UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

من و داده‌هایم: غول‌های اینترنت واقعا چه‌قدر می‌دانند؟

من و داده‌هایم: غول‌های اینترنت واقعا چه‌قدر می‌دانند؟

 جیمز بال در این مقاله به این دریافت رسیده است که آگاهی از میزان اطلاعاتی که گوگل و فیس‌بوک درباره‌ی او می‌دانند، از منظری اضطراب‌آور و از منظری آرامش‌بخش است.

internet giants2

اگر بخواهیم مختصری به توضیح واضحات بپردازیم، باید بگوییم که غول‌های اینترنت حقیقتاً بزرگ‌اند: گوگل نه تنها عظیم‌ترین موتور جست‌وجوی جهان، بلکه یکی از سه ارائه دهنده‌ی بزرگ خدمات پست الکترونیکی است، در عین حال، یک شبکه اجتماعی و همچنین مالک پایگاه “بلاگر” و بزرگ‌ترین سایت ارائه دهنده‌ی تصاویر ویدئویی جهان یعنی یوتیوب است. فیس‌بوک نیز امکان برقراری ارتباطات اجتماعی، پیغام‌‌ گذاشتن، نوشتن پُست روی دیوارش و انتشار عکس‌ را برای بیش از ۷۵۰ میلیون نفر فراهم می‌کند.

با در نظر گرفتن این موضوع که چنین اطلاعاتی می‌تواند برای فروختن اجناسی به ما به کار رود یا (احتمالا بدون مجوز و  بنا به تغییراتی که در قوانین ایجاد می‌شود) در دسترس حکومت یا مجریان قانون قرار گیرد، یا هکرها و دیگر افراد –  دست کم، به طور صوری – از آنها بهره ببرند، دیگر نامعقول به نظر نمی‌رسد که این موضوع که غول‌های اینترنت دقیقا چه‌قدر درباره‌ی ما می‌دانند ما را به فکر بیندازد.

کاربران آمریکایی وب‌سایت‌ها آدم‌های بدشانسی‌اند چرا که در قوانین آمریکا هیچ حق قانونی برای این که از شرکتی بخواهید که تمام اطلاعاتی را که درباره‌ی شما در اختیار دارد به خود شما انتقال دهد، تعریف نشده است. در نهایت کاربران حق دارند که تعیین کنند که چه تعداد شرکت اجازه‌ی برداشتن اطلاعات آنها را دارند که این امر معمولا در حیطه‌ی خدمات در نظر گرفته می‌شود. اما شهروندان اتحادیه‌ی اروپا در شرایط بهتری به سر می‌برند چرا که طبق قوانین حفاظت گسترده‌ی اطلاعات در اروپا، هر کسی می‌تواند در درخواستی کتبی تمام داده‌های خود را از یک شرکت طلب کند و شرکت نیز در ازای مبلغی ناچیز باید به طور معمول ظرف ۴۰ روز تمام آن اطلاعات را به آن شخص منتقل کند.

این که به طور دقیق بدانیم که گوگل و فیس‌بوک واقعا چقدر درباره‌ی ما می‌دانند، شانس بزرگی محسوب می‌شود. تمام آنچه در این زمینه نیاز داریم یک موضوع انسانی برای تحقیق‌مان است: شاید یک شهروند اتحادیه‌ی اروپا که از زمانی که فیس‌بوک در سال ۲۰۰۵ به بریتانیا آمد کاربر آن بوده؛ چیزی در همان حدود هم یک حساب کاربری در یوتیوب داشته است؛ و از زمانی که دعوت برای استفاده از خدمات جی‌میل بیش از آن‌که یک مزاحمت به شمار بیاید، چیزی بود که باید آن را با خواهش، قرض و حتی سرقت به‌دست می‌آوردیم، او از این خدمات بهره می‌برده است. در عین حال، این موضوع تحقیق ما باید به آن اندازه‌ نادان باشد که درباره‌ی مکشوفات‌اش چیزهایی در ملا عام بنویسد. در دفتر “گاردین” یک مورد آشکار و بدشانس برای این تحقیق وجود دارد: من.

 شروع چندان خوبی را با گوگل تجربه نکردم. شرکت گوگل یک شعبه اصلی به نام Google Inc. در آمریکا دارد و شرکت‌های تابعه‌ای در دیگر کشورها. در بریتانیا نام این شرکت تابعه، Google UK Ltd. است. مچ‌گیری اینجاست که اتفاق می‌افتد: Google UK Ltd. به این دلیل که از قوانین اتحادیه اروپا تبعیت می‌کند، باید به شما اجازه‌ی دسترسی به داده‌هایتان را بدهد، اما در مورد این شرکت چنین چیزی صدق نمی‌کند. در یکی از بیانیه‌های گوگل آمده است: «توجه داشته باشید که Google UK Ltd پردازش هیچ اطلاعات شخصی‌ای را به عهده نمی‌گیرد چرا که این امر در حیطه‌ی خدمات گوگل که Google Inc. آن را تامین می‌کند نیست. Google Inc یک شرکت ثبت شده‌ی آمریکایی است که آدرس‌اش را می‌توانید در بخش “سیاست خصوصی” (privacy policy) گوگل پیدا کنید.»

در صورتی‌که آدرس Google Inc را هم پیدا کنیم، لزوما به ما کمکی نمی‌کند: سخنگوی ICO (اداره‌ی عالی اطلاعات بریتانیا) این موضوع را تایید کرده است که قوانین اتحادیه‌ی اروپا در زمینه‌ی درخواست دسترسی به اطلاعات، در مورد شرکت مادر “گوگل” در آمریکا عمومیت پیدا نمی‌کند. این به آن معناست که واقعا شانسی برای دست‌یابی به داده‌های کاربر از گوگل به این شیوه وجود ندارد.

Google logo reflected in a person's eye

جای شکرش باقی است که گوگل کاملا هم از هر کمکی شانه خالی نمی‌کند. گوگل دو برنامه‌ی کاربردی (tools) دارد که به نشان دادن اطلاعاتی که از شما در اختیار دارد کمک می‌کند. در واقع یک آدم کمک‌حال که کارمند اداره بود مرا به این راه هدایت کرد.  نخستینِ آنها که “گوگل داشبورد” نام دارد و حدود سه سالی می‌شود که به راه افتاده است، اطلاعات را تقریبا از تمام سرویس‌های گوگل در یک مکان گرد‌آوری می‌کند. دومی، “گزارش فعالیت حساب کاربری” نام دارد، اخیرا به راه افتاده است و اطلاعات گوگل درباره‌ی مشخصات ورودهای من به سیستم در طول ماه گذشته را نشان می‌دهد که نام کشورها، بروسرها، پایگاه‌ها (platforms) و تعداد دفعاتی را که از این خدمات استفاده کرده‌ام شامل می‌شود.

خدمات پست‌ الکترونیک گاردین را گوگل مدیریت می‌کند و این که چنین برنامه‌هایی در مورد اکانت پست الکترونیک کاری من اجرا شود می‌تواند نگران کننده باشد، اما نه چندان زیاد. برنامه‌ی داشبورد می‌تواند ببیند که من عضو معدودی از گروه‌های داخلی گوگل هستم و یک اکانت بلاگر هم دارم که از آن برای همکاری با چند محقق استفاده می‌کنم که درباره‌ی اطلاعاتی که در توییتر درباره‌ی شورش‌ها وجود دارد تحقیق می‌کنند.

داده‌ها نشان می‌دهد که در اکانت کاری من در جی‌میل ۸۷۷  تماس وجود دارد و با فهرست کردن آنها به من فرصت می‌دهد که در این باره کمی فکر کنم. فهرست ۳۹۸ فایلی که در گوگل باز کرده‌ام نیز به همین ترتیب. این سایت در عین حال ایمیل‌هایی را که اخیرا فرستاده‌ یا دریافت کرده‌ام فهرست می‌کند (که در هر دو مورد سلسله مکالمات “بدون موضوعی” که با یکی از همکاران داشته‌ام به چشم می‌خورد.)

چیزی که قدری نگران کننده‌تر می‌نماید، ثبت شدن سوابق چَت‌های من است که شامل ۵۰۰ مکالمه با ۱۷۷ همکار می‌شود. در یک ساختمان بزرگ، چتِ گوگل شیوه‌ای سودمند برای همکاری محسوب می‌شود، به ویژه در ساختمانی که پر از روزنامه‌نگارانی است که ظاهرا ترجیح می‌دهند که در مکالمات آنلاین شرکت کنند تا مکالمات حضوری (چنان که سوابق فعالیت‌ها در توییتر گواهی بر این مدعاست). اما به هر حال، سخنان پرت و پلایی هم در این مکالمات وجود دارد. باید خیلی به مغزم فشار بیاورم تا ببینم که چطور می‌شود این مکالمات ثبت شده را پاک کرد.

لحظه‌ی آرامش بزرگ زمانی فرا می‌رسد که متوجه می‌شوم گوگل جست‌وجوهایی را که با حساب کاربری محل کارم در اینترنت انجام داده‌ام، ردیابی نمی‌کند.

تکرار این عمل در مورد اکانت شخصی گوگل‌ام با دشواری بیشتری همراه است. در اینجا چندین واحد اطلاعات اضافی وجود دارد. بی ضررترین‌شان پروفایل گوگل پلاس با چند صد ارتباط است که البته هنوز تقریبا هیچ پستی در آن به چشم نمی‌خورد. از این پروفایل شدیدا غافل مانده بودم.

چیزی که کمی خجالت‌آورتر است یک اکانت یوتیوب است که ظاهرا زمانی که من فکر می‌کردم استفاده از نام شخصیت‌های بازی‌های “رول پلی” (نقش‌گذاری) سیاست خوبی برای نامگذاری اکانتم محسوب می‌شود، به راه افتاده است. در اکانت یوتیوبم فقط یک ویدئو باقی مانده است – یک مصاحبه‌ی دانشجویی با هیثر بروک – اما لینک‌هایی به سوابق آنچه من دیده‌ام در آن وجود دارد که شامل ویدئوهای “شورش‌های توتنهام”، “دایر استریتز”، “پومپلاموس” و یک ویدئوی مغشوش از “پرسش و پاسخ کمیسیون رایان” درباره‌ی کودک آزاری در ایرلند می‌شود.

بدتر از همه، فهرست بلندبالایی از نتایج جست‌وجوهای من در اینترنت است. مرور فهرست جست‌وجوهای هر فردی دیدگاهی اضطراب‌آور را درباره‌ی ابعاد غریب شخصیت او در آدم ایجاد می‌کند. گوگل به طرز مفیدی آخرین جست‌وجوهای من در سرویس‌های مختلف‌اش را در یک صفحه به طور فهرست‌وار ثبت می‌کند. برای جست‌وجو در وب، “paul daniels wiki” و برای جست‌وجوی تصاویر: “harry styles” را در فهرست جست‌وجوهای من ثبت کرده است. (توضیح: سعی داشتم ببینم این Harry Styles  که خواهرزاده‌ی ۱۵ ساله‌ام از او نام برده بود کیست.)

در بخش جست‌وجوی اخبار نیز عبارت “youtube user figures” نشان می‌دهد که چه‌قدر در تحقیقاتم وسواس به خرج می‌دهم، حال آن‌که حتی سوابق جست‌وجوی من در نقشه‌ها نیز ثبت شده است و آخرین نتایج ثبت شده عبارت است از: “Portland House, SW1”. خفت‌آورترین‌اش سوابق جست‌وجوی من در وبلاگ‌هاست که خودبینی مرا نشان می‌دهد: “james ball” . گوگل در عین حال مشخصات آی ‌پی‌هایی را که با آنها وارد اینترنت شده‌ام و اطلاعات ورودهای بدون نامم را هم ثبت کرده اما این اطلاعات را هنوز در دسترس قرار نداده است.

به هر حال، چیزهایی هم وجود داشت که باعث رفع ملال خاطرم می‌شد. با وجود اصرار گوگل به دنبال کردن آگهی‌هایش – چون رهبری بازار را در تبلیغات آنلاین بر عهده دارد – سوابق دیدن این آگهی‌ها نه در بخش داده‌های کاربر، که در قسمت “cookies” ثبت می‌شود. این‌ها فایل‌هایی هستند که به طور گمنام، سایت‌هایی را که از آنها بازدید می‌کنید بازبینی می‌کنند. صفحه‌ی اولویت‌های تبلیغاتی گوگل بر این باور است که من به ویدئوهای آنلاین، رئالیتی شوهای تلویزیونی، چاپگرها، مصر، سیاستو انگلستان علاقه‌ دارم. از این موضوع نتیجه‌گیری کرده است که احتمالا باید مرد باشم و بالای ۶۵ سال سن داشته باشم. بیش از آن‌که از دریافت کمابیش اشتباه گوگل برنجم، از آن قوت قلب گرفتم.

internet giants3

 اما فیس‌بوک چشم‌انداز نیرنگ‌آمیزتری را به دست می‌دهد. بر خلاف گوگل، فیس‌بوک در عمل، به واسطه‌ی شعبه‌ی ایرلندش پردازش برخی اطلاعات را در اتحادیه‌ی اروپا به عهده می‌گیرد و به این ترتیب، از قوانین دسترسی اطلاعات پیروی می‌کند.

اما این امر به خاطر حجم بسیار زیاد درخواست‌هایی که از سوی برگزارکنندگان کمپین‌ها برای فیس‌بوک فرستاده می‌شود، بسیار زمان می‌برد – ظاهرا حداکثر سه ماه. به همین دلیل، من دوباره به برنامه‌های کاربردی خود سایت متوسل شدم.

برنامه‌ی اصلی دانلود فیس‌بوک برایم آشنا بود، هر چند که کمی هم باعث شرمساری‌ام شد. بایگانی دانلود شده،‌ به طرز عجیبی چیزی شبیه یک فیس‌بوک قطعه قطعه و به هم ریخته را نشان می‌دهد؛ فهرستی از تمام دوستانم، هر پستی که چه خودم و چه دیگران تا کنون روی دیوارم گذاشته‌ایم (البته دیدن پست‌هایی که تاریخ آنها به حدود هفت سال پیش بازمی‌گردد چندان آسان نیست)، پیغام‌های خصوصی‌ام و معدودی از عکس‌هایی که خودم روی سایت آپلود کرده‌ام (که تعدادشان کمتر از ۱۰ عکس است).

بایگانی مبسوط فیس‌بوک کمی ترسناک‌تر است چون اطلاعات مربوط به “پوک‌ها” (poke info) ، تمام لحظات ردیابی “کوکی”های موجود در فیس‌بوک، نام‌های قبلی و تمام مشخصات ورودها و خروج‌هایم را در بر می‌گیرد. تمام رویدادهایی که تا به حال به شرکت در آنها دعوت شده‌ام نیز با ذکر مکان، زمان و پاسخ من مبنی بر حضور یا عدم حضورم در آن رویداد، در فهرستی منظم ثبت شده است.

یک بخش از اطلاعات هم که مربوط به نامزدی فرضی من با دوست دوران مدرسه‌ام، امی هولمز است، در فهرست برجسته شده است. این یک شوخی فیس‌بوکی بود که چند سال پیش حدود یک هفته‌ای کمی سرگرم‌مان کرده بود. آن را طوری که از چشم تمام کاربران فیس‌بوک، دوستان و بقیه‌ی افراد پنهان بماند، از صفحه‌ام حذف کرده بودم (تا دیگر لازم نباشد استاتوس “اکنون مجرد است!” را روی صفحه‌ام بگذارم). یادآوری آن رابطه‌ی فراموش شده، علت  این موضوع را که فیس‌بوک این همه سال صفحه‌ی مرا هدف آگهی‌های تبلیغ لباس عروس قرار داده بود، برایم روشن می‌کند و این موضوع به من قوت قلب می‌دهد که: پس فیس‌بوک همه چیز را به طور کامل نمی‌داند.

یا شاید هم می‌داند؟ در آنچه فیس‌بوک در دسترس من قرار داده است، حفره‌های بازی وجود دارد. در این فهرست، به پُست‌های دیگر کاربران یا حتی دوستانم که در آنها نام من ذکر شده، اشاره‌ای نشده است. هیچ یک از بیش از ۳۰۰ عکسی که دوستان و خانواده‌ام آپلود کرده‌اند و من در آنها برجسته شده‌ام در این فهرست وجود ندارد. این موضوع از منظری به این معناست که فعلا از دیدن مجدد عکس‌های بچه‌ی لختی که خواهر جسور من با کل جهان به اشتراک گذاشته بود، قسر در رفته‌ام. اما از منظری دیگر به من متذکر می‌شود که بخش عظیمی از اطلاعاتم در این شبکه‌ی اجتماعی از کنترل من خارج است.

کمپین‌های رقیب برآورد کرده‌اند که فقط حدود ۲۹ درصد از اطلاعاتی که فیس‌بوک درباره‌ی هر کاربر خود در اختیار دارد از طریق tools (برنامه‌های کاربردی) این سایت قابل دسترسی است.

سیر و سیاحت در فهرست داده‌های شخصی‌ام، در عین این که نگرانم می‌کند، به من آرامش هم می‌بخشد. نگرانم می‌کند چرا که به من یادآور می‌شود که زندگی‌ام یک زندگی آنلاین است. در بخش اعظم اطلاعاتی که فقط در دسترس گوگل و فیس‌بوک قرار گرفته است، تمام افرادی که می‌شناسم به طور مجازی حضور دارند و حجم بزرگی از آنچه به آنها (یا درباره‌ی آنها) گفته‌ام و حجم گسترده‌ای از اطلاعات مربوط به جاهایی که بوده‌ام وجود دارد. چنین ردیابی جزئی‌نگرانه‌ای حتی همین ده سال پیش نیز غیر ممکن بود و حالا مصون ماندن از اثرات آن برای ما تا حد زیادی غیرممکن به نظر می‌رسد.

و علت اصلی آرامش من این است که: گوگل و فیس‌بوک به رغم این که کوهی از اطلاعات را در بر می‌گیرند، تا حد زیادی عاجز به نظر می‌رسند – چرا که هیچ شانسی برای این که اطلاعات بیشتری از من کسب کنند، نداشته‌اند. و این چیزی است که فعلا مایه‌ی آرامش است.

 منبع: گاردین

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: