UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

زبانیت: جسارت یا عقب‌نشینی؟ – یک میزگرد – بخش پایانی

زبانیت: جسارت یا عقب‌نشینی؟ – یک میزگرد – بخش پایانی

شهرگان: در دو شماره‌ی گذشته‌ی مجله‌ی شهروند بی سی (شهرگان)، دو بخشِ نخست از مباحثی که محمد آزرم، هوشیار انصاری‌فر، سپیده جدیری و امید شمس درباره‌ی خاستگاه‌ها و ویژگی‌های شعر زبان‌محور و در پاسخ به انتقادهایی که به این نوع شعر وارد می‌شود در یک میزگرد نوشتاری مطرح کردند، منتشر شد. در این شماره، بخش سوم و پایانی بحث‌های این چهار شاعرِ زبان‌‌محور و تجربه‌گرا را می‌خوانید.

mizgerd

[clear]

بسیاری از منتقدان جریان شعر زبان محور، آن را رویکردی محافظه‌کارانه برای بیان غیر مستقیم و بی خطرِ آنچه می‌تواند ممنوعه قلمداد شود به شمار می‌آورند. در یک کلام، بر این  باورند که روی آوردن به نوشتنِ چنین شعری، یک جورهایی به نفع سیستم ممیزی‌ست. نظر شما چیست؟

[clear]

محمد آزرم: شعر زبان محور هیچ حدی جز حدود زبان ندارد و برای چگونه بیانگری یا چگونه نابیانگری به آنچه می‌اندیشد فرم است. بیان غیر مستقیم چیست؟ کنایه؟ استعاره؟ این‌ها آرایه‌های زبان‌اند و هرجا اقتضا کند در حکم ترفند و تمهید به کار گرفته می‌شوند. اتفاقا این کلیشه‌پردازان هستند که استعاره‌های گشوده یا کنایه‌های لو رفته را مدام تکرار می‌کنند و به چگونه بیانگری فکر نمی‌کنند. دور زدن ممیزی؟ چه تلقی بیهوده‌ای! اگر قرار است شعر بیانگر چیزی باشد، متوسل شدن به این تمهیدات که نقض غرض و دور شدن از بیانگری‌ست. به نظر می‌رسد این منتقدان و ممیزان طبق یک الگوی ذهنی مشترک به شعر زبان محور فکر می‌کنند؛ چون برای چاپ هر کتاب شعرم و سال‌هایی که بین ممنوعیت و اجازه ماندند، از ارشاد نظیر این حرف ها را بسیار شنیدم.

[clear]

سپیده جدیری: واقعیت این است که این سوالی‌ست که نه فقط منتقدان ایرانی جریان شعر زبان محور، که شاعران یا منتقدان غیر ایرانی نیز از من پرسیده‌اند، به خصوص آن دسته‌ای که زبان فارسی را پیش‌تر آموخته‌اند و می‌توانند متن اصلی شعرهای ما را به فارسی بخوانند؛ می‌گویند آیا به این دلیل، پیچیده می‌نویسید که سانسور نشوید؟ و جواب همیشگی من به آنها این است: مگر شاعران زبان آمریکا، الان در آن کشور آزاد که دیگر سانسوری در مورد ادبیات اعمال نمی‌شود، برای دور زدن سانسور، شعر زبان محور می‌نویسند؟… همان‌طور که محمد آزرم به درستی اشاره کرد، اتفاقا کتاب‌های شاعران زبان محور معمولا به مراتب بیشتر از شاعران بیانگرا مورد حذف و سانسور قرار می‌گیرد. فکر می‌کنید چرا چنین است؟ به نظر من، دلیلش این است که شعر تجربه‌گرا و زبان محور، از ذهنی آوانگارد نشأت می‌گیرد. و از آنجا که آوانگاردیسم هیچ‌گاه با محافظه‌کاری و ارتجاع یک جا جمع نمی‌شود، شعر بیانگرا بیش از شعر زبان محور و تجربه‌گرا به مذاق ممیز خوش می‌آید. من بارها شنیده‌ام که ممیزان ارشاد از آنجایی که به خاطر کم دانشی‌شان، با جریان شعر زبان محور آشنایی ندارند، به کتاب‌های شاعران زبان محور به این بهانه که این‌ها از نظر ما اصلا شعر نیست، مجوز نداده‌اند… بحثی که من در اغلب مقالاتم درباره‌ی شعر زبان محور مطرح کرده‌ام درست برعکس دیدگاه منتقدان این جریان است. مثلا در همین مقاله اخیرم در مورد کتاب هیاکل محمد آزرم:

 http://shahrgon.com/fa/2016/08/05/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D9%82%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%9F-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%88/

[clear]

امید شمس: تصویر نامه‌ی ارشاد درباره‌ی کتابم را اینجا برای شما می‌آورم که خودش روشن می‌کند این تصور پرسش کنندگان تا چه حد نادرست است. حکومت ایران امروز بیش از آن‌که با محتوای معترض با متفاوت سر جدال داشته باشد در پی یک انضباط و یکپارچگی زبانی است. همان که آرزوی هر حکومت آتوریتاریان تاریخ است: برساختن یک نو زبان.

این انضباط زبانی را وقتی که در کار من نمی‌بیند یا با برخی واژه‌های عربی و قرآنی در بطن یک زبان متکثر و چندجنسه مواجه می‌شود همان برچسبی را می‌زند که زد: توهین به مقدسات. از سوی دیگر وقتی استراتژی و راه تسلط محتوایی و فرمی را بر این شعر پیدا نمی‌کند، وقتی با ادبیاتی مواجه می‌شود که به وضوح تمام باورهایش در باب زبان شاعرانه، شکل ادبی، پیام اثر ادبی و غیره را به چالش کشیده برچسب دیگری خواهد زد: فقدان ارزش ادبی. پرسش این است: با حکومتی که تصمیم گرفته یا چنین خیال خامی کرده که واژگانی مثلن شراب یا پستان را از زبان فارسی اخراج کند، اصلن چطور می‌توان تعریف مشترکی از ارزش ادبی داشت؟

کدام یک از مجموعه اشعار آقایان با این دو اتهام رد شده و ناشر را حتی به خاطر ارائه‌ی اثر به ارشاد مواخذه کرده‌اند؟

از قضا ارشاد برعکس بسیاری از دوستان ما با همان هوش نصفه نیمه‌ی کارگزارانش می‌داند که با چی روبروست که مجال نمی‌دهد.

در این تصویر از قضا اشکالات محتوایی بخشی از علت رد مجوز است. پس آن نظریه‌ی دوستان را به کل باید با لبخندی از کنارش گذشت.

[clear]

هوشیار انصاری‌فر: کاش منظر این دوستان را که برای شخص من تازگی دارد بیشتر شرح دهید. هم تازگی دارد و هم راستش از صغرا و کبرایش درست سر درنمی‌آورم.

[clear]

سپیده جدیری: دکتر زوزانا کژیهوا، رییس دپارتمان ایران‌شناسی دانشگاه چارلز پراگ، که اشعار و داستان‌های بسیاری از جمله فروغ را از زبان فارسی به چکی برگردانده است، در مصاحبه‌ای که درباره‌ی شعرهایم با من داشت این سوال را مطرح کرد که آیا من به این سبک می‌نویسم تا سانسور را دور بزنم و ممیز متوجه نشود در شعرم از کدام خط قرمزها عبور کرده‌ام؟ که من برای ایشان توضیح دادم که چنین نیست و اگر چنین بود، شاعران زبان امروز امریکا نیازی نبود در کشوری که سانسوری در مورد ادبیات اعمال نمی‌شود، این‌گونه شعر بنویسند. متن این گفت‌وگو در مجله‌ی تخصصی ادبیات جمهوری چک به نام پلاو موجود است و نسخه‌ی فارسی آن هم در همین شهرگان منتشر شده و بیشتر بحث اتفاقا در مورد شعر زبان محور در ایران است و می توانید آنجا تمام دیدگاه‌های ایشان و پاسخ‌های مرا ملاحظه کنید. همچنین در گفت‌وگویی که مجله‌ی پلی گراند اسپانیا با من داشت عینا همین سوال مطرح شد و من به همین شکل پاسخ دادم و آنجا البته در مورد این‌که چرا شعر زبان محور امروز ایران آوانگارد محسوب می‌شود نیز به تفصیل توضیح داده‌ام. لینک‌های مصاحبه‌ها را اینجا می‌آورم تا ملاحظه کنید که این سوال که «آیا علت نوشتن شعر زبان محور، دور زدن سانسور در ایران است؟» برای خیلی‌ها پیش می‌آید.

لینک نسخه‌ی فارسی گفت‌وگوی دکتر کژیهوا:

http://shahrgon.com/fa/2016/06/02/%d8%a8%d9%87-%d9%86%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d8%a8%d8%a7-%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%ac%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c%d9%85/

[clear]

و لینک گفت‌وگو با مجله‌ی پلی گراند اسپانیا:

http://www.playgroundmag.net/noticias/gobierno-otorgado-connotaciones-politicas-escritores_0_1555044491.html

[clear]

امید شمس: با منطق پاسخ شما من همراهم. باز تاکید می‌کنم که رویه‌ی شاعران زبان آمریکا هم رویه‌ای سیاسی است از قضا که در آن بیانیه‌ی معروف این شاعران هم به تفصیل به آن اشاره شده است.

[clear]

سپیده جدیری: من اصلا با این نظرگاه که شعر زبان، شعر سیاسی‌ست مخالفتی ندارم. اتفاقا در تمام مقالاتم بر  این موضوع تاکید هم داشته‌ام که شعر زبان به خاطر این‌که از زبان و ساختارها و رویکردهای دیکته شده و مسلط برای شعر محسوب شدن، فراروی می‌کند، عملا با رویکرد حکومت‌های توتالیتر در این مورد سر ستیز دارد و به خاطر ساختارش، و نه لزوما به خاطر ارجاعاتش به بیرون، صد در صد سیاسی ست.

یادم می‌آید که محمد آزرم هم یک بار در یک گفت‌وگو، نظری شبیه این داشت.

[clear]

امید شمس: بله اختلاف نظری در این زمینه نداریم. بحث من هم ارجاعات شعر به بیرون نیست. بلکه ارتباط شعر با زمینه‌ای‌ست که در آن نوشته می‌شود. چندین بار تاکید کردم که به ارجاع بیرونی اعتقاد ندارم. برای همین هم شرح را از نوشتن شعر جدا کردم.

[clear]

سپیده جدیری: من موافقم که شرح از نوشتن شعر جداست قاعدتا. ولی همچنان تاکیدم بر این است که لزومی هم ندارد که حتما  شرحی وجود داشته باشد.

[clear]

هوشیار انصاری‌فر: دوستان دعوت این بنده از شما برای بحث در این تمایز که میان شعر و شرح شعر می‌نهید به قوت خود باقی‌ست.

[clear]

محمد آزرم: این پاسخ من درباره ارتباط سیاست و شعر در مصاحبه‌ای مربوط به سال ۸۸ است: اگر کار سیاست را شکل دادن دوباره به امر محسوس و ایجابی کردن امور سلبی آن بدانیم، آن وقت دیدنی کردن امر نادیدنی یا شنیدنی کردن امر ناشنیدنی یا انجام دادن امر انجام ندادنی که سیاست صورت می‌دهد تا افراد با عبور از امور سلبی در جامعه مشارکت کنند، به خودی خود، امری ادبی هم هست. در امر ادبی هم در حال دوباره شکل دادن به همین امور در متن هستیم. جامعه‌ای می‌سازیم که ابژه‌ها و سوژه‌های جدیدی سازنده فرم آن هستند. فرمی که در آن همه روابط، کارکردها و تعریف‌هایی که آشنا هستند، دچار تعلیق می‌شوند تا آن‌طور که می‌خواهیم بازتعریف‌شان کنیم. پس کاری سیاسی هم انجام می‌دهیم. نسبت شعر و سیاست را هم می‌توان همین‌طور تعریف کرد، یعنی شعر، سیاست است چون در فرم خود با روشی سیاسی، امر محسوس را از پنهان بودن و مشارکت نداشتن، به آشکارگی و مشارکت در فرم فرا می‌خواند. می‌توان گفت شعر، منطق چیدمانی امر محسوس را تغییر می‌دهد و شبکه ارتباطات آن را با منطقی حتی منحصر به فرد، دوباره می‌چیند. عبارتی که از من نقل قول کردید هم تاکیدی بر این امر است که در شعر، آن منطق چیدمانی و حتی امر عقلی، تعلیق می‌شود و منطقی یکسر جدید که روابط و کارکردهای متمایزی نسبت به جامعه دارد، برقرار می‌شود. بنابراین اگر شاعری در صدد حفظ همان منطق و عقیده در مناسبات جدید باشد، پیشاپیش شکست خورده است. بیان عقیده‌‌ به زمینه‌ای که در آن قرار می‌گیرد بستگی دارد. ممکن است در فرم یک شعر صریح‌ترین عبارت‌هایی که از یک دیدگاه خاص نقل می‌شود، بدل به بیانی ابزورد شود. پس باید این جمله را برای این گفت‌وگو این طور دوباره چینی کنم: عقیده‌ای که شعر بیان می‌کند، خود فرم است. و اضافه کنم: سیاست فرم است و فرم سیاست است. با این تعریف هر شعر، دارای فرمی سیاسی است.

 و این هم نظر من درباره آوانگاردیسم  و این‌که  دیدگاهم در شعر “پست آوانگارد  ” می‌تواند تعریف شود:

سال‌های دهه‌ی هفتاد، سال‌های شجاعت و تجربه کردن در شعر بود. معیارهای زیباشناختی شعر از قطعیت، فاصله گرفتند و سیطره‌ی شعری که بقایای مدرن شدن دهه‌ی چهل بود، پایان یافت. ناگهان حدها برداشته شد و خواننده‌ای که به فرم‌های بیان‌گرا و مکانسیم‌های تصویرپردازی زبانی عادت کرده بود با شعرهای زبان‌محور و نابیان‌گرا، مواجه شد. فضای نسبتاً باز بیرون به شعرها اجازه‌ی کتاب شدن می‌داد. همین امر برای کسی که نوستالژی شعر شاملو و فروغ فرخزاد داشت باعث حیرانی بود. دانشی از شعرهای زبان‌محور وجود نداشت و در روخوانی کتاب‌ها لذت زیباشناختی، مبادله نمی‌شد. روخوان‌ها هر شعری را که نمی‌فهمیدند در ذهن‌شان به سرعت کنار شعرهای ناخوانا قرار می‌دادند. در چنین فضایی اتفاق دیگری هم رخ داده بود: تعریف‌هایی که زمانی مدرنیت شعر را نشان می‌دادند و موتور حرکت بی‌وقفه‌ی هر شاعر خلاقی بودند، معناهایشان را در عمل از دست داده بودند. مثل آوانگاردیسم.

ایده‌ی آوانگاردیسم، ایده‌ی پیشرفت است و قائل به جهت. پایان امری را اعلام می‌کند تا خودش آغاز کننده امری کاملاً جدید باشد. گذشته را پشت سر می‌گذارد تا به آینده‌ی پیش رو برسد. اما آینده فرضی من، چشم‌انداز ناممکنی است که از آن به امروز شعر نگاه می‌کنم، جای مشخصی ندارد. متغیر است و در تغییرات خودش از هر ایده‌ی آوانگارد و غیرآوانگاردی در هنر، هر از گاهی رد می‌شود و رد خودش را محو می‌کند: غزل‌های حافظ، شعرهای مغناطیسی در نت، گلستان سعدی ( اما نه بوستان‌اش)، نقشه‌ی ذهنی برج بابل، مینی‌مال‌های تجسمی، تک‌بیت‌های شاعران سبک هندی، ایده‌ی آثار مارسل دوشان، شعر نیمایی نیما، ایده‌ی موسیقی الکترونیک و دستکاری دی.جی‌ها، شعر حجم یدالله رویایی، روایت‌های نامتعارف سینمایی، ایده‌ی آثار اندی وارهول، بازی‌های فلسفی در روایت‌های داستانی میلان کوندرا، ترانه‌های باب دیلن، بعضی از شعرهای سه کتاب رضا براهنی، کارکردهای هایپرتکست، شعر شاملو، شعر کانکریت اروپایی/ آمریکایی، روایت‌های بورخسی، لحن شعرهای فروغ فرخزاد، نقاشی‌های جکسون پولاک، تفکر ناتمام شعرهای سپهری، نمودار فرایندهای مدیریتی، ایده‌های فلسفی ژاک دریدا، دیالوگ‌های به یاد ماندنی سینمای هالیوود، ماتریس‌های متقارن و نامتقارن، موزیک/ ویدئوها، انواع شعرهای صوتی و دیداری، تبلیغات برندهای مشهور جهان و هر چیز دیگری که بتوان به این فهرست اضافه کرد. بازی شعر من نقطه‌ی عزیمت ثابتی ندارد. اگر امکان ساختن داشته باشم، انواع شعرهای اجرایی، شعرهای سینمایی، شعرهای دیواری/ نمایشگاهی، شعرهایی که مخصوص بیلبوردها ساخته می‌شود، شعرهای هایپرتکست برای وب، شعرهای رادیویی هم می‌سازم. پس نامی که به شعرم می‌دهم باید همین قابلیت و انعطاف‌پذیری را داشته باشد. ژانر شعر برای من مرز ندارد، چون می‌شود مرزهایش را تغییر داد. در هر بازی شعر از نقطه‌هایی رد می‌شوم و ردها را پاک می‌کنم اما همین ردها برای خوانندگان تداعی‌کننده‌ی نقطه عزیمت می‌شود و ممکن است به تصورشان از شعر من جهت بدهد.

جهان ما همین سبد خرید است که هر روز بزرگ‌تر می‌شود و می‌شود چیزی‌هایی به آن اضافه کرد. حتی کالاهایی در آن هست که از فرط تکرارهای رسانه‌ای، آنها را مصرف نشده دور می‌ریزیم؛ اما به شعری فکر کنید که در آن بخشی از زبان در حال قدرتمند شدن است و بخش‌هایی که قبلاً قدرتمند بوده‌اند، با شگردهای تهدیدکننده سعی در مهار یا حتی حذف این بخش دارند و راه‌های مبادله‌ی‌ معنایی با این بخش را به شدت محدود می‌کنند. یا به شعر دیگری که در آن دو روایت زبانی از یک موقعیت شروع به نقد هم می‌کنند تا در نهایت بخش بزرگ‌تری از شعر را به خود اختصاص دهند. اسم این کار را چه می‌گذاریم؟ تمیز کردن سیاست، زیبا کردن واقعیت‌ها یا تطهیر آلودگی‌ها. این زبانی کردن جهان در شعر است بدون این که بازنمای آن باشد. انسان، در شعر، زبان است. شعر و هنر در هر شکل و ژانری، به طور بنیادین فقط و فقط کاری انسانی است. همه‌ی زبان‌ها و همه‌ی نظام‌های ارجاعی اختراع انسان هستند و تا پیش از خوانش و ارائه‌ی راهی برای درک آنها فاقد معنا می‌مانند. پس تاکید می‌کنم، همان‌طور که جهان زبان است، انسان هم زبان است. هستی و هستنده‌ی شعر یکی/ دیگری هستند.

من با چنین نگاهی به شعر، شعر خودم را شعر «متفاوط» می‌نامم. شعری که از خود و در خود، بازی‌های بی‌پایان زبانی می‌سازد یا به قولی، «هزارتوهایی که فقط راه هستند» و انگار آغاز و پایان ندارند، آنقدر زیاد شده‌اند که در جریان بازی خواندن شعر، متوجه ناپدیدی آن‌ها می‌شویم و شک می‌کنیم که اصلاً از ابتدا وجود داشته‌اند یا در «وانموده‌ای» از آن‌ها سرگردان شده‌ایم. حتی می‌توانیم به ناپدیدی «بازی» شک کنیم وقتی در هزارتویی زبانی‌ هستیم که نیست و نمی‌توانیم از آن خارج شویم چون اصلاً وارد آن نشده‌ایم، در حالی که مدام داریم واردش می‌شویم و راه خروج را پیدا نمی‌کنیم.

[clear]

هوشیار انصاری‌فر: طبق معمول بهره بردم اما نکته این است که قیاس شما انگار قیاس کیفیت‌های کنش ادبی و کنش سیاسی‌ست با هم. اگر به نظرتان درباره نسبت سیاست و ادبیات اشاره کنید از منظر مرجعیت (referentiality) سپاسگزارتر می‌شویم.

[clear]

سپیده جدیری: من هم نظرم را درباره‌ی این‌که چرا شعر زبان‌محور و تجربه‌گرا را سیاسی می‌دانم در دو مقاله‌ی اخیرم درباره‌ی شعر زبان‌محور آورده‌ام، که: بر خلاف تفکری که پرداختن به امر سیاسی به طور مستقیم، غیر خلاقانه و شعارگونه را در تعریفِ شعر سیاسی می‌گنجاند، شعر زبان‌محور و تجربه‌گرا حتی اگر مضمون سیاسی نیز نداشته باشد، به خاطر فراروی از تعاریفِ کلیشه‌ای و دیکته شده‌ی شعر که مورد پسند تفکر تمامیت‌خواهِ حکومت‌های توتالیتر است، از منظر ساختاری، شعر سیاسی محسوب می‌شود و چه بسا به خاطر نافرمانی از حکومتی که شعر را “در جا زننده” و نه حتی یک گام جلوتر از ذائقه‌ی خودش و عامه‌ی مردم می‌خواهد، در جایگاهی به مراتب شورشی‌تر به نسبتِ شعر بیان‌گرا با مضمون سیاسی نیز بنشیند.

از روزگاری که توجه به محوریتِ زبان در شعر، میانِ شاعرانِ امروز ایران عمومی‌تر از پیش شد، حدود بیست سال می‌گذرد. همزمان شدنِ این اتفاق با اصلاحات سیاسی و ایجاد فضایی بازتر در ایران، واقعیتی بوده است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. من این‌طور نتیجه می‌گیرم که بر خلاف نظریه‌ی رایجی که زبان‌محور بودنِ شعر را راهی برای بیانِ غیرمستقیم به منظورِ گریز از سانسور معرفی می‌کند، اتفاقا آن را باید رفتار جسورانه‌تر شاعر با کلمات دانست که تنها می‌تواند در فضایی بازتر که اجازه‌ی شکل‌گیریِ تفکری آزادانه‌تر و مدرن‌تر را می‌دهد، نمود پیدا کند. سانسورِ گسترده‌ی شعر زبان‌محور در دوره‌های بعد از دوران اصلاحات، گواهی بر این مدعاست، چرا که هر چه توتالیتاریسم نیرومندتر باشد، تفکر پیشرو و در نتیجه‌ی آن، هنر پیشرو کمتر اجازه‌ی بروز و ارائه شدن پیدا می‌کند. توجه کنید که در این دوره‌ها، سانسور تنها در مورد شعری که رفتارهای پیشرو، نوآورانه و تجربه‌گرایانه با زبان دارد اتفاق نیفتاده است، بلکه در حوزه‌ی اندیشه نیز با حذفِ اجباریِ چهره‌هایی پیشرو نظیر حسین بشیریه از دانشگاه‌ها و در حوزه‌ی هنر، با حذف و سانسورِ آثار هنرمندانی پیشرو نظیر عباس کیارستمی بیش از پیش مواجه بوده‌ایم.

بیانگرایی بر خلافِ آنچه اغلب تصور می‌شود، در تقابل با برجِ عاج نشینیِ شاعر قرار نمی‌گیرد. شاعری که فکر می‌کند درکِ مردم از شعر، در همین حدْ ابزاری‌ست که او بتواند ارجاعات مستقیم به رویدادها را به عنوان شعر به آنها عرضه کند، آن نگاهِ از بالا را که ویژه‌ی یک برجِ عاج نشین است به شعور و درکِ مردم دارد. برعکس، شاعری که با دوری گزیدن از بیانگریِ صِرف، شعرش به مردم اجازه‌ی کشف می‌دهد، نه بالاتر از مردم که در جلوی صفی قرار گرفته است که آنها را به پیش می‌بَرَد.

هوشیار انصاری‌فر عزیز، در مورد اعتقاد ما به تمایز بین شعر و شرح پرسیدید، خوشحال می‌شوم بدانم که چرا شما تمایزی بین آنها قائل نیستید؟ البته من همچنان شعریت شعر را مستقل از هر شرحی می‌دانم و لزومی به شرح شعر نمی‌بینم. اما به طور دقیق متوجه نکته‌ی مد نظر شما نشدم.

هوشیار انصاری‌فر: محمد آزرم عزیز، دستتان درست بابت موشکافی‌ها و دقایق کار خودتان

 و بار دهه هفتاد،

و البته می‌شد اشاره کنید که حتا به لحاظ  تاریخی  آوانگاردگری در سده نوزده فراخوانی ماهیتن سیاسی بوده که بعدها مثل برخی واژگان دیگر عجیب توسع معنایی پیدا کرده به نحوی که امروز سراغ آوانگاردها را در تالار هنرمندان عمدتن مدرنیست می‌گیریم و حتا شاعران پسامدرنگرایی چون شاعران زبان آمریکا، به همان دلیل که سپیده جدیری کمی بعد از شما گفته‌ است، خود را آوانگارد تلقی می‌کنند.

یک نکته دیگر، حرفتان درباره امحای رد این و آن از  شعر، بدون آن که در این مجال تنگ وارد بحث ادوار شعر خودتان بشویم،  یک ذره مرا گیج می‌کند. اگر بنا به  امحاست چه فاصله دارد کارمان با جمالشناسی آوانگاردی که مورد نقد خودتان اینجاست. در نقد همین کیفیت دائمن امحاکننده مدرنیسم هنری و ادبی است که اتفاقن پررنگتر کردن این ردها در متن پیشنهادی طبیعی به نظر می‌آید. امحای تمام ردهای ناهمجنس ادبی و تاریخی و طبقاتی و … ره به کجا می‌برد محمد عزیز جز بار دیگر به حاکم شدن یک مرکز بر متن؟ کمااین‌که خودتان هم چند سطر پایین‌تر خاستگاه درگیری خلاقه خواننده با شعرتان را همین ردها برشمرده‌اید.

[clear]

سپیده جدیری عزیز، اصلن مگر این شعرهای به قول شما بیانگرا چقدر فروش می‌رود میانگین؟ اصلن این دوستان در جربان واقعیت‌های بازار نشر حقیقی و مجازی هستند؟

[clear]

سپیده جدیری: راستش شاعران بیانگرا به بهانه این که مثلا معتقدند شعر باید مخاطب عام داشته باشد، این گونه می‌نویسند. اما کاملا حق با شماست. شعر این شاعران در نهایت نه مخاطب خاص را جذب می‌کند و نه مخاطب عام. شعری که به سرعت خوانده می‌شود به سرعت هم فراموش می‌شود. نه چیزی به ادبیات اضافه می‌کند و نه به مردم.

[clear]

امید شمس: برای توضیح نظرگاهم درباره‌ی سیاست شعر، گمانم مقاله‌ای که یک سال پیش نوشته بودم کامل‌ترین چیزی است که بتوانم ارائه کنم. صرفن برای مطالعه‌ی دوستان البته اگر حوصله و فرصتش باشد با توجه به طولانی بودن متن : «شعر فارسی در دو سوی انقلاب» [مقاله‌ای است که در همین شماره‌ی شهرگان، هم‌زمان با بخش سوم مباحث طرح شده در این میزگرد منتشر شده است.]

[clear]

محمد آزرم: این حرف‌ها شاید تمایز نگاه من و کسانی که شعر را ابزار چیزی دیگر می‌خواهند باشد: –  من کار شعر را بازنمایی امری بیرون از خود شعر نمی‌دانم ولی اگر همه چیز را متن بدانیم باید بپذیریم که هر رخداد یا مقوله‌ای می‌تواند از متنی به متون دیگر نشت کند، در آن‌ها پراکنده و متفرق شود و ردی از خود به جا بگذارد. یک مقوله متعین سیاسی هم از آن جا که سیاست، متنی ایزوله و جدا از سایر متون نیست، می‌تواند وارد متنی از شعر شود اما نه با همان معناها و نه با همان تعین که از آن حرف می‌زنیم. آن‌چه توصیف می‌نامیم صرفاً نسبت دادن مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و ساختن فضایی زبانی است برای چیزی که در متن شعر به امری دیگر تبدیل شده است. در این بازی، نام شاید همان نام قبلی باشد اما در حال نامیدن موقعیت دیگری است که تعین‌ جدیدی یافته است. به عبارتی دال همان است اما مدلول‌های دیگری دارد. فرمی که پدید می‌آید بیشتر غیرممکن بودن توصیف و ناتوانی از بازنمایی را نشان می‌دهد. جز دالی که مدلول‌هایش ناپدید شده‌اند یا همان نام، رد دیگری در این شعرها باقی نمانده است. مقوله متعین سیاسی تبدیل می‌شود به امری تهی که در معناهای متعدد متنی‌اش تحلیل می‌رود و محو می‌شود. توصیف فقر به عنوان مساله‌ای اجتماعی با نگاهی انتقادی اساساً کار شعر نیست، وظیفه مقاله و گزارش است اما شعر می‌تواند به هر مفهومی رسوخ کند و در آن نقطه غیریتی بیابد و تصرف‌اش کند و از درون همین غیریت، فرم‌های متعدد و متکثر خودش را بسازد. می‌تواند از روزمرگی مفهوم فقر، به فقیر شدن هر امری از خودش برسد، از فاصله پیاده‌رویی چشم با فقر، به بی‌فاصله شدن با دال‌های بی‌مدلول. هیجان گفتن چیزی که شعر نیست (ولی شاید تخلیه‌ای عاطفی باشد) اگر فرو بنشیند، می‌توان گلوله‌ای ساخت از متن که ما به ازای بیرونی ندارد و بین عبارت‌هایی که هر کدام حرفی، فکری، تصویری هستند همه متنی، حرکت‌اش داد تا با سرعت زبان و سرعت سطر، نظم هر کدام را به هم بریزد، تکه‌ تکه کند، از هم بپاشاند و جایی از متن شعر پنهان شود؛ انگار که با فلج کردن فکرها و حرف‌ها از سرعت افتاده است؛ انگار جایی از متن که بیرون ندارد، بیرون رفته است تا حرکت خودش را در شعر دیگری از سر بگیرد. اما شعری درباره‌ی دختری که در یک خیابان گلوله خورده است، درباره‌ی هر چیز دیگری هم می‌تواند باشد. درباره بودن شعر، پیش از هر چیز، ناتوانی در بازنمایی را نشان می‌دهد؛ گلوله‌ای که توان نشان دادن‌اش را ندارد از قبل به خود این شعر خورده است. بنابراین برای ساده‌پسندان همان گفتن از استعاره پرنده‌ی به دام افتاده و انگور له شده و روییدن گل سرخ بر گلو کفایت می‌کند. حرف از گلوله شد یا شعرعکسی افتادم که سال قبل بداهه‌سازی کردم. چگونه ساختن‌اش و این‌ که چطور بداهه بوده است بماند برای وقتی که بخواهیم با مثالی درباره‌ی فاصله بین خواست و نتیجه گفت‌وگو کنیم و این که همنشینی متن‌ها کنار هم چقدر معناهای هر متن را تغییر می‌دهد. در این شعر عکس کلام مبهم و مقطع با عبور گلوله‌ای که لایه لایه همه چیز را خم کرده، در حال شکستن و قوس برداشتن است. کار بیان را صراحت عکس نشان می‌دهد و کلام این‌جا تصویری مبهم است. کل شعرعکس را باید یکجا خواند مثل شعری دیداری با همه‌ی خطوط گرافیکی‌اش تا ردی که کلام و تصویر بر هم گذاشته‌اند برای مخاطب خوانا شود. این اثر مناسبتی نیست، از کنار خیابان نمی‌آید اما می‌تواند خیابان‌ها و گلوله‌های رد شده از آن‌ها را ذخیره کند. می‌تواند مخاطب آگاه را به خود خیره کند.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: