خنده هم دارد!
اخبار رسانهای دادگاه برخی متهمان فساد ارزی نشان از تبسم و خنده آقایان دارد و همه در این فکر هستند که آنها به ریش چه کسی یا کسانی و برای چه چیزی میخندند!
برخی معتقدند که این آقایان در جریان نیستند که قرارست جور ۴۱ میلیارد ارز دولتی تخصیصی را یکجا بکشند و نه تنها جای خود که جای بقیه هم باید تقاص پس بدهند، لذا از این بابت خندهشان گرفته است.
برخی دیگر میگویند با توجه به حکم متهم ردیف اول موسسه ثامنالحجج و تبرئه دو متهم دیگر خنده اینها مصداق مثال معروف «خندهام باعث صد گریه شود و گریهام باعث صد خنده شود» میباشد.
عدهای هم از منظر روانشناسی اعتقاد دارند این خندهها از پس ترس و نگرانی است ؟ برسیهای اولیه متکی بر تجارب قبلی کشور و متهمانی نظیر بابک زنجانی و شهرام جزایری و دهها بزرگ بدهکار متهم و مجرم دیگر نشان داده که قبح خلاف و تقلب و فساد آنچنان ریخته شده که این موارد امروزه بهیک امتیاز اجتماعی در خواستگاری تبدیل شده بطوریکه ماهرویان این آب و خاک که زمانی با عمال فساد و تخلف و جنایت نرد عشق نمیباختند، امروزه با کمال میل عکسهای سلفی با بزرگزادگان فاسد و منفور در شبکههای اجتماعی منتشر و به آن افتخار هم میکنند. در واقع وقتی رسانههای ملی و تصویری بیش از نیم ساعت وقت و زمان سیمای ملی(!) را به مصاحبه با مجرمی که ۱۳ سال بهعنوان مختلس و متخلف و … زندان بوده بهعنوان کارآفرین و مرشد بیل گیتس اختصاص میدهند تا این بچه هیولا به پاکطینتان کشور آموزش کلاهبرداری در قالب کارآفرینی بدهد اما همین رسانهها دریغ دارند ۱۰ دقیقه وقت را در اختیار رتبه نخست کنکور امسال که از شهرستانهای محروم بیآب و برق سیستان و بلوچستان بوده قرار دهند (چون از پول و پله تبلیغ و اعانات و هدایای نقدی و غیرنقدی خبری نیست)، و یا وقتی که هیچگاه این صدا و سیما مراسم فارغالتحصیلی نخبهگانی که شهره عالم و آدم هستند (دانشگاه شریف) را به نمایش نگذارد تا مردم بدانند هستند کسانی که با ضریب هوشی بسیار بالاتر از این کلاهبرداران که بیکار هستند، شاهد این خندهها هم خواهیم بود. در واقع مسئولان و دولتمردان باید بخود آیند که چنین صحنههائی در کشوری صورت میگیرد که روزگاری میدان مین دشمن را با تن جنگاوران بینام و نشان پاکسازی میشد؟
وقتی صحنه خنده آقایان بویژه آن بزرگ بدهکار مدعی را دیدم یادم به داستان زیر افتاد:
میگویند طلبکاری سراغ بدهکارش رفت و گفت بالاخره چه موقعی طلب من را میدهی؟!
بدهکار نگاهی عاقلاندرسفیه به وی انداخت و گفت انشاءالله بزودی! قصد دارم این زمین برهوت را بخرم (اشاره به یک زمین لخت وعور آن اطراف کرد)، نصفش را زعفران بکارم و نصف دیگرش را پنبه. وقتی موقع برداشت پنبه شد آنها را بفروشم به کارخانههای نخریسی و زعفرانها را هم به خارج صادر کنم. و وقتی پول آنها را گرفتم انشاءا… طلب تو را با سودش میدهم؟! ولی خداوکیلی سودش را کم حساب کن؟
طلبکار شروع به خندیدن کرد. بدهکار با تعجب رو به طلبکار کرد و گفت خنده هم دارد! من بدبخت باید این زمین لخت وعور را با هزار زحمت سه مرحلهی «کاشت، داشت و برداشت» را انجام داده و با کلی مشقت زعفران و پنبه بکارم و بعد اگر خشکسالی پیش نیاید، محصول را با بدبختی و تن نحیف بار کنم بروم شهر و با مرارت بفروشم تا بدهی ترا بدهم و تو با خیال راحت داری میخندی!! طلبت را گرفتی داری میخندی، والله حق داری بخندی؟!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
غلامحسین دوانی؛ پژوهشگر اقتصادی و عضو انجمن اقتصاددانان حرفهای بریتیش کلمبیا و از اعضای حسابداران خبره آمریکای شمالی