UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

مددکاری اجتماعی: میراث ستاره فرمانفرماییان

مددکاری اجتماعی: میراث ستاره فرمانفرماییان

آن که رفت و آنچه ماند: به مناسبت درگذشت ستاره فرمانفرماییان، پیشگام مددکاری نوین و تنظیم خانواده در ایران
امروز ۳ خردادماه ۱۳۹۱، جنبش زنان ایران، ستاره فروزان خود را در حوزه مددکاری نوین و تنظیم خانواده از دست داد. ستاره فرمانفرماییان، این بانوی فرهیخته که پایه های روابط نوین در خانواده را در جهت کنترل بیشتر زنان ایرانی بر زندگی و تن و سلامتشان بنا گذاشته بود، در سن ۹۱ سالگی دور از وطن درگذشت، اما میراث او همچنان پابرجا و استوار است. قصد نداریم در مرگ ستاره فرمانفرماییان مرثیه بسراییم چرا که زندگی باشکوه اش، قدرت مرگ را به سخره گرفته است. میراث او در میان انبوه مددکاران امروز جامعه ایرانی جاری است و زنان هموطن اش با سیاست‌های تنظیم خانواده ای که او در ایران پایه گذاشت، به رغم آن که سیاست ورزان امروزی نهی‌اش می‌کنند و گاه بر چنین میراثی می‌تازند، از زیستی انسانی‌تر برخوردار شده‌اند.
چه خوش شانس بودیم که سال گذشته در مدرسه فمینیستی توانستیم هر چند ناچیز ادای دینی به زحمات این بانوی فرهیخته سرزمینمان داشته باشیم و نود سالگی باشکوه اش را گرامی بداریم. و چه شیرین است که راه او را با خوانشی دوباره از زندگی پربارش ادامه دهیم.

به هزار و یک دلیل سیاسی و تاریخی، برای فعالان و پژوهش‌گران جنبش زنان ـ به‌ویژه در جوامع توسعه‌نیافته ـ به‌ندرت پیش می‌آید که برای شنیدن سخن‌ها و تجربه‌های ناب زنان بزرگ کشورشان، فرصتی نصیبشان گردد تا از پرتوی فرصت‌هایی از این دست، بتوانند از این زنان پیش‌کسوت (که خوشبختانه هنوز در قید حیات‌اند)، بهره ببرند و معرفت خود را غنی‌تر سازند. با همه این موانع تاریخی اما یاران و اعضای مدرسه فمینیستی از نیمه سال ۱۳۸۶ که فعالیت خود را آغاز کردند همواره مترصد چنین فرصت‌هایی بوده‌اند تا از برکت تجربه و گنجینه‌ی سخن چهره‌های تابناک حنبش زنان، خود و مدرسه‌شان را پُربارتر سازند. پیرو این فرصت‌شناسی و ضرورت کسب تجربه است که امروز به مناسبت ۹۰ سالگی پرشکوه بانوی مددکاری ایران، ستاره فرمانفرماییان سعی کرده‌ایم گوشه و کنار تلاش‌های این بانوی فرهیخته را در حدی محدود و به اندازه وسع و امکانات مان بازکاوی کنیم.

ستاره فرمانفرمائیان به سال ۱۲۹۹ خورشیدی در شیراز و در خانواده‌ای گسترده و از اشراف قاجاریه، متولد شد. مادرش معصومه و پدرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما دارای هشت زن و بیش از ۳۰ فرزند بود. ستاره تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی خود را در مدرسه آمریکایی در تهران به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در رشته مددکاری اجتماعی به آمریکا سفر کرد. پس از ۱۰ سال اقامت در آمریکا، به ایران بازگشت و مدرسه مددکاری اجتماعی را به منظور تربیت مددکارها، تأسیس کرد. در سال ۱۳۴۵، با توجه به موفقیت مدرسه مددکاری اجتماعی‌اش در تهران، توانست بودجه تأسیس و راه‌اندازی اولین مرکز رفاه اجتماعی را نیز فراهم آورد و پس از آن، تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از این مراکز در نقاط مختلف کشور تاسیس شدند. وی همچنین دارای آثار و تألیفات متعدد است که در میان این آثار، کتاب «دختری از ایران» شرح حال زندگی و خاطرات او است که توسط «مریم اعلایی» از انگلیسی به فارسی برگردانده شد و به سال ۱۳۸۳ در ایران به چاپ رسید. در زیر ، گفتگوی «آزاده دواچی» را با این بانوی فرهیخته و اثرگذار در تاریخ معاصر ایران می‌خوانید.

[مدرسه فمینیستی]

گفت و گوی آزاده دواچی با زنده‌یاد ستاره فرمانفرماییان

ستاره فرمانفرماییان

آزاده دواچی: خانم فرمانفرمائیان خیلی کنجکاوم بدانم چه شد که شما اساساَ تصمیم گرفتید به عنوان یکی از اولین زنان ایرانی برای تحصیل به خارج از کشور ـ به ایالات متحد آمریکا ـ سفر کنید؟ واقعاَ چه انگیزه‌ی نیرومندی باعث ایجاد این تصمیم سرنوشت‌ساز و عملی کردن آن در شرایط دشوار آن زمان، شد؟

ستاره فرمانفرمائیان: خوب راستش یکی از دلایل عملی کردن آن تصمیم در آن روزگار این بود که من می‌دیدم که در کشورم ایران هنوز امکانات و مراکز و جاهایی که زنان بتوانند ادامه تحصیل بدهند و تربیت شوند وجود ندارد. یعنی مدرسه ابتدایی و دبیرستان را می‌رفتی اما بعد هیچ جای آموزشی برای تدریس این رشته به زنان نبود. در واقع آن زمان اغلب مردم عقیده نداشتند که لازم است زنان به کسب علم و دانش بپردازند. برای همین من تصمیم گرفتم که برای ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه‌ام، از ایران به آمریکا بروم. چون در آن زمان هنوز دید سنتی نسبت به زن، غلبه داشت و در نتیجه به این عقیده نداشتند که زنان باید درس بخوانند و به درجات بالای علمی برسند،

ما بعضاَ در کتاب‌های تاریخ خوانده‌ایم که در دوره‌ی شما، موانع فراوانی از سوی فرهنگ و سنت‌های جامعه (و نه از سوی دولت) برای پیشرفت زنان و کسب علم و دانش برای آنان وجود داشته است اما این دانسته‌های پراکنده، اغلب کلی و عام هستند و من و جوانان نسل من از جزییات واقعاَ بی‌خبریم. اکنون که لطف کردید و به من فرصت دادید تا پرسش‌هایم را با شما در میان بگذارم می‌خواهم از زبان خودتان بدانم موانعی که برای تحصیل شما (به عنوان یک زن) وجود داشت مشخصاَ چه مواردی بود؟ و اگر هم مایلید برای خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی بفرمایید که اساساَ چه‌طور توانستید بر این موانع عظیم و متعدد، غلبه کنید و برای کسب علم، از کشور زادگاهتان در این سوی دنیا، به آن سوی اقیانوس و به ایالات متحد آمریکا، بروید؟

ستاره فرمانفرمائیان: اولش یعنی آن زمان اصلا در مورد تحصیل زنان زیاد نمی‌دانستند، تصور می‌کردند زن‌ها باید شوهر کنند، بچه‌داری کنند، آشپزی کنند، کارهای خانه کنند و از این قبیل وظایف ابدی. یعنی در تلقی عمومی و نگاه سنتی مردم خیلی سخت بود که بپذیرند زن هم می‌تواند به عنوان یک انسان و همدوش مردها، یک شغل و یا حرفه‌ای داشته باشد مثلا برود کار کند، برنامه‌ریزی کند و به مملکت‌اش خدمت کند. در واقع نقش زن در قالب‌های محدود و خاصی تعریف شده بود که فقط باید بچه‌داری، شوهرداری و کلا خانه‌داری کند. برای‌شان سخت بود که ببینند زن‌ها غیر از وظایف سنتی و تعریف‌شده، کارهای دیگری هم می‌توانند انجام دهند. بله این‌ها بخشی از مشکلات و موانعی بود که من با آن‌ها مواجه شدم. ولی توانستم با تأسیس و آموزش کارها و خدمات اجتماعی، شروع کنم به تعلیم بسیاری از زنان مملکت‌ام تا آن‌ها هم بتوانند وارد این عرصه و خدمت به کشورشان شوند. البته مردها هم در حرفه‌های اجتماعی حضور داشتند اما همین‌که زن‌ها شروع کردند به این‌که یک مهارت و تحصصی داشته باشند باعث شد که راه برای پیشرفت زنان در عرصه‌ی خدمات اجتماعی گشوده شود .

خانم فرمانفرمائیان شما را به عنوان «مادر» مددکاری علمی در ایران می‌شناسند، به عنوان اولین کسی که آموزش خدمات‌اجتماعی در ایران را بنیان نهاد و مددکاری نوین را شروع کرد. مشتاقم بدانم چه عاملی باعث شد که شما تصمیم به راه‌اندازی این کارزار تاریخی و احداث موسسه‌ی مددکاری در ایران بگیرید. روندی که شما را به این تصمیم مهم و تاریخ‌ساز نائل کرد واقعاَ چه بود؟

– ببینید در ایران خدمات اجتماعی و فعالیت‌های خیریه‌ای همواره وجود داشته است. این فعالیت‌های خیرخواهانه، در طول تاریخ به‌وسیله‌ی آن‌هایی که مسلمان بودند و چه ایرانیانی که مسلمان نبوده‌اند صورت می‌گرفته است. ایرانی‌ها هرکدام به تناسب مذهبشان و آموزه‌های تربیتیشان کمک به مردم مستمند را همیشه در حد توانشان انجام داده‌اند. ولی آن چیزی که من می‌خواستم انجام دهم این نبود که فقط بخواهم دیگ بگذارم و برای افراد محتاج و فقیر، آش بپزم، یا دیگ پلو برای آدم‌های بی‌بضاعت، بار بگذارم. من در واقع می‌خواستم که مددکاری به صورت یک پروفشن یا یک حرفه‌ی علمی و تحصصی در بیاید. یعنی یک راه مشخص و مؤثر و کاملا حرفه‌ای در زندگی اجتماعیمان باشد که به مردم یاد بدهد خودشان به خودشان کمک کنند، یعنی باید مردم را آماده می‌کردیم. خوب، من هرچه پیش خودم فکر می‌کردم می‌دیدم که ما اگر یک کاسه آش یا غذا یا حتی پول به کسی می‌دادیم بسیار خوب این‌ها می‌رفتند همان روز مصرف‌اش می‌کردند و تمام می‌شد ولی فردا باز گرسنه و بی‌خانمان بودند. یعنی وضع زندگی‌شان تغییر اساسی نمی‌کرد. پس به این نتیجه رسیدم که برنامه‌ی کمک به مردم بی‌خانمان باید برنامه‌ای خردمندانه و علمی باشد که آن‌ها بتوانند همه‌ی عمرشان را روی پای خودشان بایستند و واقعا بتوانند زندگی‌شان را با دست و تدبیر خودشان اداره کنند یعنی برنامه‌ای سیستماتیک برای جلوگیری از فقر، برای جلوگیری از بیماری، و جلوگیری از انواع دردهایی که اغلب گریبان مردم فقیر و بی‌بضاعت را به سختی می‌گیرد و آن‌ها را از پای در می‌آورد..

اما می‌دانیم که بافت اجتماعی و فرهنگ عمومی کشورمان ـ به خصوص در آن زمان ـ بسیار سنتی بود و این سنت بر بخش بزرگی از روابط و مناسبات اجتماعی حاکم بود. فرهنگ و تلقی سنتی هم معمولا به روندها و ایده‌های نو، واکنش منفی نشان می‌دهد، حالا پرسش‌ام این است که شما به عنوان یک زن، چه‌طور توانستید در این بافت سنتی کار کنید و چه‌قدر این شرایط بر کار شما تاثیر گذاشت؟

– ما مخالف سنت که نبودیم، یعنی مددکاری در اساس، مخالف سنت نیست. ببینید، تعریف مددکاری نوین اتفاقاَ خیلی سرراست و روشن است: این‌که خودت را باید تربیت کنی، کمک کنی به خودت و خودت روی پای خودت بایستی. این تعریف اگر مورد قبول باشد پس نمی‌تواند با سنت‌ها دشمن باشد. وقتی که مفهوم مددکاری به معنی کمک به خودت است یا همان self help )) است و به معنی این است که آدم خودش به خودش کمک کند، یاد بگیرد درس بخواند و برنامه‌هایش را خودش به اجرا گذارد، و متکی به کمک گرفتن از دیگری نباشد پس چرا و چه لزومی دارد که با سنت‌ها درگیر شود و با عقاید و باورهای مردم مخالفت کند. پس ما مخالف سنت نبودیم، تنها می‌گفتیم که روش زندگی می‌تواند طوری باشد که شخص بعد از مدتی بتواند روی پای خودش بایستد، به نیروی خودش متکی باشد و دوباره برنگردد و بگوید پول بدهید و یا یک کاسه غذا بدهید .

با این حال، خانم فرمانفرماییان عزیز شما به عنوان یک زن تحصیلکرده و مستقل که پا را از دایره وظایف سنتی فراتر نهاده بودید در جامعه‌ای پُر از امر و نهی و مملو از سنت‌های بازدارنده برای چنین زنی، زندگی می‌کردید منظور من از سنت و واکنش‌های سنتی این بود که آیا این طرز تفکر سنتی آن زمان مبنی بر اینکه شما یک زن هستید و مثلا حتما باید با یک مرد برای انجام فعالیت‌های اجتماعیتان همراه باشید آیا بر روند پیشبرد اهداف بزرگ و انسانیتان تاثیر نمی‌گذاشت؟

– نه به آن صورت، در واقع وقتی مردم می‌دانستند که آدم به‌طور جدی دارد کار می‌کند و این‌که مثلا ما بفهمیم زن‌هایی که دارند گدایی می‌کنند چرا دارند گدایی می‌کنند. اگر مریض‌اند خوب ببریم بیمارستان و آن‌ها را معالجه کنیم و یا اگر شوهرش او را رها کرده است برنامه‌ای برای بچه‌های بی‌سرپرست‌اش تدارک ببینیم. یعنی برای دردهایی چاره‌جویی کنیم که برخی از مردم را مجبور به تکدی و عجز می‌کرد. و وقتی می‌دیدند که مددکاری، روندی است که برخلاف کارهای خیرخواهانه‌ای که قبلا هم انجام می‌داده‌اند نبوده است و فقط دارد این کارها را شایسته‌تر و عاقلانه‌تر انجام می‌دهد خوب مردم می‌آمدند و خیلی هم ما را حمایت می‌کردند و حتی پول و امکانات هم می‌دادند. اگر کتاب من را خوانده باشید در آن‌جا توضیح داده‌ام که چه‌طور در تمامی قسمت‌های جنوبی شهر، مراکز رفاه درست کردیم، بچه‌ها را نگه‌داری می‌کردیم، زنان را با سواد می‌کردیم، پسرها و دخترها را درس می‌دادیم، به آن‌ها کار و حرفه آموزش می‌دادیم تا بتوانند شاغل شوند و روی پای خودشان بایستند. این‌ها را که مردم می‌دیدند واقعاَ خوشحال می‌شدند و خیلی هم حمایتمان می‌کردند.

یعنی مراکزی که در نقاط مختلف شهر به‌خصوص در جنوب شهر احداث کرده بودید با استقبال مردم مواجه می‌شد و مردم هم داوطلبانه کمک می‌کردند و شما هیچ مشکلی با مردم ـ حتی در روز افتتاح این مراکز ـ نداشتید؟

– نه هیچ مشکلی نداشتیم. اتفاقا مردم خیلی هم حمایت می‌کردند. مثلا دلیل بی‌خانمانی خانواده‌ای را پیدا می‌کردیم. یا برای نمونه ما در این مراکز از زنانی که صاحب چندین فرزند بودند و شوهرشان آن‌ها را رها کرده بود حمایت می‌کردیم. اغلب این شوهرها درجایی دیگر ازدواج مجدد کرده بودند و از آن زن دیگر هم چند بچه داشتند. می‌دانید در واقع می‌خواستیم قوانین را به نفع زنان عوض کنیم که اجازه ندهد مردی به همین راحتی، زنش را با شش بچه، ول کند و برود جای دیگری دوباره ازدواج کند. سوآل ما در واقع این بود که تکلیف این زن چه می‌شود؟ این بود که نه تنها اغلب مردم حمایت می‌کردند بلکه حتی باعث شد بعضی از قوانین هم به مرور زمان به نفع زنان تغییر کند. البته حالا بعد از روی کار آمدن حکومت اسلامی ظاهراَ بعضی از قوانین که به نفع زنان اصلاح شده بود دوباره برگردانده شده است، البته من اطلاع زیادی از اوضاع فعلی ایران ندارم که چه کار کردند با قوانین، ولی آن طور که می‌خوانم قبلا هم البته به آسانی می‌توانستند طلاق دهند البته طلاق هم نمی‌دادند مخفی می‌کردند و ما در آن زمان جلوی این قبیل کارها را می‌گرفتیم البته به کمک قانون، به کمک حکومت، و از طریق این‌که زن‌ها را با سواد کنیم. زن‌ها را آماده کنیم که خودشان شاغل شوند و استقلال اقتصادی پیدا کنند. جا و مکان و سرپناه داشته باشند. همین‌طور مکان‌هایی که وقتی به سر کار می‌روند بچه‌های‌شان را بگذارند آن جا. تا بچه‌های‌شان در کوچه و خیابان نمانند. خوب مردم از این کارها حمایت می‌کردند. در واقع مردم هرچیزی را که به نفعشان باشد می‌فهمند و مورد حمایت قرار می‌دهند.

خانم فرمانفرمائیان، زندگی شخصی شما ، پیش زمینه‌ی اجتماعی و خانوادگی شما چه‌قدر در تصمیم‌ها و عمل به آن‌ها ـ به ویژه برای تأسیس و تربیت مددکارهای اجتماعی ـ مؤثر بوده است؟

– خوب ببینید من زنی بودم که توانستم بروم آمریکا و ادامه تحصیل بدهم. توانستم در رشته‌ی مددکاری مدرکی کسب کنم. خودم را آماده کردم تا بعد که بر می‌گردم ایران نظام مددکاری را پایه‌ریزی کنم. یک مهارتی بود توأم با عشق و ایثار که در وجودم داشتم یعنی خودم هم درسش را خوانده بودم و هم تجربه‌اش کرده بودم . در آمریکا ، اروپا و سازمان ملل متحد هم کار کرده بودم . این بود که خودم هم با همه وجود آماده بودم که ببینم چه‌کاری قرار است برای مملکتم بکنم. کلی برنامه‌های رفاهی داشتم و این‌که چه‌طور می‌توانم در شرایط کشورم کار کنم و برای مردم مفید باشم. آزاده دواچی: چگونه مددکاری علمی که شما بنیادگذارش بودید توانست بر روی خدمات اجتماعی آینده‌ی ایران تاثیرگذار باشد؟ ستاره فرمانفرمائیان: مردم باید خودشان راه بهترین‌ها را پیدا کنند یعنی بفهمند که چه چیزی برای آن‌ها خوب و مفید است. در واقع هرچیزی که به نفع مردم است مردم به دنبالش می‌روند. مردم به‌تدریج فهمیدند که چقدر خوب است که دخترانشان بروند درس بخوانند، بروند کار و حرفه و تخصص یاد بگیرند. البته باید کار باشد تا بروند سر کار و درآمد داشته باشند. به هر حال مردم یاد گرفتند که برای آموزش بیشتر باید بسیاری چیزها را درست کنند مثلا باید تعداد زیادی بیمارستان‌ها احداث کرد و خیلی چیزهای مفید دیگر. در واقع ما به مردم یاد دادیم که دلیل اصلی مشکل را پیدا کنند و بتوانند راه حل برای آن مشکل بیابند.

فکر می‌کنید که چه‌قدر زنان می‌توانند بر خدمات اجتماعی و گسترش آن در کشوری مثل ایران، تاثیر بگذارند؟

– من فکر می‌کنم نقش و جایگاه زن خیلی مهم و تأثیرگذار است چون نقش زن از خانه شروع می‌شود، همین‌که بچه‌ها زیر دست زنان بزرگ می‌شوند و در واقع تعلیم بچه‌ها به دست توانای زنان است. همین‌طور بسیاری از مدارس هم معلمانشان زنان هستند ، رأی و عقیده و نقش زنان در هر عرصه‌ای به نظر من خیلی مهم است: چه درخانه و چه در خارج از منزل. اما این مهم است که زن‌های ما بفهمند که برای پیشبرد هر کار و پروژه‌ای باید برنامه‌ریزی کنند و به قدرت و توانایی خودشان باور داشته باشند. آن‌ها باید به این ضرورت پی ببرند که دخترانشان باید تحصیل کنند. خاطرم هست که آن زمان سن ازدواج خیلی عجیب بود یعنی سن ازدواج خیلی پایین بود و در واقع فقط ۹ سال بود. مثلا شما فکر کنید که یک دختربچه‌ی ۹ ساله اصلا چه کاری می‌تواند بکند. خوب ما زنان آن دوره سن ازدواج را بردیم بالا و کردیم پانزده سال، که حداقل زنان یک رشد جسمانی و روانی برای ازدواج داشته باشند. بعد بروند مدرسه و درس بخوانند. این است که به نظر من زنان نقش خیلی بزرگی در جامعه و در امر تربیت نسل‌های آینده دارند. درست است که مردها هم نقش دارند اما نقش زنان برای پذریرش نقش‌های اجتماعی به‌مراتب مهم‌تر است؛ چراکه آنان نقششان افزون بر فعالیت‌های اجتماعی و علمی، در تربیت نسل آینده هم هست.

یعنی شما فکر می‌کنید بهبود خدمات اجتماعی در وضعیت زنان، بیش‌تر از مردان در ایران تاثیر گذاشت؟

– همه نوع خدمات اجتماعی و برای همه‌ی شهروندان وجود دارد، یعنی برای هر دو جنس زن و مرد باید وجود داشته باشد. ما در اکثر مناطق دنیا مدارسی داریم که دختران و پسران می‌روند در آنجا درس می‌خوانند. دانشگاه‌هایی هم وجود دارد که دختران و پسران هر دو می‌روند و ادامه تحصیل می‌دهند. نمی‌توانیم بگوییم که همه‌اش برای زنان کار کرده‌ایم . یعنی ما براین اعتقاد بودیم که مددکاری یک چیز فامیلی و خانوادگی است. هم زن هم مرد و هم بچه باید سلامت داشته باشند، سواد داشته باشند، غذای سالم داشته باشند که بتوانند به مملکتشان و به همشهریانشان خدمت کنند. در واقع خدمات اجتماعی متعلق به گروه خاصی نیست بلکه یک حرفه‌ی دسته‌جمعی است. البته زن‌ها در آن زمان فقط نگاه جامعه و نقش‌شان به آن‌ها این بود که درخانه بنشینند و زود ازدواج کنند و ۵ یا ۶ بچه داشته باشند. و از لحاظ اقتصادی یا به شوهر و یا به پدرخود وابسته باشند و نقشی از خود نداشته باشند ولی این آگاهی برای زنان به وجود آوردیم که زنان همانند همسران خود باید در تمامی حوزه‌های زندگی اجتماعی نقش داشته باشند، کار و تحصص بلد باشند و از خود نقشی ایفا کنند. در واقع زنان مانند مردان آزاد باشند که هم در بیرون از خانه بتوانند فعالیت کنند و هم در داخل خانه، و این وقتی اتفاق می‌افتد که در شرایط اجتماعی و حقوقی زنان، بهبود حاصل شود.

ممنونم از شما که با وجود مشغله‌های فراوان و وقت بسیار فشرده‌ای که داشتید به ما فرصت این مصاحبه را دادید.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کار‌شناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفه‌ی غرب است و هم‌اکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزه‌ی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانه‌ای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شده‌اند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy ‎
‎ Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: