UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

شعری از محمدکاظم کاظمی

شعری از محمدکاظم کاظمی

 

خطاب به ایرانیان*

 

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت

 پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

 

 طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد

 و سفره ای که تهی بود بسته خواهد شد

 

 و در حوالی شب های عید همسایه

 صدای گریه نخواهی شنید همسایه

 

 همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت

 و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت

 

 منم تمام افق را به رنج گردیده

 منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده

 

 به هر چه آینه تصویری از شکست من است

 به سنگ سنگ بناها ، نشان دست من است

 

 اگر به لطف و اگر به قهر می شناسندم

 تمام مردم این شهر می شناسندم

 

 شکسته می گذرم امشب از کنار شما

 و شرمسارم از الطاف بی شمار شما

 

 من از سکوت شب سردتان خبر دارم

 شهید داده‌ام، از دردتان خبر دارم

 

 تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم

 تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

 

 اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان

 اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان

 

 دم سفر مپسندید نا امید مرا

 ولو دروغ، عزیزان، حلال کنید مرا

 

 تمام آنچه ندارم، نهاده، خواهم رفت

 پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

 

——————–

* شعری است از "محمد کاظم کاظمی" شاعر افغان خطاب به ایرانیان به هنگام مراجعت به کشورش.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: