UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

زنان ملک زر خرید ما مردان، و به ویژه مردان با تربیت اسلامی نیستند!

زنان ملک زر خرید ما مردان، و به ویژه مردان با تربیت اسلامی نیستند!

متأسفانه از زمانی که انسان‌ها بر مبنای قدرتمند تر بودن اساس زندگی اجتماعی را ریخته و آن را آغاز کرده‌اند، نابرابری از نظر فیزیکی بین قوی‌ترها و ضعیف‌ترها و ازجمله بین زنان و مردان بوجود آمده است. به ویژه از زمانی که فرهنگ آئینی توسط مردان یافت شده است که این دیگر بدتر. زیرا حتی در کتاب مقدس برخی ادیان به صورت قانون آئینی آمده است. قبل از همه درجوامع خاورزمینی و عقب نگهداشته شده، یعنی از هزار و چهار صد سال پیش به این سوی این حاکمیت قرون‌وسطایی قوی‌ترها بر ضعیف‌ترها نهادینه شده است و در کتب مقدس آیات معینی، به آن اختصاص داده‌اند که مثلاً ضعیف‌تران از نظر جسمی و از نظر فکری برده و مطیع قوی‌تران باشند. از جمله جنس مؤنث که از نظر فیزیکی لطیف‌تر است تابع جنس مذکر باشد و حتی عملاً اجازه رشد فکری به او داده نشود! من در کتابی در مورد حقوق زن در زمان قاجاریه خواندم، اگر دختری می‌خواست تحصیل کند محکوم به مرگ می‌شد. این نکات نابرابری درمیان انسان‌ها به قدری با زور و رضایت تکرارشده که به صورت عادت در آمده است و درمیان قشر ویژه ای، این نا برابری بین انسان‌ها در جامعه و حتی بین برخی از زنان عادی شده و آن را پذیرفته اند و باوردارند که این خداوند گفته است و زن احتمالا ضعیف تر از مرد خلق شده است! در صورتی که در میان حیوانات گویا اینطور نیست و ماده خیلی قوی تر از نر است.

طنزی درباره حیوانات می‌گویند که آوردنش در اینجا زیانی ندارد. گویند هفته ای یک بار حیوانات جنگل کنفرانسی دارند. دریکی ازاین گرد هم آئی ها شیر نر به ساعتش نگاه کرد و به بقیه حیوانات گفت ببخشید، من باید بروم چون به زنم قول داده‌ام ساعت معینی خانه باشم. ناگهان گاو وحشی به سخن آمد وگفت: «زن ذلیل را ببین»! شیر نر نگاهی به گاو کرد و گفت: «ماده شیری مرا انتظار می‌کشد نه گاوی مثل تو». بهر حال اگر این حضرت خدا چشم داشته باشد و ببیند که حتما باید اینطور هم باشد، امروزه دختران با حقوق مساوی بسیار با هوش‌تراند از پسران. مثلا رشد فکری دختر من به مراتب بهتر از خود من است، زیرا او دیپلم دبیرستان را با معدل کل ۱۸٫۵ قبول شده، در حالی که معدل دیپلم پدرش بسیار پائین تر از آن است و او به عنوان برنامه ساز تلویزیون برای اجرای یک برنامه به مدت یک ساعت پنجهزار یورو حق زحمت می‌گیرد در حالیکه پدرش با عالی‌ترین درجه دانشگاهی برای یک سخنرانی و بحث چندساعته حد متوسط پانصد یورو حق زحمت به او هم نمی‌دهند. پس این ثابت می‌کند اگر دختران فقط امکان مساوی با پسران را داشته باشند، بهتر نباشند بدون شک بدتر نیستند. حالا باید آن عزیزان مؤنث که از یک فرهنگ تبعیض دفاع می‌کنند، بایستی از خود بپرسند، آخر این بی عدالتی چرا؟ متأسفانه برخی از مردان آن را طبیعی می‌دانند. در همین جا است که این نکتهٔ بس منفی در جامعه جا افتاده است به دیگر سخن اگر زنان دست از پا خطا کنند بی ناموسی وبی شرفی برای مردان است! اما برعکس اگرمردان چنان اعمال خلاف عهد وپیمان را انجام دهند، برای زنان گویا بی شرفی و بی ناموسی نخواهد بود!

اکنون نابرابری در همین‌جا ختم نمی‌شود در کتب مقدس آئینی بر باکره ماندن دختران تا روز ازدواج تأکید شده، اما برای پسران عملاً محدودیتی قایل نشده‌اند. زیرا پسران مانند مصرف برق منزل کنتور ندارند که آسان پی برد، چندین بار تماس جنسی داشته‌اند، اما برای دختران پرده بکارت بهترین کنتور است. گرچه برای مردان قرون‌وسطایی و معتقد به این رسم، می‌شود آن را یک بار، موقتاً ترمیم داد. در چنین حالتی اگر زنان و دختران پا را از گلیم خود درازتر کنند، آبروی خانواده ومرد رفته است، نه آبرو وشرف خود او! زیرا درقانون آئینی و فرهنگی حک شده است که مردان صاحب زنان هستند و اگر دست خارجی به این مال بخورد تجاوز محسوب می‌شود و مال خطاکار اصلی است نه متجاوز! در صورتی که اینطور نباید باشد، روی سخن من با آن عزیزان افراطی است که این عادت را به سختی می‌توانند کنار بگذارند و در واقع برای آن‌ها غیرقابل قبول است استدلال، حقوق برابر.

دراینجا ماباید اندکی متمدنانه بیاندیشیم که نه زن مال زرخرید پدران و برادران و شوهران است و نه آن‌ها صاحب «مال و ملک» اند. باید وباید درنهایت، ما مردها این نکته را یادبگیریم که اولا این تعصب چرند را کنار بگذاریم و برای توجیه جنایت مان مسئله دفاع از آبرو و شرف را مطرح نکنیم. دوماً خیلی از ماها در روز، کارهائی انجام می‌دهیم که بیشتر شرف و آبرورا به خطر می‌اندازد تا خلاف عهد و پیمان خطا رفتن یک زن، مانند دروغ گفتن، کلاهبرداری، دزدی از کار و نظیر آن‌ها! به نظر من اگر ما مرتکب یکی ازاین کارهای ناشایست بشویم، شرف و آبرو بیشتر به خطر می‌افتد. یک کمی عمیق تر دراین باره فکر کنیم، معقول تر است. آیا بهتر نیست که ما مردها قبل از هر چیز، مفهوم ناموس و شرف و آبرو را یاد بگیریم؟ آیا ناموس و آبرو و شرف فقط در آن خلاصه می‌شود که زنان، دختران وخواهران خود را به عنوان کالای زرخرید کنترل کنیم و اگر آنچه که ما تصور می‌کنیم راه خلاف رفتند، برای حفظ آبرو، شرف و ناموس، حتی آن‌ها را به قتل برسانیم؟!

به نظرِ همه انسان‌های برابر خواه، نه! اگر ما خود مرتکب چنین خطائی بشویم یا دروغ بگوئیم، کلاه برداری بکنیم و یا از کار بدزدیم و برای زندگی مرفه تر وجدان و شخصیت را بفروشیم، شرف و آبروی ما نخواهد رفت؟ اگر زن وخواهر و یا دختر ما راه خطا وخلاف نرم اجتماعی برود آبرو و شرف خودش رفته نه ما. پس کاری احمقانه و دور ازتمدن است اگر خاطی چه زن و چه مرد را حتی تهدید کنیم تا چه رسد به قتل. بنا بر این و قبل از همه اگر برای جلوگیری از بر باد رفتن آبرو مرتکب قتل شویم و خود را نیز بکشیم، آبروی خانواده بیشتر می‌رود و من نوعی حتی مرده، قاتل محسوب می‌شوم.

یک نکته را باید بدانیم و مجدداً تکرار می‌کنم اگر به فرض مثال زن من نوعی، عهد و پیمانی را که روز اول بسته‌ایم بشکند و دست به چنین کار خلاف عرفی بزند، آبرو و شرف خود را برده است نه من را و اگر من با کنایه مردم با خبر شوم، در آن صورت سه حالت دارد. اولا درخلوت ازخود می‌پرسم که چنین کاری در عمر عهد و پیمانم نکرده‌ام؟! اگر مرتکب شده‌ام، باید این خواری را پذیرفته وسکوت کنم، لذا شرف وآبروی هردوی ما رفته است. دوماً اگر من نوعی خود، واقعا کاری خلاف عهد و پیمان نکرده باشم، اما طرف مرتکب این خطا شده و شرف و آب روی خود را زیر سئوال برده است. من نوعی باید از خود بپرسم اشکال در کجای کار است؟ من چه عیبی دارم که شریک این زندگیم با آبرو و شرف خود قمار کرده است؟ این نیز دو حالت دارد یا من خشونت نشان داده‌ام و او از من بیزار شده و یا او آدمی از نظر شخصیتی ضعیف است و نا آگاهی و غریزه جنسی بر او غلبه کرده. حالت سوم من به اصلاح خود بر می‌آیم و یک بار کژروی را از هر دو جانب می‌بخشیم و یا ما ضعیف هستیم و اصلاح ناپذیر (حالت دوم)، در آنصورت خیلی دوستانه از هم جدا می‌شویم نه همدیگر را تهدید کنیم و نه به قتل برسانیم یا او مرا و یا من بعد از ارتکاب جرم خودم را نیز بکشم.

متأسفانه تا کنون نرم اجتماعی این گونه به ما آموخته است که خودمان چشم چرانی کنیم و انواع کار غیر عرف را انجام دهیم، اما این عمل را از شریک زندگی سلب می‌کنیم و این کمی بی انصافی است. اگر پای بند به شخصیت انسانی هستیم، باید خود این کار را نکنیم و یا اگر ضعیف هستیم، حق نداریم مانع طرف شویم. بقول معروف یا رومی رومی باید بود و یا زنگی زنگی بود. یعنی یا باید با ضعف وخواری پذیرفت، آنگونه که برخی از آدم‌های ضعیف یا به قول شرقی‌ها بی غیرت اروپائی می‌کنند و یا دوستانه راه جدائی را انتخاب کرد که در این رابطه خط دیگری وجود ندارد. انسان باید از خود بپرسد آیا این حق را به زنان خواهیم داد که ما را به قتل برسانند، اگر خود مرتکب خطائی شدیم؟! بدون شک نه! پس خود نیز این حق را نداریم شریک زندگی را از زنده ماندن محروم کنیم. اگر ما خود انسانی رفتار می‌کنیم و پای بند به عهد و پیمان روز اول هستیم، تازه شرف، آبرو و انسانیت را رعایت کرده‌ایم و اگر شریک زندگی من نوعی رعایت نمی‌کند، اولاً آن گونه که ذکرش رفت، شرف و آبروی خودش را می‌برد، نه شرف مرا. دوماً، باید علل را بجویم که چکار کرده‌ام این شریک زندگی من عهد و پیمانش را بامن به هم زده و با شرف و آبروی خود بازی می‌کند؟ اگر واقعا عملی خلاف عرف انجام نداده‌ام، بنا بر این با چنین کسی که با آبرو شرف خانواده و فرزندان مشترک بازی کند، حاضر به زندگی مشترک نخواهم بود.

مجدداً تکرار می‌کنم، خواهران و دختران و زنان زرخرید ما نیستند و هیچ دختری از والدینش مطلقاً نخواسته و نمی‌خواهد دختری به دنیا بیاید که مورد تبعیض قرار گیرد و به آن آئین و فرهنگی که روی این تبعیض صحه می‌گذارد، از ته قلب نفرین می‌فرستد و رد می‌کند آن آئین و فرهنگ قرون‌وسطایی را. باز هم تصورات تجاوز به مالکیت و برای جلوگیری از آن دست قتل‌های بی‌رویه و خاتمه دادن به زندگی خود و دیگری فقط و فقط به خاطر تعصب کور و بی‌منطقی، داروی درد مزمن جامعه نیست. باید راه حل منطقی برای آن یافت. باید خود را از قید و بندهای دست و پاگیر رها کرد و منطقی به فکر چاره افتاد.

من اخیراً مطلبی را در کوردانه خواندم که گویا یک پیشمرگه بنام احمد رنجبر اهل بانه و بزرگ‌شده در شهر سلیمانیه، پس از به قتل رساندن دوست دخترش که گویا در خیابان او را دیده است با کسی دیگر حرف می‌زند و یا رابطه داشته است، با گلوله می‌کشد و سپس خود را نیز می‌کشد. این رفتار مرا بیش از حد نگران آینده جوانان افراطی و متعصب می‌کند و بر آن تأکید می‌ورزم همه این اعمال قرون‌وسطایی و حسادت و انتقام‌جوئی و افراطی‌گرائی از ناآگاهی سرچشمه می‌گیرد و باید این چشمه ناآگاهی را خشکاند. تا زمانی که این آب نامیمون ناآگاهی روان است، متأسفانه ما باید انتظار این‌چنین جنایتی را بکشیم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال ۲۴ ژانویه ۲۰۱۴

دکتر گلمراد مرادی

[email protected]

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: