صفحه را انتخاب کنید

به یاد مانای علیرضا احمدیان

به یاد مانای علیرضا احمدیان

 

ندانم سرانجام و فرجام چیست

برین رفتن اکنون بباید گریست

فردوسی

 

از آن نازنینی که ناگهان و بی‌وقت روی از ما پنهان کرد و به سرزمین رازها شتافت چگونه می‌توان نوشت؟ از او که ‌کوشا و دانا و کم‌همتا بود چگونه؟ وز آن که به‌اندیش و پایدار و دورنگر بود؟

Alireza Ahmadian3

علیرضا احمدیان

 علیرضا احمدیان – که تو گویی با شتابی چندان عزیزان و دوستان و دوستدارانش را گذاشت و رفت – جوانی بود زلال و دقیق‌نگر و خوش‌بیان. در یکی از شب‌های تاریخی «فریاد خاموش» ونکوور با او و همکاران جوانش آشنا شدم. در علیرضا جوانی پرشور و سرافراشته یافتم از نسلی که من و هم‌نسلانم، از سرِ ستم زمانه، نموِ اجتماعی آنها را ندیده بودیم. از همان روزهای نخست با جوانی آشنا شدم که صحبت کردنش رعنا بود و رفتارش پُر احترام. منش او تعامل‌گرایانه بود و شنیدن را خوب می‌دانست. و نیز نکته‌سنج بود و ریزنگر. علیرضا و دوستانش بودند که حماسه‌ای بی‌همتا را در ونکوور پدید آوردند: جوانانی که توانستند برای ده شب پی‌درپی نزدیک به سه هزار نفر را به آرت گالری ونکوور بیاورند و پدیده‌ای بسازند که الهام‌بخش بود و زبانزد همگان شد. در روزهایی که دیگران را به حسابگری واداشته بود، علیرضا و دوستانش از ساحت افراد پراکنده و گمنام برون آمدند و پای به تاریخ نهادند و شدند «فرد تاریخی». چنین بود که زندگی آنها با زندگی همه‌ی ما پیوند خورد. چنین است که سفر واپسین علیرضا موقعیتی ساخت برای یک سوگواری جمعی.

و نیز این بود که آشنایی با علیرضا احمدیان موهبتی شد و قرعه آن نیز به نام من خوش اقبال زده شد.

در سال ۲۰۱۲ در لندن بودم و علیرضا نیز در دانشگاه «سوآز»  (SOAS) به تحصیل در دوره فوق‌لیسانس مشغول بود و فرصتی فراهم آمد تا همدیگر را ببنیم. و این نیز فرصتی بود تا علیرضای دیگری را نیز بشناسم: دانشجویی پر از پرسش و سرشار از ایده‌های زیبا. آن که شناختم علیرضایی بود که بهروزی را برای دیگران می‌خواست و به ویژه می‌خواست در شهر خود ونکوور و به ویژه در جامعه‌ی مهاجر ایرانی تاثیر مثبت و مانایی بگذارد. از همین روست، که چنان که گفتم، علیرضا انسانی است تاریخی، آن که دیگران را بهتر و نکوتر و زیباتر می‌خواست از آن رو که خود انسانی نیک‌سرشت و دارای روحی به غایت زیبا بود. دریغ که رفتن نابهنگامش دنیای کسانی چون من، که به امید علیرضا و علیرضاها زنده‌ام، را تهی‌تر می‌کند.

      می‌نویسیم چون سوگواریم. نوشتن همواره به یاد آوردن است، به جا گذاشتن خاطره و مخاطره است بر برگی که چون خود ما بازیچه‌ی زوالی ناگزیر است. پس می‌نویسیم چون یادش ماناست، تا بماند در این سطرهای سوگ و در خط‌های خاطره نقشی از علیرضای نازنین که گامش شتابناک بود برای رسیدن به سویه‌ی پنهان و رازآلود هستی.

اول جولای ۲۰۱۹

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> به سوی واپسین نوشته‌ها

دکتر پیمان وهاب‌زاده از سال ۱۹۸۹ در کانادا زندگی می‌کند. او هم‌اکنون استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه ویکتوریا، استان بریتیش کلمبیاست.
دکتر وهاب‌زاده نویسنده چهار کتاب به زبان انگلیسی و ۸ کتاب به زبان فارسی است. از او تاکنون ۵۰ مقاله و گفتگو منتشر شده‌است. داستان‌ها، شعرها، مقاله‌ها، و خاطره‌هایش تاکنون به فارسی،انگلیسی، آلمانی و کردی منتشر شده‌اند.
صفحه ویکی‌پیدیا دکتر پیمان وهاب زاده را در لینک زیر بیابید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Peyman_Vahabzadeh

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

مطالب شهرگان را مشترک شوید

برای دریافت تازه‌ترین مطاالب و به‌روزرسانی‌های مطالب شهرگان، به لیست پستی ما بپیوندید.

اشتراک شما با موفقیت انجام شد