
سرودههایی در همبستگی با روزنامهنگارانِ دربند

(این شعر را تقدیم میکنم به روزنامهنگاران زندانی، نویسندگان و شاعران زندانی، همه کسانی که برای آزادی در بند هستند)
زندانی
نگران نباش، زندان که تمام شود
حرف میزنیم تا صبح
میگویم چرا نمردم از این همه
با پیرهن گلدار و دامن صورتی چطور قشنگتری
میگویم به تو
چقدر میتوانیم مانند دو سنگ به هم بخوریم
و همین اتاق مختصر روشن شود