UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

خوش‌پوش‌ترین و خوش‌صداترین اشعاری که خواندم

خوش‌پوش‌ترین و خوش‌صداترین اشعاری که خواندم

نگاهی به کتاب دو زبانه (فارسی – دانمارکی) “چشمی عجیب مورب و منقوش سر می‌خورد روی شامگاه” اثر علیرضا بهنام

 اگر برای شعر بتوان صفاتی انسانی در نظر گرفت، بی‌هیچ تردیدی می‌توانم بگویم که شعر علیرضا بهنام از «خوش‌پوش»ترین و «خوش‌صدا»ترین اشعاری‌ست که به عمرم دیده‌ام، شنیده‌ام و خوانده‌ام. برشمردنِ این دو ویژگی – که شاید بسیار کلی به نظر برسد اما اتفاقا خاصِ شعرهای بهنام است – اگر نگوییم قطعا، تقریبا در مورد تمام شعرهای او صدق می‌کند.

شاید تصور شعری که قائل به چنین صفاتی‌ست، قدری دشوار باشد. از این رو، در این نوشتار سعی من بر این خواهد بود که مصداق‌های این دو صفت را در گزیده‌ای از اشعار تمام سال‌های او که به دو زبان فارسی و دانمارکی با انتشارات Edition After Hand دانمارک به چاپ رسیده است، جست‌وجو کنم.

ادعای بزرگی به نظر می‌رسد اگر بگویم که علیرضا بهنام در زمره‌ی معدود شاعرانی در نسل من و نسل‌های بعدی قرار گرفته است که از صوتِ کلمات در اشعارشان حداکثر بهره‌ی موسیقایی را می‌برند. اما حتی با مروری اِجمالی بر کل اشعار کتابِ «چشمی عجیب مورب و منقوش سر می‌خورد روی شامگاه»، می‌توان به صحت این ادعا پی برد:

زانو زده است     می‌زند حروف

تصویر جدا می‌شود از صفحه‌ی نورانی

نزول می‌کند بر جایگاه کلام

 (بخشی از شعر «بی صدا»، صفحه‌ی ۶)

شعر فوق که عنوان «بی صدا» را بر خود دارد، اتفاقا یکی از خوش‌صداترین نمونه‌هاست. در همین سه سطر کوتاه با تکرار «نو»ها (در «زانو»، «نورانی» و «نزول» [که معمولا در کلام شفاهی، «نوزول» خوانده می‌شود]) و حروف «ز» و «ن» به شکلی چشمگیر مواجه‌ایم. با دقتی که در رعایت جایگاه این حروف در سه سطر فوق به خرج داده شده است، کلام به همین شکل، کاملا موزون و آهنگین به نظر می‌رسد. جالب است که محتوای این سه سطر نیز به نوعی بر همین امر دلالت دارد و این‌گونه است که این تن‌پوشِ پُر ضرباهنگ، که به محتوای این شعر نیز بسیار می‌آید، آن را شعری خوش‌پوش و خوش‌صدا جلوه می‌دهد.

سیمون بیورکمان، مترجم اشعار بهنام به دانمارکی که خود نیز در زمره‌ی شاعران پیشروی دانمارک قرار دارد، نیز در مؤخره‌ی کتاب به مصادیق دیگری در میان این شعرها اشاره می‌کند که در این نوشتار، به ذکر یک نمونه از آنها اکتفا می‌شود. بیورکمان می‌گوید*: «اشعار علیرضا بهنام نمونه‌هایی از رویکرد فنی شعر فارسی به تجربه‌گراییِ هر چه بیشتر در کار با زبان است. این امر به ویژه در رکوئیم پیچیده‌ی «های های» مشهود است. این شعر از جنبه‌ها‌‌ی موسیقایی و آوایی تشریفات ایرانی، مثلا از هم‌آوایی مویه‌‌های دسته‌جمعی خانواده‌ها در تشریفات خاکسپاری الهام گرفته و با تکرار ثابت آوای هق هق، «های های» که با ضرباهنگ طبل‌زنی به طور مداوم همراه می‌شود: «تَم، تَم تمام»، فضایی به وجود آورده است که خواننده را هیپنوتیزم می‌کند.»

 

شعر «های های»

 

هلهله من

هلهله من

حالا تو های های

هلهله هیهای های های

تَم تَم تَمِ تمام توام را بطبل طبل

از پشت این همه توی رقصان بی چراغ

انگشت طبل‌ها همه را تشخیص می‌دهد

ای هلهلای هلهله شب

های های من

تم تم تمامِ گریه‌ی من را بنوش مست

آخر همین که هست؟

منجیل دست‌های تو با تم تمِ تمام

در هلهلای دست من امشب هلاک شد

هلهله من

هلهله من

حالا تو های های

هلهله هیهای های های

می‌افتمت بگو تو کجایی

ای مست

اتفاق

ای طبل ناتمام

هل هل هلای هلهله‌ام را تو چاره کن

هل هل هلای هلهله هل هل

هل هل هلای هلهله هیهای

های های!

 (صفحه‌ی ۴۰)

  پس با این تفاصیل، بیورکمان نیز چون من بر خوش‌صدایی این اشعار باور دارد. در عین‌ حال، زمانی که می‌افزاید: «اما در پشت بافت موسیقایی خاص شعر «های های»، با کار زبانی بهنام مواجه می‌شویم که اغلب به شکل نوعی شبه-سوررئالیسمِ در هم ریخته قابل تشخیص است و در آن، تصاویر مختلف متناوباً روی هم می‌افتند، پیوستگی‌شان را از دست می‌دهند، در هم دیزالو و تکثیر می‌شوند.»، بر فُرمی صحه می‌گذارد که به زیبایی بر این شعرها نشسته و آنها را به آدم‌هایی خوش‌پوش که به دقتِ تمام، اجزاء لباس‌شان و ترتیب و ترکیبِ رنگ‌های آن را انتخاب می‌کنند مانند کرده است.

اما شعر علیرضا بهنام از منظر زیبایی‌شناختی فقط به این موارد قناعت نمی‌کند. ماوراء فُرمی شَکیل که در همان برخورد نخستین با اشعار، خواننده را به شگفتی وامی‌دارد، درونمایه‌ای همگون با فُرم نهفته است که همصدا با بالا و پایین رفتنِ نوتِ موسیقی کلمات در شعر، فریاد می‌کشد و خاموش می‌شود. بهترین توصیف درباره‌ی شعرهای بهنام شاید این باشد که در شعر او، همه چیز به همه چیز می‌آید و همین ویژگی‌ست که خواننده را مسحور و به قول بیورکمان، هیپنوتیزم می‌کند.

بخوانید دیدگاه بیورکمان را درباره‌ی دو شعری که بهنام با مضمون جَنگ سروده است: «بهنام در اشعارش هم سیاست معاصر (و تاریخی) و هم پی‌آمدهای آن را به بحث می‌گذارد. تراژدی و بی‌عدالتی‌ موجود در جنگ‌هایی که در کشورهای همسایه‌ی ایران، یعنی عراق و افغانستان درگرفته است، در اشعاری چون «از دهانِ نیمه باز» و «چه» نمود پیدا کرده و هر دو شعر اهمیت مواجهه با این جنگ‌ها و جنگ در معنای عامِ آن را به خوبی به بیان درآورده‌اند.»

شعر «از دهان نیمه باز»

 

بیرون زده از دهان نیمه باز

کمی قبل‌تر از حالا     قبل‌تر از قبل

چمباتمه می‌زند با ریش‌هایش بلند

و خون می‌چکد از ریش‌ها در حیاط خلوت کابل

– چکیده است – این را قبلا گفته‌اند     می‌دانیم

بیرون زده از دهان نیمه باز جهان کرم‌های دندانی

چمباتمه چکیده بر ریش‌هایی فرو شده در خون

–         شیپور می‌زند بیرون از سوراخ‌های هندوکش – می‌دانیم

و فریاد می‌کشد رو به روی زمین

لرزیده بودا کنار مسیح و موسا

–         فروریخته – می‌دانیم

و می‌لرزد با دهان نیمه باز

و در حیاط خلوت کابل    واشنگتن     بغداد

ریش‌هایی فرو شده در خون سیراب می‌شوند

می‌دانیم – می‌توانیم بدانیم با دهان نیمه باز –

 (صفحه‌ی ۱۲)

مشهود است که درباره‌ی موسیقی این شعر، آنچه درباره‌ی شعر نخست کتاب (بی صدا) گفتیم همچنان صدق می‌کند و در عین حال، این موسیقی با دردی که در شعر انعکاس یافته است، موج برمی‌دارد و بالا و پایین می‌رود.

بیورکمان درباره‌ی رویکرد خاص شاعر به مفهوم جنگ که در این شعر و شعر «چه» رخ نمایانده است، می‌نویسد: «ما به آنچه دارد اتفاق می‌افتد آگاهیم، «این را قبلا گفته‌اند/ می‌دانیم»، اما حیرتی که درست پشت دهان نیمه باز ما وجود دارد، فقط قادر است پرسشی مبهوت را به بیان درآورد: «چه؟»  رویدادها ما را متاثر می‌کنند اما ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم بر آنها اثر کنیم. در این اشعار، همچنان تصویرسازی شبه-سوررئالیستی بهنام را درباره‌ی امکان‌ناپذیری درک آشفتگی جنگ شاهدیم، به طور مثال، در سطرهای زیر از شعر «چه»:

 «بمبی بزرگ، ایستاده آن بالا مردد است که بیافتد

بمب مردد است می‌لغزد از گیسوش می‌افتد بین لوله‌های نفت (صفحه‌ی ۱۴)»

 تفاوت تاثیری که چنین اشعاری چه به خاطر درونمایه‌ی غیر دم دستی و دیریاب‌شان و چه به خاطر دقتی که در چیدمان زبانی و فُرمی آنها به خرج داده شده، بر ذهن خواننده‌ی حرفه‌ای شعر می‌گذارد با اثر آنچه که به تدریج دارد در شعر ایران تحت عنوان «شعر ساده» باب و بعد از خواندن، در چشم بر هم زدنی فراموش می‌شود، کاملا مشهود است.

به این ترتیب، به جرأت می‌توانم بگویم که علیرضا بهنام نمونه‌ی بارز شاعری‌ست که شعر ایران را از گرداب هایلِ «ساده‌نویسی» به معنای «ساده‌انگارانه نویسی»اش نجات خواهد داد.

 ——————

* سخنان سیمون بیورکمان را که در بخش پایانی کتاب به زبان دانمارکی آمده است، نگارنده‌ی این متن، از ترجمه‌ی انگلیسی آن به فارسی برگردانده است.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

۱ نظر

  1. 3ghesse

    شما به این ها می گوئید شعر؟ بعد به این نوشته ها می گوئید شعر موسیقایی؟ طبیعی است که بعد هم بگوئید: ایشان نجات دهنده یا مسیح شعر ساده نویسی ایران خواهند بود. خوشا به حال شما و پیروان این نو مسیحان!

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: