UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

بنفشه شناسی شعر:

بنفشه شناسی شعر:

یادداشتی بر چند ویژگی مجموعه‌ی«اعتراف می‌کنم» سروده‌ی بنفشه حجازی

 

این که می‌گویم «بنفشه شناسی شعر»، یعنی نمی‌خواهم از منظرهای دیگری به سراغ آثار خانم بنفشه حجازی بروم و مقصود تنها گریزی به شعرهای ایشان است. در دهه های گذشته لرستان شاهد پویایی و برجستگی زنان شاعری بوده است که توانسته اند به شخصیت مستقل و قابل توجهی در ادبیات معاصر دست یابند. شاعران و نویسندگانی چون نسرین جافری، خاطره حجازی، ری را عباسی و … که حالا دیگر در لرستان زندگی نمی‌کنند و شاید دامنه فعالیتشان زندگی در آن جا را بر نمی‌تابد. بدون هیچ اغراقی باید گفت در میان این شاعران بنفشه حجازی فعال‌ترین و به عبارتی پر کارترین بوده است و فعالیت در سه شاخه‌ی شعر، داستان و تحقیق و پژوهش او را از دیگر همسالان و همکارانش ممتایز کرده است. شعر و داستان در تمام اهل ذوق و ادبیات به صورت بالقوه وجود دارد و این تحقیقات هدفمند و خلاق است که وجود یک شاعر را از یک محیط بالقوه به یک محیط بالفعل می‌کشاند (و درهمین فاصله است که جهان بینی‌های شاعران از لباس احساس به کسوت اندیشه و منطق در می‌آید). بررسی گسترده و تخصصی نقش زنان از دریچه‌ی زمان از سلسله زحمات بنفشه حجازی است که از اوتریبونی برای زن شناسی در مقابل این همه زن نشناسی ساخته است. در تمام آثار او ردپای یک شاعر به عنوان مولف و محقق دیده می‌شود. انتخاب تنها سیر تالیفات و نیز عناوین آثار، خود حکایت از این ذوق شاعرانه دارد…

این‌ها را گفتم تا بگویم که بنفشه حجازی فارغ از شعرها و رمان‌هایش شخصیتی محققانه دارد. محققی که دغدغه‌ی زن و شعر زن سالیان زیادی از عمرش را در برگرفته است و نمی‌توان این دغدغه را در آثارش نادیده گرفت… ما در این مجال تنها می‌خواهم به چند شعر از مجموعه‌ی آخر او با عنوان «اعتراف می‌کنم» بپردازیم تا حداقل در یک بازه کوچک به بهانه‌ی جزئی نگری، از کلی باقی و پرداختن به همه چیز – هیچ چیز – بپرهیزم…

 حضور دانایی و روشنفکری شاعر در لحن تصاویر مجموعه‌ی «اعتراف می‌کنم» به وضوح دیده می‌شود. اما چرا این تصاویر مستعد این نوع لحن اند؟ شما نمی‌توانید در شعر حجازی به تصاویر روشن دست یابید چرا که خود شاعر هم تصویری نمی‌بیند تا آن را در شعر به کار گیرد. حاکم بلامنازع اشعار «اعتراف می‌کنم» ذهن مشکوک شاعر است.

ذهنی کنایه گو که نوعی عقلانیت را در تمام شیطنت‌ها و تخیل زنانه‌اش محور قرار داده است. این نکته باعث شده است که اکثر تصویر گونه های شاعر – شبه تصویرها – درگیر نوعی طنز محسوس شوند و ریشخند شاعر را نسبت به قوانین اطراف عیان تر کنند.

باید گفت که کلمات خاص با بار دانایی‌شان در شعر حضور می‌یابند و گویی برای درک بهتر معنای نهفته در بندها و کنایات، وجود یک مخاطب خاص‌تر الزامی به نظر می‌رسد. مخاطبی که گوشش به ترکیب متلک و اصطلاحات کم و بیش خاص آشنا باشد:

«جسد یک زن

گزارشی در هزار صفحه نیست

میزانسنی است که خودش را

                                                                مسدود می‌کند» (اعتراف ۲)

«بگذار شعر دیگری بنویسم !

به جای دوستت دارم

سوت ترن

                                بگذارم

بدون دستهای خیس

و تابلویی از دوره‌ی آبی» (پیکاسو، بنفشه و کلاغ)

طنز موجود در ذهنیت شعرهای «اعتراف می‌کنم» از عوامل قوت گرفتن عنصر معاصرت در شعرهاست. گرچه شروع شعر خانم حجازی را باید در دهه‌ی شصت جست اما انعطاف و گریزهای روایت به خصوص طنز خاص شعرش از او شاعری به روز و فارغ از برچسب دهه‌ها ساخته است.

  • از جالب‌ترین و شاید بارزترین نکاتی که در شعر شاعران دهه های گذشته وجود دارد شیوه‌ی درست و هنرمندانه‌ی سطر نویسی و ستون نویسی است. مسئله ای که در شعر شاعران جوان و حتی بعضی شاعران دهه‌ی هفتاد به علت عدم آگاهی نسبت به قوت زبان و مکث‌ها و تکیه های دستوری رعایت نشده و نمی‌شود. ممکن است به بهانه‌ی سنتی پنداشتن، بعضی شیوه‌ها پس زده شوند ولی گاه رعایت بعضی فنون، به درک تجربی تکنیکال از زبان و موسیقی آن بر می‌گردد.

در شعر حجازی این شیوه به طور مثبت و رندانه ای وجود دارد، به شکلی که به موسیقی و فرم بیرونی کار، کمک شایانی کرده ست. قطع کردن هر سطر در جای لازم و به ضرورت مکث معنا یا ریتم و کنار هم نهادن سطرهای موازی انسجام شنیداری را قوت بخشیده است:

«میز غذا

شمعدان و

                                بشقاب‌ها

نمی‌دانند چه کس

                                در تاریکی شب

                                                                                گم شد.» (اعتراف ۱)

«مشکلم

                ذات اشیاء است

                                                  بی تو

و خود کاری که نمی‌نویسد.» (پیکاسو، بنفشه و کلاغ)

در شعر شاعر به ندرت دیده می‌شود که سطرها فرم بیرونی خودشان را از دست بدهند و یا به بهانه‌ی روایت ضرورت موسیقی در سطرها و ستون‌ها نادیده گرفته شود.

  • در شعرحجازی جدا از موسیقی درونی و واج‌های نوازشگر، میل به موسیقی کناری هم دیده می‌شود. شاعر گاه از کلمات هم قافیه و هم ریتم در سطرهای پیاپی استفاده می‌کند و موسیقی آونگی‌ای – رفت و آمد موسیقی – در سطرها ایجاد می‌کند:

کلمات «سایه» و «روزنامه» در این سطرها :

«و من بارها

                پلمپ شدم

                                در متن‌های وجانی

                                                در بین چند سایه

                                                                یک دست کلید و روزنامه» (اعتراف ۱)

و یا کلمات «قله» و «اسکله» در این سطرها :

«و این نکته را تکذیب می‌کنم

                                                که تو در نقش قله

                                                                                اسکله و

                                                                                                طناب

                                                                                                                ندرخشیدی» (اعتراف ۲)

و یا کلمات «دارم» و «بگذارم»:

«به جای دوستت دارم

                                                سوت ترن

                                                                بگذارم»

                                                                                                (پیکاسو، بنفشه و کلاغ)

البته این موسیقی همیشه مثبت عمل نمی‌کند:

«آیا تو تا به حال

اعدام درجه‌ی یک دیده ای : …. » (اعتراف ۱)

با کمی دقت در سطر دوم، متوجه می‌شویم که واج‌ها برعکس سطر اول، در خوانش ایجاد سکته می‌کنند. نزدیکی ومخارج حروف : «ی»، کاف و دال و توالی آن‌ها در سطر دوم روانی سطر را بر هم نمی‌زنند. یا در این قسمت که دو کلمه‌ی «تصادف» و «هیچ» هر دو به صامت ختم می‌شوند انتظار می‌رود کلمه‌ی «کشته» به «کشته ای» تغییر یابد :

«و من اعتراف می‌کنم

که این تصادف هیچ کشته نداشت » (اعتراف ۲)

جمله سطر دوم هم می‌تواند به عنوان جمله ای آرکائیک فرض شود و هم با نگاهی لولایی، جمله ای محاوره ای به حساب آید که در هر دو صورت با بافت زبان شعر ناخوانا است. هر چند این گونه نگاه موسیقیایی به شعر را نمی‌توان ایراد فرض کرد ولی از آنجا که بافت زبانی – موسیقیایی شعر از نقاط قوت کار محسوب می‌شود لازم دیده شد که به ناهمواری – هر چند کوچک- که در خلال شعر از این دریچه محسوس است، اشاره گردد (و دراین نگاه سلیقه دخالت دارد).

  • گاه در بعضی بندها و جملات طولانی دیده می‌شود که بعد از فعل پایانی جمله، وابسته‌ی دیگری می‌آید که معنای جمله را با حضورش به تعویق می‌اندازد. این شگرد به شکل موفق و حرفه ای در شعر حجم البته در تصاویر دیده شده است.۱

اما شاخصه‌ی مذکور در شعر حجازی بیشتر در حوزه‌ی شرح و توصیف کارکرد دارد. به گونه ای که معنا بعد از فعل به تعویق می‌افتد و نسبت به جمله یا کلمات بعد از فعل مقید می‌شود. شاعر توانسته است گاه به نمونه های موفقی در این باب دست یابد :

«تو

با تمام وجود

در لحظه‌ی کشتار

پاک و زلال بودی

در لباس بلند مدت حذف» (ادامه دارد)

و گاه موجب بهم خوردن هارومونی و ریتم جملات پیشین می‌شود :

«اعتراف می‌کنم

ضمانتی وجود ندارد

با گذر ازپلکان های سنگی

و گذرگاه های پر از ازدحام

از یقین اضطراب آمیز

                                                پژمرده نشوم

                                                تا قبل از روشنایی» (اعتراف ۲)

که «تا قبل از روشنایی» به عنوان قید زمان – که بار استعاری و سمبلیک دارد – بعد از این جمله‌ی طولانی ذهن خواننده را خسته می‌کند و بند، به بند زیبایی که روایت مستعد آن است نمی‌رسد …

بر کسی پوشیده نیست که نکات کوتاه بالا تنها تفرجی در مجموعه‌ی «اعتراف می‌کنم» بود وبه هیچ وجه کلیت آثار وی را در بر نمی‌گیرد. در هر حال شعر خانم حجازی از پتانسیل‌های زبانی واجتماعی بالایی برخوردار است که شعر اورا از درون و برون پرجنب و جوش کرده است. به طوری که حرکت درونی شعر از زبان جا نمی‌ماند وهمین طور نسبت به تلنگر های معنایی – اجتماعی جسورانه عمل می‌کند …

پی‌نوشت:

۱- به طور مفصل در کتاب «شرح حاشیه» –انتشارات روزگار سال ۸۹/ به تالیف نگارنده – به این شاخصه پرداخته شده و در آن جا ابعاد تصویر و شکل تصویرسازی شعر حجم بررسی شده است.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: