صفحه را انتخاب کنید

شعری از نرگس میریه 

Narges Mirieh 1080

 

 

این رقص 

که بر پهنای افق پهن شده 

دیده بانی

که چشمان آهو را می بلعد

و پرستوهایی

که میخکوب بهار می شوند

همه آلام تهی دستی انسان اند 

واسطوره های خام 

که سایه بان رخت ما می شوند 

ما از دست رفته ایم 

از میان دردها رفته ایم

از آن سوی آینه ها

که پیچش اجنبی را جار می زند

ما فرش هایی بودیم

که حکیمانه سوسو می کرد

کبوتر هایی بودیم

که حاجت شان به گریبان بسته می شد

مرا با قصیده ها تنها بگذارید 

با گویاترین زبان سکوت 

با کمی تمثیل

کمی چشم

و کمی نارنج

که وعده گاه فصل ما بود

عادت کرده ایم 

به خاموشی آهوها

به تایرهای خودی

که ثانیه به ثانیه

به صحرا نزدیک تر می شوند 

این پرنده

تا نهایت نقشه می رود

داستان های عاشقانه نمی خواند 

فال حافظ را کنار می گذارد 

و دغدغه های نیما را

به سطر های ابر…

ما،در قصه ها می مانیم 

در رگبار ها

و در نارنج هایی

که وعده های ما را سُر می داد

این جا همه سرانجام است

و ما که از دست رفته ایم

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> به سوی واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

مطالب شهرگان را مشترک شوید

برای دریافت تازه‌ترین مطاالب و به‌روزرسانی‌های مطالب شهرگان، به لیست پستی ما بپیوندید.

اشتراک شما با موفقیت انجام شد