UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

جنگ، جنگ! ما همچنان به زندگی ادامه می‌دهیم

جنگ، جنگ! ما همچنان به زندگی ادامه می‌دهیم

تأملی بر شعر جنگ با نگاهی به مجموعه شعر "اسطبل" اثر داریوش معمار

داریوش معمار، شاعر، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و همچنین بنیانگذار و دبیر جایزه‌ی خصوصی شعر "نیما" در ایران است. معمار سال ۱۳۵۸ در آبادان و در نزدیکی مرز عراق به دنیا آمد. هنگامی که فقط چهار سال از عمرش می‌گذشت، خانواده‌‌اش به دلیل شدت یافتن جنگ ایران و عراق مجبور به مهاجرت شدند و به این ترتیب، سال‌های جنگ را در نقاط مختلفی از ایران گذراند. از سال ۱۳۷۵ به روزنامه‌نگاری روی آورد و در حال حاضر به عنوان سردبیر با مجله‌ی "ارمغان فرهنگی" و به عنوان دبیر بخش خوزستان و دبیر اجرائی با مجله‌ی ادبی "دال" همکاری می‌کند. این شاعر همچنین به عنوان مشاور بخش "شعر نگاه معاصر" با انتشارات نگاه در تهران همکاری دارد. داریوش معمار در عین تألیف دو کتابِ گزیده از اشعار شاعران دیگر، شش مجموعه شعر نیز در کارنامه‌ی ادبی‌اش دارد و همچنین دو کتاب در حوزه‌ی نقد و پژوهش به رشته‌ی تحریر درآورده است. مواجهه‌ی انسان با مسئله‌ی جنگ و دغدغه‌های اجتماعی – انسانی مضمون غالبی در اشعار معمار به شمار می‌آید. این شاعر در حال حاضر همراه با همسر و فرزندش ساکن خوزستان است و با کار در کتابخانه و نوشتن روزگار می‌گذراند. مجموعه شعر "اسطبل" جدیدترین اثر اوست که توسط نشر چشمه در تهران منتشر شده است. دفتر دوم این مجموعه با پیشانی‌نوشتی به این شرح: «جنگ، جنگ!/ ما همچنان به زندگی ادامه می‌دهیم» حاوی اشعاری است که سراسر با موضوع جنگ سروده شده است و در دفترهای دیگر مجموعه‌ی "اسطبل" نیز کمابیش اشعاری با رنگ و بویی از جنگ به چشم می‌خورد.

در متن زیر که با هدف پرداختن به ژانری که تحت عنوان "شعر جنگ" شناخته می‌شود نوشته شده، صرفاً این دسته از اشعار مجموعه‌ی "اسطبل" مورد بررسی قرار گرفته است.

 

***

پاره‌ای از تحلیل‌های مندرج در بخش اول این متن، برداشت آزادی‌ست از متن سخنرانی پل اوپری، رئیس "انجمن شاعران جنگ" در مراسم تأسیس این انجمن که به تاریخ نهم ژوئیه‌ی ۲۰۰۴ در سفارت بریتانیا در پاریس برگزار شد. نسخه‌ی اصلی متن این سخنرانی در وب‌سایت این انجمن به آدرس www.warpoets.org موجود است.

۱

همه می‌دانیم که شاعران غربی از دوران نبردهای یونان باستان، از تجربه‌ی جنگ در اشعار خود سخن گفته‌اند، چنان که حماسه‌سرایان ایرانی از جنگ‌های ایران باستان. اما "شعر جنگ" زمانی در ادبیات غرب به عنوان یک ژانر مطرح شد که سربازهای جوان از جنگ جهانی اول سرودند. آنچه از سروده‌های آنان به جا مانده است، یکی از شاخص‌های مهم ادبیات قرن بیستم اروپا را رقم می‌زند.

اگرچه در سنت غرب رسم بر این بوده است که عنوان "شاعر جنگ" به سربازان و دیگر مبارزانی که از جنگ سروده‌اند اطلاق شود، آنچه امروزه به عنوان بهترین‌های "شعر جنگ" شناخته می‌شود، به قلم انسان‌هایی نوشته شده که به نوع دیگری در جنگ گرفتار آمده بودند: سزار والخو و دبلیو اچ. اودن (در دوران نبردهای داخلی اسپانیا)، مارگارت پستگیت کول و رز مک کالی (به هنگام جنگ جهانی اول)، جیمز فنتون (در کامبوج). و البته در بحبوحه‌ی جنگ‌هایی که در خلال سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ روی داد و فجایعی چون هولوکاست، حملات "بلیتس"(۱) و بمباران اتمی هیروشیما را پشت سر گذاشت، تقریباً هیچ شاعری در غرب از سرودن از تجربه‌ی جنگ بی‌نصیب نماند.

"شعر جنگ" لزوماً ضد جنگ نیست، اما دست کم به پرسش‌های بزرگ زندگی بشر درباره‌ی هویت، معصومیت، گناه، وفاداری، شجاعت، شفقت، انسانیت، تعهد، هوس و مرگ می‌پردازد. پاسخی که این نوع شعر به این پرسش‌ها می‌دهد و این ویژگی‌اش که فاجعه‌ای ملی یا بین‌المللی را از زاویه‌ی دیدی کاملاً شخصی به تصویر می‌کشد، جایگاه این شعر را در ژانری فرا ادبی قرار می‌دهد. ویلفرد اوون(۲) که بسیاری او را به عنوان بزرگ‌ترین شاعر این ژانر در زبان انگلیسی می‌شناسند، معتقد است که بعد از خواندن اشعار زیگفرید ساسون(۳) حتی آثار شکسپیر نیز خالی از شور و احساس به نظر می‌رسد: «مسلماً نه به این خاطر که ساسون هنرمند بزرگ‌تری است، بلکه به خاطر موضوعاتی که به آن پرداخته است.»

شعر جنگ هم‌اکنون به عنوان بخش مهمی از اسطوره‌شناسی ملی و به منظور افزایش آگاهی تاریخی و سیاسی، در تمام مدارس بریتانیا تدریس می‌شود.

شیوه‌ی خوانش مردم یک سرزمین از شعر جنگ و به واقع، میزان احترامی که برای این نوع خاصِ شعر قائل‌اند، تا حدودی می‌تواند معرّفِ شاخصه‌های آنان به عنوان یک ملت باشد.

۲

در ایران اما نخستین مفهومی که با شنیدن اصطلاح "شعر جنگ" به ذهن متبادر می‌شود، شعر و در مجموع ادبیاتی‌ست که تحت ژانرِ من‌درآوردی و عجیبی به نام "ادبیات دفاع مقدس" به مخاطب معرفی شده است.

در حالی که بخش عمده‌ای از "شعر دفاع مقدس" نه ضد جنگ، که ستایشگر شکوه و افتخاری‌ست که جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق نصیب رزمندگان و شهدای ما کرده است، ژانر دیگری در شعر و ادبیات جنگ از سوی رسانه‌های جریان مسلط مسکوت گذاشته می‌شود که سرایندگان و نویسندگانی نمایندگی‌اش می‌کنند که اغلب آن جنگ را نه به عنوان افتخاری بزرگ و مقدس، که به صورت فاجعه‌ای هولناک تجربه کرده‌اند؛ نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌شان زیر آوار خانه‌های‌ بمباران شده‌ مدفون شده‌اند، دار و ندارشان در جنگ از دست رفته است، زیبایی خاطرات‌شان از شهر زادگاه‌شان رنگ باخته و مفقود شده و در شهرهای امن‌تر نیز با واژه‌ی "جنگ‌زده" از آنها پذیرایی شده است.

این گونه است که "شعری برای جنگِ"(۴) شاعر خوبی چون قیصر امین‌پور در ژانر موسوم به "ادبیات دفاع مقدس" می‌گنجد، با وجودی که مخوف‌ترین تصاویر را از جنگ ارائه داده و خونین‌ترین چهره‌ی جنگ را معرفی کرده است:

«اینجا/ گاهی سر بریده‌ی مردی را/ تنها/ باید ز بام دور بیاریم/ تا در میان گور بخوابانیم/ یا سنگ و خاک وآهن خونین را/ وقتی به چنگ و ناخن خود می‌کنیم/ در زیر خاک گل شده می‌بینیم:/ زن روی چرخ کوچک خیاطی/ خاموش مانده است/ اینجا سپور هر صبح/ خاکستر عزیز کسی را/ همراه می‌برد/ …/ آن شب که در غبار/ مردی به روی جوی خیابان خم بود/ با چشم‌های سرخ و هراسان/ دنبال دست دیگر خود می‌گشت/ باور کنید/ من با دو چشم مات خودم دیدم/ که کودکی ز ترس خطر تند می‌دوید/ اما سری نداشت/ لختی دگر به روی زمین غلتید/ و ساعتی دگر/ مری خمیده پشت و شتابان/ سر را به ترک بند دو چرخه/ سوی مزار کودک خود می‌برد…»

چرا که در نهایت – و در کمال تعجب خوانندگان – به این نتیجه‌گیری پر افتخار درباره‌ی جنگ می‌رسد:

«اینان/ هر چند/ بشکسته زانوان و کمرهاشان/ استاده‌اند فاتح و نستوه/بی هیچ خان و مان/ در گوش‌شان کلام امام است/فتوای استقامت و ایثار/ بر دوش‌شان درفش قیام است…»

و ساختن تندیسی را که برای تقدیس جنگ آغاز کرده است، این گونه به پایان می‌برد:

«باید گلوی مادر خود را/ از بانگ رود رود بسوزانیم/ تا بانگ رود رود نخشکیده است/ باید سلاح تیزتری برداشت/ دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست.»

اما از آن طرف، شعر بلند "خرمشهر و تابوت‌های بی در و پیکر"(۵) بهزاد زرین‌پور را که از زمان انتشارش تا به امروز، بسیاری از منتقدان بر درخشان بودن آن صحه گذاشته‌اند، کسی در زمره‌ی ادبیات دفاع مقدس به شمار نمی‌آورد، چرا که نه خبری از تقدیس جنگ در آن هست و نه سخنی از فتح و ظفر. هر چه هست، درد است، درد سنگینِ از دست دادنِ یک شهر با تمام گفته‌ها و ناگفته‌هایش:

«آن وقت‌ها که دستم به زنگ نمی‌رسید/ در می‌زدم/ حالا که دستم به زنگ می‌رسد/ دیگری دری نمانده است./ …/ گنجشک‌ها لانه‌هایشان را پایین آوردند/ ما بادبادک‌هایمان/ و بزرگتر‌ها صدایشان را./ از آن پس دیگر/ زیر هیچ سقفی سفره پهن نشد.»

و از این دست است داستان بلند "عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک یا از این قطار خون می‌چکد قربان!" از حسین مرتضائیان آبکنار، که ناگفته‌های جبهه‌ی ایران را بدون هیچ مراعات و سانسوری فاش می‌کند. آنچه این اثر از واقعیت‌های جنگ بیان می‌کند، فرسنگ‌ها با ارزش‌گذاری‌های ادبیات دفاع مقدس بر همان جنگ فاصله دارد و به همین خاطر است که کتاب در نهایت، ممنوع‌الچاپ می‌شود.

۳

آنچه در دفتر دوم مجموعه شعر "اسطبل" و چند شعر از دفترهای دیگر این مجموعه به تصویر کشیده می‌شود اما، چهره‌ی متفاوتی‌ست از جنگ. چهره‌ای که نه به واسطه‌ی ادبیات دفاع مقدس با آن آشنا شده‌ایم و نه آن بخش مسکوت‌مانده‌ی شعر و ادبیات جنگ که برشمردیم، به ما شناسانده است. شاید به همین دلیل، این چهره برای ما غریب بنماید، حال آن که با وجود حفظ مشخصه‌های بومی‌اش، برای شعر جهان چهره‌ای کاملاً آشناست، چرا که نگاهی که پشت این اشعار وجود دارد، نه نگاهی صرفاً بومی، که نگاهی‌ جهان‌شمول ا‌ست به جهنمی به نام "جنگ":  

«ریخته‌گری بودی!

مردم را ریختی از تمام دنیا

در خود جوشاندی،

دادی به تمام دنیا.

 

شعبده کردی!

وگرنه زندگی این همه نیست.» (شعر "آبادان"، صفحه‌ی ۴۷)

ویژگی جالب توجه‌ای که تقریباً در تمام اشعار مجموعه‌ی "اسطبل" به چشم می‌خورد این است که عنوان آنها جزئی از خود شعر به شمار می‌آید، و "شعرهای جنگ" این مجموعه نیز از این قاعده مستثنا نیستند. چنانچه در شعر فوق، واژه‌ی "آبادان" که نام شعر است، بالای آن قرار گیرد و همراه شعر خوانده شود، معنایی که بدون توجه به این واژه در ذهن متبادر شده بود، به کلی دگرگون می‌شود؛ یعنی شعر به واسطه‌ی واژه‌ی "آبادان" است که چهره‌ی جنگ را بومی و برای ما به عنوان مخاطب ایرانی ملموس کرده است. در عین این که، ذهنیت پشت شعر به هیچ وجه به یک بوم محدود نمی‌شود.

شاید از این "اشعار جنگ"، بتوان این گونه تعبیری نیز داشت که شاعرِ آنها مرز بین بومی ماندن و جهانی شدن را لحظه‌ای برمی‌دارد و لحظه‌ای می‌گذارد. از این دست است شعرهای "جنگ‌زدگی"، "عاشقانه‌های یک سرباز"، "بجنگ سر من!" از دفتر دوم مجموعه‌ی "اسطبل" و "سفر در انهلال" از دفتر سوم.

«شب‌ها نور می‌دهم.

روزها اسلحه و شلوار و قمقمه را نگه می‌دارم.

وقتی می‌بندم، رزمنده‌ام.

گشوده می‌شوم،

رؤیای دیگری دارم.

 

فانوسقه‌ام!

مرا که برداری، با تو می‌جنگم،

زمین بگذاری، با تو مدارا می‌کنم.» (شعر "سلحشور"، صفحه‌ی ۴۹)

دیگر ویژگی مهم اغلب شعرهای این مجموعه و به خصوص "شعرهای جنگ"‌اش این است که به دشواری می‌توان بخشی از شعر را به نمایندگی از کل شعر، برای معرفی مشخصه‌های شعری آن انتخاب کرد. هر شعر چه از نظر ساختار و چه درونمایه، به آن میزان منسجم است که انتخاب بخشی از آن به منزله‌ی بریدنِ دست یا پا از پیکری خوش‌تراش خواهد بود و آنچه به عنوان جزء منتخب شعر باقی می‌ماند، نمی‌تواند به تنهایی بار آن ساختار ذهنی منسجم را به دوش بکشد. این است که برای معرفی سبک و سیاق شعرهای جنگ "داریوش معمار"، چاره‌ای نمی‌ماند جز این که هر شعر به طور کامل و تمام قد، آورده شود.

«نشانی پای مفقودم را از آفتاب نیم‌روز بگیر

سرم را از نیزار

دستم را از خور

تکه‌های تنه‌ام را از ارتفاع و باد

چشمم را از منقار پرندگان.

 

جمع که شدیم کنار هم،

روی برجک نگهبانی در مرز طلاییه

کنار ایستگاه پمپاژ نفت

می‌بینی هنوز سعی می‌کنم،

در خیابان‌های شلوغ شهر

تو را پیدا کنم با دوربین نظامی.

درست پیش از آن که

خمپاره مرا

تکه تکه کند این طور،

دلبر غمگینم!» (شعر "عاشقانه‌های یک سرباز"، صفحات ۵۰ و ۵۱)

عشق، و ماجرایی عاشقانه، چیزی‌ست که معمولاً جای خالی‌اش در ادبیات و سینمای موسوم به دفاع مقدس به چشم می‌خورد؛ اگر هم هست، بسیار کم‌رنگ است. نقطه‌ی مقابل آن، شعر، ادبیات و فیلم‌هایی‌ست که در سراسر جهان با موضوع جنگ خلق می‌شود. در این آثار، معمولاً عشق به عنوان نقطه‌ی مقابل جنگ، رخ می‌نمایاند.

شعر معروفِ "کمپانی عاشقان" شاید به آن اندازه که عاشقانه است، شعر جنگ به شمار نیاید. این شعر را یک زن سروده؛ زنی که به طور مستقیم درگیر هیچ جنگی نبوده است. جودیت رایت، یکی از برجسته‌ترین‌های شعر استرالیا، به طور اتفاقی در روزهای آغازینِ جنگ جهانی دوم در اروپا به سر می‌برده است و آشکارا دچار همان پریشان احوالی می‌شود که مردم اروپا به واسطه‌ی آن رخداد تجربه کردند. شعر او به اثربخش‌ترین شکل ممکن، نقش پیوند‌زننده‌ را میان عشق و جنگ ایفا می‌کند، همچنان که یکی از مطرح‌ترین عاشقانه‌سراهای انگلستان یعنی رابرت گریوز در بخش عمده‌ای از شعرهایش، به طور مداوم جنگ را با عشق تلفیق می‌کند؛ در بهترین شعرهای جنگ‌اش مردان غمگینِ درگیر نبرد، مدام دچار احساسات عاشقانه می‌شوند؛ و شعرهای عاشقانه‌اش نیز اغلب درباره‌ی نبرد نابرابری‌ست که زنان نیرومند زندگی‌اش را به پیروزی می‌رساند و او را مغلوب قلمداد می‌کند.

شعر "عاشقانه‌های یک سرباز" داریوش معمار، کیفیتی جهانی دارد، از آنجا که عشقی که در بند بند آن توصیف می‌شود، شاید انسانی‌ترین واکنشی باشد که نسبت به جنگ (در مفهوم عام آن) می‌توان نشان داد. این "عشقِ به مثابه واکنش"، برای تمام انسان‌ها در هر نقطه‌ی جهان که باشند، ملموس است؛ چه آنانی که در جبهه‌ها جنگیده‌اند؛ چه آنانی که جنگ را در شهرهای بمباران‌شده‌شان بی‌واسطه حس کرده‌اند و چه انسان‌هایی که به عمر خود جنگی ندیده‌اند اما همواره نگاه انسانی خود را علیه جنگ حفظ کرده‌اند. این شعر به شاعرانه‌ترین و شاید، دردناک‌ترین شکل ممکن، تقارنی غریب را میان شعر جنگ و شعر عاشقانه رقم می‌زند.

و از این دست است شعر "دوازده سال پیش کشته شدی" از همین دفتر:

«تو آمدی،

       برای ما همه باشی

برای ما همه،

                  تو شدی!

 

باورش مشکل نیست.

این که نامی را نتوانی به زبان بیاوری بی‌احتیاط،

کسی را نتوانی صدا بزنی،

نتوانی بیهوده کسی را دوست داشته باشی.

                                           آسوده نباشی.

 

ساقه‌ی زنبقی نفس کشید در شب خیس!

کمانه‌ی ماه در رودخانه به تماشا نشست.

نفس‌های تلخ و دندان‌های شکسته را

لبخندت را

باور داشتم،

سینه‌ی تو، در تسلا شانه‌های ما را لرزانده است.

 

حالا؛

    دوازده سال است به تو قول داده‌ام کشته شوم.

    قول داده‌ام در باغ‌های معلق برخیزم

   و شاخه‌ی آن بلوط را،

   برایت به کف بیاورم.» (شعر "دوازده سال پیش کشته شدی" – صفحات ۵۲ و ۵۳)

آنچه برشمردیم، تنها معرف پاره‌ای از تمایزهای اشعار جنگِ این شاعر، چه با شعر تقدیس‌کننده‌ی جنگ (دفاع مقدس) و چه با بخش مسکوت‌مانده‌ی شعر جنگ در ایران بود. اما شاید بتواند بیانگر این باشد که سرانجام، اندیشه‌ای جهان‌شمول از شعر جنگ یک شاعر ایرانی سر برآورده است.

————–

پی‌نوشت‌ها

  1. در سپتامبر ۱۹۴۰ و مه ۱۹۴۱، بمب‌افکن‌های آلمانی طی عملیات مهیبی موسوم به "بلیتس" (Blitz)، لندن و دیگر شهرهای انگلستان را بمباران کردند.
  2. ویلفرد ادوارد سالتر اوون (۱۸۹۳-۱۹۱۸) شاعر و سرباز انگلیسی در دوران جنگ جهانی اول، که به عنوان یکی از پیشگامان شعر موسوم به "شعر جنگ" در زبان انگلیسی از شهرت زیادی برخوردار است.
  3. زیگفرید ساسون (۱۸۸۶-۱۹۶۷) شاعر، نویسنده و سرباز انگلیسی در دوران جنگ جهانی اول، که رشادتی که در جبهه‌ی غربی به خرج داد، برایش مدال افتخاری را نیز به ارمغان آورد. او نیز یکی از پیشگامان شعر جنگ در زبان انگلیسی بوده است.
  4. شعری برای جنگ، مجموعه شعر "از تنفس صبح"، قیصر امین‌پور، انتشارات حوزه هنری، ۱۳۶۳.
  5. خرمشهر و تابوت‌های بی در و پیکر، مجموعه شعر "ای کاش آفتاب از چهار سو بتابد"، بهزاد زرین‌پور، شرکت خدمات فرهنگی هالی، ۱۳۷۵.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: