UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

جنبشی به نام محمد آزرم

جنبشی به نام محمد آزرم

Sepideh-Jodeyri-(6)اشاره: این متن با جرح و تعدیل و حذف بخش‌هایی از آن و همچنین تغییر تیتر، در روزنامه قانون، دوشنبه‌ی گذشته، ۱۵ اردیبهشت ماه به چاپ رسید. به منظور اعتراض به اِعمالِ تغییرات سلیقه‌ای در متن مقاله‌‌ای ادبی که تمام جزئیات، از تیتر گرفته تا پانوشت‌ها و هر جمله و هر کلمه در آن، کاملا جزء ادبیات اینجانب یعنی صاحب اثر به شمار می‌آمده است، از مجله‌ی شهروند بی سی تقاضا کردم متن را به شکل اصلی‌اش باز نشر کند. بابت پذیرفتن تقاضایم، از این مجله کمال تشکر را دارم.

***

نوشتن درباره‌ی آثار شاعری که اگر نگوییم آوانگاردترین، از آوانگاردهای نسل خودش به شمار می‌آید، امر دشواری‌ست، از آنجا که آوانگاردها در کل تاریخ هنر و ادبیات، پیشنهاددهنده‌ترین‌ها بوده‌اند؛ پیشنهاددهندگان ایده‌هایی که پیش از آنها هیچ‌گاه به کار برده نشده و از این جهت، به خاطر تطابق نداشتن با هنجارهای پذیرفته شده در هنر و ادبیات، چالش‌برانگیز می‌نمایند و نوشتن درباره‌‌شان نیز بالطبع، مواجه شدن با چالشی‌ بس عظیم را می‌طلبد.

بد نیست که ابتدا شرح دهم که چرا محمد آزرم را شاعر آوانگارد این نسل می‌دانم. چرا فکر می‌کنم که ایده‌هایی که او به واسطه‌ی آنها اشعارش را شکل داده است، پیش از این در شعر به کار نرفته و او در طرح آنها پیش‌قدم شده است.

مختصر نگاهی به “شعرعکس”های محمد آزرم همه چیز را روشن می‌کند. اتفاقا در برخورد اول با این شعرعکس‌ها، چون مطمئن بودم که دست کم میان شاعران ایرانی فقط نمونه‌های این کار را از آزرم دیده‌ام، برای خودم هم سؤال پیش آمد که آیا شاعری را در نقطهٔ دیگری از جهان می‌توان سراغ گرفت که ایده‌ای نظیر این در کارهایش وجود داشته باشد؟ من اینجا به ذکر بخشی از پاسخ محمد آزرم به این سؤالم بسنده می‌کنم: «شعر هیچ شاعری، مولد شعر من نمی‌شود. بارها از شعرهایی لذت برده‌ام ولی همیشه از غیرشعر برای ساختن شعر ایده گرفته‌ام و همیشه هم نتیجهٔ کار، فاصلهٔ بعیدی با ایده داشته است. از شلاقی که بر پوست «جیمز کاویزل» در فیلم مصائب مسیح فرود می‌آید، ممکن است ایدهٔ ساختن شعری یا شعرعکسی شکل بگیرد، اما از اثر شاعری دیگر نه. سابقهٔ شعر را جایی که کاربرد آن بدیهی است، استفاده می‌کنم؛ اما ایدهٔ جدید باید فضایی بی‌سابقه در شعر داشته باشد تا بتوانم وقت صرفش کنم. شعرعکس […] از نگاه کردن به زبان پدید آمد… «شعرعکس»، شعری است که لزوماً از نوشته‌ها شکل نگرفته و رفتاری با عکس دارد که نوشته با الفبا دارد. عکس‌ها، پس‌زمینه شعری نوشته شده نیستند، خود زمینه‌اند. خود شعراند…»  [۱]

این پاسخ، خود گویای همه چیز است درباره‌ی شعر محمد آزرم؛ واقعیتی که فقط درباره‌ی شعرعکس‌هایش مصداق ندارد: آزرم در سرودن کل شعرهایش، هیچ‌گاه از شعر شاعران دیگر ایده نمی‌گیرد، بلکه از غیرشعر است که ایده می‌گیرد… همین رمز آوانگارد بودن اوست؛ رمز طرح هر ایده‌ای برای اولین بار در شعر. من واقعا نمی‌توانم کتاب‌های آزرم را تحت هیچ گروه شعری‌ای دسته‌بندی کنم اما در عین حال، می‌بینیم که با هر تعریفی به آنها نگاه کنیم شعرند. این دقیقا نظیر چالشی‌ست که جرومی روتنبرگ به هنگام نوشتن درباره‌ی کتاب Girly Man چارلز برنستین[۲] با آن مواجه می‌شود؛ او نیز اذعان می‌دارد که نمی‌تواند این کتاب را تحت گروه شعری‌ خاصی دسته‌بندی کند: «این اشعار، هم مایه‌‌هایی از طنز دارد و هم رومانتیسیسم، از جنبه‌ای آوانگارد و پیشتاز است و از جنبه‌ای مردمی و عامه‌پسند، از منظر شخصی، سیاسی به نظر می‌رسد و از منظر غیرشخصی، شاعرانه…» [۳]

اشعار آزرم نیز همه چیز در خود دارند: تمام آنچه ناشعر (عاری از حس، عاری از زاویه‌ی دید متفاوت، عاری از ساختار شعری) است، اما به نحوی عجیب در آنها به شعر (کلام انتقال دهنده‌ی حس، محصول ذهنیتی متفاوت، کلام ساختارمند) تبدیل شده.

به طور مثال، در کتاب «هوم» که جدیدترین مجموعه شعر انفرادی آزرم به شمار می‌آید، به شعر بلندی برمی‌خوریم به نام «هژگوار»، که در آن، چنان‌که لیلا صادقی در وبسایت‌ خود می‌نویسد، «نظام فرهنگ‌ ‌لغت دهخدا بر نظام عناصر شعری نگاشته می‌شود، اما عدم همگونی برخی از عناصر گسست‌هایی ایجاد می‌کند که به خوانش‌های دیگری منجر می‌شود…» :

 SONY DSC

آغاز فصل صدا هنگامی که انحنای زمان از ناشنیده‌ها چنان شود که رنگ از روی هوا بپرد. فصل شنیدن از حرکت‌ها بی ح بی ت از راه رنگ‌های نامرئی که به هر نامی ناخوانا اما چنان به آوا است که پوست کشیده شود بی‌لمس حتی موسیقا. (فرهنگ فارسی معین). فصلی است از فصول هژده هزارگانه دریایی و هر یک به رنگی یا صدایی است که شب از پوست کنده شود و ملاحان و جاشوان، بی‌صدا از ساحل سیراف در هزاره پیش ردش را تا دریای چین دنبال کردند. (از برهان قاطع):

 چون پدید آمد به گاه هژگوار

بانگ بود و بانگ باد و بانگ بد

(رودکی)

آمد این هژگوار زیر و زبر

شب‌نما گشت صاد و نامی و صدای

(رودکی)

همی هژگوار آید و بی‌صدای

جهان گاه تنها بود رونمای

(دقیقی)

آمد آن هژگوار تیره بدن

باز برگشت روی من به من

(فرخی)… [۴]

 گفتم که «هوم» جدیدترین مجموعه شعر انفرادی آزرم است. چرا کلمه‌ی انفرادی را به کار بردم؟ زیرا نکته‌ی جالب اینجاست که آزرم تنها به این شکلِ ایده گرفتن از غیرشعر برای سرودن شعر بسنده نمی‌کند، او از بداهه‌سرایی مشترک و هم‌زمان با شاعران دیگر، باز هم به شعر می‌رسد؛ به آنچه بی هیچ جای تشکیکی، در تعریف شعر می‌گنجد. کتاب «عطر از نام» حاصل این تجربه‌ی مشترک او با ایولیلیث است. به گفته‌ی خود ایولیلیث، در شعرهایی که از این بداهه‌سرایی مشترک خلق شده‌اند، اصلاً نباید به دنبال پیدا کردن کلمات یا جملاتِ خاصِ هر یک از این دو شاعر گشت. او تاکید می‌کند که «هر حدسی در معرض شک است.»[۵]

و حق با اوست. خودتان ببینید چگونه می‌توان مثلا در ساختار بسیار منسجم این شعر، با وجود چندصدایی‌ای که حاصل تجربه‌ای دو نفره بوده، به دنبال رد پای هر یک از این شاعران گشت؟

 از گندم به آدمک‌هایم می‌نویسم/ وقتی دویدن آن‌ها را روشن می‌کند/ و از سقف سقوط می‌کنند/ تا بازو به چتر بدهم/ نیمی‌ لباسی بر تن ندارند/ نیمی دیگر تن ندارند/ از تن به پیراهن می‌‌نویسم/ وقتی در کتاب حتی/ از نیمی از من/ گندم چتر نمی‌کند/ و برکت به سقف برمی‌گردد/ و از خطوط داخل را هل می‌دهد/ یکی از آدمک‌هایم نیست/

جایش سقوط/ به پیراهنم رسیده است/ از شراب به سلولی که وامانده/ چیزی جز خون/ نوشتن را مقدر نمی‌کند/

تا طنابی از سقف/ خطوط را به گردن بگیرد/ از گندم به مردمک‌ها/ تن به ترجمه مجازات می‌شود/ آدمک‌هایم دور و دورتر/ دویدن را روشن می‌کنند/ اما تاریخ طنابی آموخت برای نیمی از من/  برای چراغی روشن/ در کتابی که تن ندارد[۶]

محمد آزرم با همان دو کتاب اول‌اش، «عکس‌های منتشر نشده» و «اسمش همین است محمد آزرم» نیز آن‌قدر ایده‌ی نو در حیطه‌ی زبان و انواع ساختمان‌بندی شعر طرح کرده بود که پربیراه نباشد اگر هم‌اینک، او را بانی یک جنبش در شعر معاصر بدانیم؛ جنبشی که به تنهایی هدایت‌اش کرده و به تنهایی آن را پیش برده است چرا که زیرمجموعه‌ی هیچ جنبش شعری دیگری قرار نمی‌گیرد؛ جنبشی که «اسمش همین است محمد آزرم».

————–

 [۱] از دهان من بنوشید، گفت‌وگو با محمد آزرم به بهانه چاپ مجموعه شعر «هوم»، سپیده جدیری، مجله شهروند بی سی، جمعه، ۳ مه ۲۰۱۳

 [۲]از برجسته‌ترین شاعرانِ موسوم به شاعران زبان در آمریکا

 [۳] برگرفته از دیدگاه جرومی روتنبرگ درباره‌ی کتاب چارلز برنستین، وب‌سایت انتشارات دانشگاه شیکاگو.

 [۴]شعر هژگوار، صفحات ۲۱ و ۲۲/ هوم (مجموعه‌ی شعر)/ محمد آزرم/ موسسه‌ی انتشارات بوتیمار/ چاپ اول/ سال ۱۳۹۱

 [۵]عطر از نام تکرارشدنی نیست، گفت‌وگو با ایولیلیث و محمد آزرم، مجله شهروند بی سی، شنبه، ۲۵ ژانویه ۲۰۱۴

 [۶]شعر آدمک‌ها، کتاب عطر از نام، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۲

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: