UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

دو شعر از مهرانگیز رساپور (م. پگاه)

دوشعر از مهرانگیز رساپور (م. پگاه)

باز حسود


وای حسود را ببین، باز چکار می‌کند !
دام به نور می‌نهد! باد شکار می‌کند !
 

من به دلِ سفینه و باز حسود در رَهَم
غرقِ خیالِ کورِ خود، سنگ سوار می‌کند !


در پی‌ام افتاده دوان، غیبت و تقلید کنان !
خنده به لب ظاهر و در سینه هوار می‌‌کند !


فکرِ حسود کی رسد بر برکاتِ عشق من
یک چو حسود می‌برد، یار هزار می‌کند !


دانه‌ی خواهشی به دل تا که جوانه می‌زند
من نگشوده لب که او میوه نثار می‌کند !


رنج مکن بهانه و گوشه‌‌ی انزوا مرو
یارِ مرا ببین که چون یک تنه کار می‌کند


سینه‌ی‌من نمی‌دهد ره به غبار و دودِ کین
تا که نسیم عشق زین خانه گذار می‌کند


تابع میل شب چرا، شرح دهم سپیده را ؟
صبح چو سَر برآورد، شام فرار می‌کند !


بیش مگو، زانکه هنر خود بود اعتبار خود
زرگر خبره‌ی زمان، نیک عیار می‌کند


گفت: پگاه چون دهد شعرِ تو آبِ زندگی‌
حسود زهر خویش را، بیهده بار می‌کند !

 


عشوه در سجده

تا همچو تویی باشد معشوق و خدای من
بر کوریِ چشمِ مرگ، ثبت است بقای من


شادم که در این فصلِ حرّاج بزرگ عشق
بیش از دو جهان باشد پیش تو بهای من


من با تو در ابهام و بن بست نمی‌مانم
ای پاسخ خودجوش و اسرارگشای من !


طاووس تجمل پوش از رشک شود مدهوش
در سجده‌ به تو بیند، گر نشو و نمای من


پیدا نشود در دهر، سرکش تر و زیباتر
از خلوتِ یکتایِ انگشت نمای من !


در دوزخِ عشاقِ قهر و حسد آلوده
هر کس گنهِ خود را بسته است به پای من !


از واژه فشانم نور، گو چشمِ حسودان کور!
چون عشق تو می‌تابد، از شعر و صفای من


عمرِ ابد ار خواهی خود را بفکن جانا
در بستر بستان خوش آب و هوای من !


گفتا که بنازم من بر شعر تو چون هر کس
گوید که پگاه آنرا گفته است برای من !

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: