی، به پاس شادمانی­‌هایش دربند است

برای مشتی خنزرپنزر که به خود آویخته است.

روزگار ما،

 یعنی  جنگ که تنها من آن را درمی­یابم

نه تنها من،

من و همه­ آنها که در راهند.

اینکه چیزها، همه پوچ­اند

یک حقیقت همیشه جاودان است

و این درد، این درد  جانکا هرگز مبرهن نیست.

چه می­خواهیم بگوییم؛

هرگز به این روزها دلخوش نیستم

چرا که به فرمان اراذل و اوباش است.

این جهان، جهان ما نیست

با همه چیزهایش حتی مال ما نیست،

تنها زندگی­مان از آن ماست؛

چرا که انتخاب خود ماست.

آنچنان آزاردیده­ و مفلوکم

که دیگر فرصتی برای خود ندارم.

برابر آینه که می­ایستم

نه خودم، مردمان را می­بینم

و دوستان که می­خواهند از رویم درگذرند.

خوب می­دانم روزهایم چگونه روزهایی­ست

روزهایم کارزاری ابدالدهری­ست

روزهای آخرالزمانی‌­ام از رویم می­گذرند.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: