UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

علیرضا زرین: سانسور بزرگ‌ترین مشکل نویسندگان درون و برون ایران است

علیرضا زرین: سانسور بزرگ‌ترین مشکل نویسندگان درون و برون ایران است

پرونده‌ی «ادبیات مهاجرت؛ کاستی‌ها و درخشش‌ها» – ۲

بخش دوم:

علیرضا زرین: سانسور بزرگ‌ترین مشکل نویسندگان درون و برون ایران است

Jodeyri_Sepideh_crهفته‌ی گذشته با هدف معرفی هر چه بیشتر و بهتر ادبیاتی که شاعران و نویسندگان ایرانی در خارج از مرزهای ایران خلق می‌کنند، پرونده‌ای را در باب ادبیات مهاجرت گشودیم تا افرادی که از سر ناآگاهی به آن تاخته‌اند و می‌تازند، با دانش بیشتری به آن نظر افکنند. دکتر علیرضا زرین، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی مقیم آمریکا که علاوه بر آثار متعددی که در زبان فارسی خلق کرده و مورد توجه منتقدان در داخل و خارج از ایران قرار گرفته است، آثارش در زبان انگلیسی نیز توجه شاعرانی چون گینزبرگ و فرلینگتی و آن والدمن را برانگیخته و  تعدادی از آنها در مجموعه‌های شعر آمریکا، انگلیس و استرالیا که به وسیلۀ ناشران بزرگی چون پنگوئن منتشر شده‌اند، از سال ۱۹۹۵ در دسترس عموم قرار گرفته‌ و در دانشگاه‌ها تدریس شده‌اند و همچنین تنها شاعر ایرانی-آمریکایی محسوب می‌شود که نامش در دایره‌المعارف ادبیات بومی آمریکاEncyclopedia of American Ethnic

 Literature  به ثبت رسیده است، درباره‌ی سخنان شاعری که ادبیات مهاجرت را به تمامی شکست خورده دانسته بود، می‌گوید: «من شخصاً معتقدم اگر منظورمان از شکست،  یاس و نومیدی و عدم تحرک است، در بین شاعران درون کشور بیشتر اتفاقاً یاس و نومیدی مشهود است و من این را به شکل انتقاد و مقابله به مثل نمی‌گویم.  وضع روحی آنها این گونه برآوردی دارد، به ویژه در نزد شاعران جوانی که خود را "پست مدرن" هم می‌خوانند. متاسفانه  انگار که پست مدرن بودن یعنی منفی و مایوس بودن.  البته من با آنها احساس همدردی دارم و می‌دانم که وضعیت دشوار اجتماعی ایران، این گونه روان‌پریشی و نومیدی و افسردگی را دامن زده است وگرنه آنها هم علیرغم شرایط دشوار باز به آفرینندگی مشغولند.»

 

چندی پیش در میزگردی در ایران حول موضوع ادبیات مهاجرت عنوان شد که ادبیات فارسی که در خارج از مرزها تولید شده، کاملا شکست خورده است و در کل، چه در خارج و چه در داخل ایران، اثر ادبی ارزشمندی که بتواند در جهان با استقبال روبه‌رو شود نداریم. ضمن این‌که همین جا صریحا مخالفت خودم را با این نظرگاه اعلام می‌کنم می‌خواهم نظر شما را به عنوان شاعر و نویسنده‌ای که سال‌هاست در مهاجرت (تبعید) قلم می‌زند، در این باره بدانم.

با سپاس از برگزاری و پیگیری این گفتگو، حقیقت این است در ابتدا وقتی که این گونه برخورد را دیدم و خواندم، البته واکنش‌ام  توام با تعجب و افسوس و کمی هم برافروختگی بود، اما حالا که بیشتر فرصت فکر و تامل داشته‌ام، می‌بینم سال‌هاست که این گونه برخوردها بوده و بیشتر از طرف افرادی است بی اطلاع و دست کم در این زمینه تنک مایه.  پس واقعاً بی اهمیت است.  یعنی وقتی کسی به انسان ناسزا می‌گوید یا آدم را نکوهش می‌کند، مهم است که ببینیم این شخص اصلاً کیست و چه  صلاحیتی دارد و آیا به اصطلاح "صاحب نظر" است؟   کسی که نخوانده و ندیده و نگشته و نشست و برخاست نکرده—منظورم در خارج از کشور است—اصلاً چگونه به خودش اجازه می‌دهد که  این چنین برخورد کند.  پس چرت و پرت می‌گوید و به پیشداوری می‌پردازد .  ما که سال‌هاست در خارج از کشور هستیم و دسترسی‌مان به همدیگر نسبتن آسان‌تر است، همۀ کارهای همدیگر را نداریم و نخوانده‌ایم، دیگر چه برسد به آنها که در داخل ایران هستند.  ببینید نزدیک به بیست سال پیش روانشاد آتشی به آمریکا آمد و من عهده‌دار برنامه‌ریزی سفرهای  او بودم و در چند شهر و دانشگاه او را معرفی کردم و به همراهش و به اصرار او، شعر خواندم.  در پس این سفر چند مصاحبه از او در ایران و در خارج از کشور منتشر شد که نظر  مثبت و بی غرض او را دربارۀ شاعران برون کشور ابراز می‌کرد.  آتشی شاعری بود که وسع نظر داشت و فراخ‌اندیش بود.  بدخواه و بدبین و خودبین نبود.  در مورد تمام شاعران جوان‌تر مشوقانه عمل می‌کرد.  مثلن با خودش یک خورجین کتاب از شاعران جوان درون ایران آورده بود و در هر فرصت از آنان حرف می‌زد و حتی شعر می‌خواند.  بعد هم که به ایران رفت یک خورجین ذهنی از شاعران خارج از کشور را  با خودش برد.  یعنی او از همان موقع تشخیص داد که بله در خارج هم شاعران و نویسندگان ایرانی بیکار ننشسته‌اند.  البته حتی او در ابتدا نمی‌دانست و برخوردش توام با شک و تردید و شاید هم تکذیب بود، ولی آمد و از نزدیک دید و شنید و خواند و آن وقت متوجه شد و دریافت و پذیرفت و آفرین گفت و البته انتقادهایی هم داشت به ویژه در مورد شاعران پیشکسوت که در کارشان کمتر تغییری پدید آمده بود.  مثلن دربارۀ خود من دیدم که نوشته بود، "زرین شعر و شعور را خوب در آمیخته و امیدهایی برانگیخته است.  در مورد او نظر تاییدآمیزی دارم." (مجلۀ عاشقانه، ویژۀ منوچهر آتشی، سال نهم، دهم امرداد ۱۳۷۲، شمارۀ ۱۰۰، ص ۶۱)    این نظر برای من مهم است و مهم بود.  از دیدگاه من آتشی کماکان از شاعران بزرگ نسل بعد از نیماست، کسی در حد شاملو و اخوان و فروغ …  البته آتشی شاعری استثنایی بود از نظر سعۀ صدر داشتن و بلند نظر بودن .  ببینید یک پیکرۀ گسترده از شاعران و نویسندگان و ادیبان برجستۀ ایرانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند و در هر حال—و اغلب در شرائط دشواری– به آفرینندگی خود ادامه داده‌اند.  من می‌توانم بیش از صد نام ببرم و نشان دهم که بیشتر ما با توفیق و پیروزی و پایداری روبرو هستیم تا با شکست و نومیدی.  من شخصن معتقدم اگر منظورمان از شکست،  یاس و نومیدی و عدم تحرک است، در بین شاعران درون کشور بیشتر اتفاقن یاس و نومیدی مشهود است و من این را به شکل انتقاد و مقابله به مثل نمی‌گویم.  وضع روحی آنها این گونه براوردی دارد، به ویژه در نزد شاعران جوانی که خود را "پست مدرن" هم می‌خوانند. متاسفانه  انگار که پست مدرن بودن یعنی منفی و مایوس بودن.   البته من با آنها احساس همدردی دارم و می‌دانم که وضعیت دشوار اجتماعی ایران، این گونه روان‌پریشی و نومیدی و افسردگی را دامن زده است وگرنه آنها هم علیرغم شرائط دشوار باز به آفرینندگی مشغولند.

Ali zarrin

آقای دکتر زرین، خود شما جزء آن دسته از شاعرانی هستید که آثاری را به زبان انگلیسی هم خلق کرده‌اند و تعدادی از آثارشان نیز به زبان‌های دیگر ترجمه شده است. تا جایی که اطلاع دارم و خوانده‌ام و شنیده‌ام، محافل آکادمیک شعر آمریکا، شما را جزء شاعران نسل بیت به شمار می‌آورند. فکر می‌کنم این‌که شاعری ایرانی توانسته در مهاجرت به چنین جایگاهی دست یابد که او را با یکی از مطرح‌ترین جنبش‌های شعری آمریکا بشناسند، خود حکایت از موفقیت شعر مهاجرت و رد این نظرگاه دارد که ادبیات ایران در مهاجرت به تمامی شکست خورده است. لطفا درباره‌ی رویکرد شاعران و منتقدان آمریکایی و همچنین مخاطب انگلیسی زبان به آثارتان بیشتر برایمان توضیح دهید.

البته آن‌چه که من در انگلیسی نوشته و منتشر کرده‌ام، در حوزه و حیطۀ ادبیات چند ملیتی آمریکا شکل گرفته و مطرح است و مستقیمن با شعر پارسی مربوط نیست.  بسیار اساسی و مهم است که ما وقتی  در بارۀ ادبیات مهاجرت یا تبعید پارسی صحبت می‌کنیم، فقط به آثاری بپردازیم که دست کم به فارسی نوشته شده‌اند.  اگر در ابتدا به زبانی دیگر نوشته شده و بعد به فارسی برگردانده شده‌اند، پس این‌گونه آثار ترجمه هستند و نه آثاری که در اصل، در حالت اورژینال خود، به فارسی تعلق دارند.    بی شک اگر من تمام هم و غم خود را در یک زبان و در یک ادبیات  به کار می‌گرفتم شاید به نتیجۀ دیگری می‌رسیدم.   یا اگر از ایران دور نمی‌افتادم و در ایران امکان بیشتری برای انتشار کتاب‌هایم می‌بود، در ایران شناخته‌تر می‌شدم . بی شک اما شاعری دوزبانه بودن، به غنای کارم افزوده است.   کارهایم در انگلیسی در حدی بوده است که توجه شاعرانی بزرگ چون گینزبرگ و فرلینگتی و آن والدمن را برانگیزد، حتی خود فرلینگتی که نخستین ناشر گینزبرگ هم بود، یکی از شعرهای بلندم را ویراست و در تارنامۀ شرکت انتشاراتی‌اش، سیتی لایتز، به شکلی که به  برادساید broadside  مشهور است، منتشر کرد.  بعد همین نسخۀ ویراستۀ او همراه با سه نامه از او به من در مورد این شعر، منتشر شد و موجود است.  تعدادی از کارهایم در مجموعه‌های شعر آمریکا و انگلیس و استرالیا که به وسیلۀ ناشران بزرگی چون پنگوئن منتشر شده‌اند، از سال ۱۹۹۵ در دسترس عموم قرار گرفته‌اند و در دانشگاه‌ها تدریس شده‌اند.  از سوی دیگر، من تنها شاعر ایرانی-آمریکایی هستم که نامش در دایره‌المعارف ادبیات بومی آمریکاEncyclopedia of American Ethnic

 Literature  به ثبت رسیده است.   اما همان طور که گفتم، آن چه که من به انگلیسی نوشته‌ام، ارتباط مستقیمی با ادبیات فارسی ندارد—هر چند که  در مطالعۀ آثار من، شاید حکم روی دیگر سکه را داراست  و دریچۀ دیگری بر روان و کارکرد من به مثابه یک شاعر یا نویسندۀ دوزبانه.  باید اضافه کنم که  در این‌جا دوزبانه  بودن به معنای آن نیست که دوزبان بدانیم، بل به معنای آن است که آثاری در خور توجه در دوزبان آفریده باشیم.  حقیقت این است که کشش اصلی من، علیرغم دوری دراز چهار دهۀ من از ایران، به نوشتن و سرودن در زبان مادری و پدری‌ام فارسی است.  این کشش از روی تعصب نیست، بلکه بیشتر به مناسبت عشق و فریفتگی من به  زبان و شعر و ادب  و فرهنگ کهنسال پارسی و البته مردم ایران است، به ویژه روستاییان و مردم بومی ایران که به زبان‌ها و گویش‌های گوناگونی سخن می‌گویند و بسیار مهمان‌نواز و خون‌گرم و صاف و صادق‌اند.  نهایتن همان‌طور که می‌دانید آمریکا کشور بزرگی است و با جمعیتی نزدیک به ۳۵۰ میلیون.  شعر، نخستین و محبوب‌ترین هنر در نزد آمریکاییان نیست، اما کماکان شعر به حیات خود ادامه داده است و مثلن در دوران رونق اقتصادی و فرهنگی رییس جمهوری کلینتون، به شکل بسیار گسترده و بی‌سابقه‌ای همه جا فراگیر شد و در اجتماع آمریکا جا باز کرد و همگانی شد.  در آن دوران صدها و بلکه هزاران جلسه شعرخوانی در دانشگاه‌ها و تئاترها و کافه ها و کتابفروشی‌ها برگزار می‌شد.  خود من در سال ۱۹۹۶ حدود ۳۰ تا ۴۰ جلسۀ شعرخوانی و سخنرانی در آمریکا و کانادا برگزار کردم، به طوری که از این گونه گردش و سفر و tour  تورعرضۀ کتاب‌هایم و اجرای شعرخوانی‌هایم به نحوی طاقت‌فرسا خسته شدم.  کار اصلی شاعر، شاعر بودن و شاعر زیستن است و برای لحظه‌های شعری آماده بودن و شعر سرودن.   شاید اگر تلاش شاعران نیمایی دهۀ  سی و چهل نمی‌بود—به ویژه دهۀ چهل، دهه‌ای که دیگر نیما نبود، چه بسا نیما دیرتر و کمتر شناخته می‌شد.  در وضعیت سانسور و سرکوب و تفتیش عقاید، همیشه شاعران و نویسندگان و آثاری هستند که به موقع شناخته نخواهند شد و زمان می‌خواهد تا عیان شوند و شناخته شوند.  هنوز که هنوز است برخی از اشعار پیچیده‌تر و بلندتر  نیما مثل "خانۀ سریویلی" و "مانلی" به خوبی شناخته نشده‌اند و هنوز اهمیت اصلی کار نیما در کوتاه و بلند کردن مصراع شعر و تغییر در نحوۀ استفاده از اوزان عروضی خلاصه می‌شود و تقلیل می‌یابد.  متاسفانه شاعران جوان ما که بسیار پر شور و مجهز به کامپیوتر و وسائل رسانگی مدرن هستند، انگار کمتر حال و حوصلۀ مطالعۀ جدی آثاری را که وقت بیشتری می‌طلبد دارند.  بی شک شرائط اقتصادی-سیاسی و فرهنگی در عرضه و تقاضا در عرصۀ شعر و هنر بسیار موثر است.  معلوم است که بدترین موقعیت  هم سانسور شدید و وضع بد اقتصادی است که فعلن جزو واقعیتات زندگی ایران برای اکثریت مردم است.   به قول ازرا پاند، شعر هنری است پیچیده و کهن و فراگرفتن و آموختن و آفرینش عالی در آن نمی‌تواند از فراگیری سازی چون ویلون—که سازی دشوار است—کمتر باشد.

اگر از شاعران و نویسندگان ایرانی دیگری که در مهاجرت و تبعید به موفقیت‌های ادبی شایان توجه دست یافته‌اند نام ببرید ممنون می‌شوم. دلایل این‌که آنها را موفق می‌دانید چیست؟

شاعران و نویسندگان کم و بیش موفق در مهاجرت و تبعید بوده و هستند.  البته مهم است که بدانیم منظورمان از "موفق" چیست؟  اگر منظورمان از موفق، شهرت جهانی یافتن  است، پس می‌شود گفت شاید هنوز ما نرودایی یا مارکزی تولید نکرده‌ایم یا اگر تولید کرده‌ایم هنوز در آن سطح مطرح نشده‌اند.  البته در کل و در ارتباط با تمامی تولید ادبی در ایران، من با این حرف مجید روشنگر موافقم که "تا  روزی که ایران کنوانسیون بین‌المللی کاپی رایت را نپذیرد، نویسندگان ایرانی اقبالی در قلمرو جایزه نوبل ادبیات نخواهند داشت."  (بررسی کتاب، شماره ۷۱، پاییز ۱۳۹۱، ص ۳).  ما در ایران قوانین کپی رایت را نپذیرفته‌ایم، خود را بالاتر و فراتر از قوانین  بین‌المللی قرار داده‌ایم و این گونه برخوردی ما را در هاله‌ای منفی قرار می‌دهد.  مثل این است که ما به قوانین فوتبال وقعی ننهیم و باز هم بخواهیم در میدان‌های بین‌المللی هل من مبارز بطلبیم.  از سوی دیگر، گروهی از شاعران و نویسندگان ایرانی در خارج از کشور، در ایران ممنوع‌القلم و ممنوع‌الانتشارند.  مثلن چند هزار صفحه از آثار دکتر براهنی به زبان‌های دیگر، از جمله فرانسه، به انتشار رسیده‌اند و در ایران امکان انتشارشان نیست.  مسئلۀ سانسور و ممیزی هنوز بزرگترین مشکل نویسندگان و شاعران و هنرمندان درون و برون ایران است.  از شاعران پیشکسوتی چون نادر نادرپور گرفته تا یداله رویایی و رضا براهنی  و محمود کیانوش و البته کسانی چون فرامرز سلیمانی، اسماعیل خویی، اصغر واقدی، اسماعیل نوری علا و  م. آزرم و محمد جلالی چیمه و  دیگران.  و نیز کسانی چون رضا مقصدی، مجید نفیسی، میرزا آقا عسگری، حمیدرضا رحیمی، شاداب وجدی،  نسرین رنجبر، اکبر ذوالقرنین، مهدی فلاحتی، ساقی قهرمان، ژیلا مساعد، مینا اسدی، ویدا فرهودی، پیرایه یغمایی، سعید یوسف، صمصام کشفی، محمود فلکی، عباس صفاری، پرتو نوری علا، محمود کویر، زهرا طاهری، مجید میرزایی،  ایرج رحمانی، ملیحه تیره گل ، شهلا آقاپور، ژاله چکنی، رویا حکاکیان، کورش همه خانی، هومن عزیزی، مریم هوله،  لیلی گله‌داران،  آزیتا قهرمان، سهراب رحیمی، حسین شرنگ، نانام، رضا فرمند، زیبا کرباسی، شیدا محمدی، مانا آقایی، یاشار احد صارمی،  لیلا فرجامی، شیما کلباسی، علی عبدالرضایی، رباب محب ، مهرانگیز رساپور، ماندانا  زندیان، و البته کسانی هم هستند همانند خودت و پگاه احمدی که تازه به جمع شاعران خارج از کشور پیوسته‌اید.  و چند زنده‌یاد همچون نوشین امانی و وریا مظهر و منصور خاکسار و تیرداد نصری، و ده‌ها شاعر خوب دیگر که امیدوارم مرا ببخشایند از این که نام‌شان در فهرست بالا نیست.  مهم این نیست که تا چه اندازه سبک و کار این شاعران با سلیقه و روال کار من همخوان است، مهم آن است که این شاعران کار شاعری را با جدیت دنبال کرده‌اند و از خود دفترهای شعر منتشر کرده‌اند که به غیر از دو سه شاعر در این مابین، چه بسا به سختی در ایران چاپ یا پخش شده‌اند یا این‌که کارهاشان به دست افراد انگشت‌شماری رسیده‌اند.   در بین نویسندگان هم کسانی چون نسیم خاکسار، محمد محمدعلی، ناصر زراعتی، منصور کوشان، حسن زرهی، ساسان قهرمان، مهستی شاهرخی، خسرو دوامی، مهرنوش مزارعی، شهرنوش پارسی‌پور، اکبر سردوزامی و مهشید امیرشاهی و محمد  مسعودی و رضا قاسمی و شهریار مندنی‌پور و رضا فرخفال و ده‌ها نویسندۀ دیگر وجود دارند.

ادامه دارد

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: