گفتوگوی تفصيلی روزنامه اعتماد با عبدالله نوری
عبدالله نوری آن زمان که یأس گفتمان غالب سياسی بود آن روزهايی که تصور آمدن روزهايی مانند امروز برای خيلی از ناظران سياسی بعيد و دور از دسترس بود به کار هميشگی خود مشغول بود، جلسه برگزار میکرد، راهکار ارايه میداد و بيانيه صادر میکرد. عبدالله نوری در تمام هشت سال گذشته اندکی از مطالبات سياسی عقبنشينی نکرد و در عين حال به وادی تحريم و ترک سياست درنغلتيد.
گفتوگو با عبدالله نوری در يکی از روزهای ماه رمضان و در شرايطی که حسن روحانی به عنوان رييسجمهور پيروز مورد حمايت اصلاحطلبان و جريان اعتدال، هنوز مشغول بررسی گزينههای مورد نظر خود برای تشکيل کابينه بود، انجام شد. گفتوگويی که در آن وزير کشور دولت اصلاحات از گذشته و آينده گفت و به پرسشها پاسخ داد.
اما مهمترين نکته اين گفتوگو، پافشاری نوری بر مشی اصلاحطلبانه به جای گروهها و اشخاص اصلاحطلب بود. او تاکيد داشت که اصلاحات نبايد در اشخاص و گروههای خاص خلاصه شود تا محدوديتهای ايجاد شده برای افراد و گروهها نتواند راه اصلاحطلبی را مسدود کند.
او از اين منظر به داشتن برنامه بلندمدت و هماهنگ اصراری دوباره داشت و بار ديگر پيرامون آنچه که از سال قبل مطرح کرده بود، يعنی «اتاق فکر اصلاحطلبان»، سخن گفت. ايدهيی که پانزده ماه پس از ارائه از سوی نوری، اصلاحطلبان توانستند با استفاده از سازوکاری شبيه آن، از بزنگاه انتخابات رياستجمهوری سال ۹۲ بهترين بهرهبرداری را داشته باشند و دوباره به آينده سياسی اصلاحات اميدوار شوند.
فروردين ماه سال ۹۱ ابتدا خبری منتشر شد که بر اساس آن، نوری به خاتمی پيشنهاد تشکيل اتاق فکر اصلاحات را داده بود. چندی بعد و در ديدار جمعی از فعالان دانشجويی اصلاحطلب با عبدالله نوری، او خود به توضيح ايدهاش پرداخت و گفت: «اين پيشنهاد بيشتر جهت خروج اصلاحطلبان و بدنه اجتماعی حامی اصلاحات از حالت یأس و ازهمگسيختگی و تلاش برای برنامهريزی، بازسازی و انسجام، جهت حرکتی منطقی و منطبق با شرايط موجود است. همچنين اين نهاد بايد دارای سازوکاری باشد که بتواند همه يا اکثريت جريانات اصلاحطلب را در دل خود جای دهد و به صورت موثر از آنها در روند تصميمگيری استفاده کند.»
وی در توضيح بيشتر اين موضوع افزود: «اين پيشنهاد تاکنون شکل اجرايی پيدا نکرده است و از آنجايی که اين پيشنهاد را بنده مطرح کردم اين تلقی به وجود آمده است که تشکيل آن ناظر به کانديداتوری من در انتخابات رياستجمهوری است يا قرار است که من محور آن باشم. البته من هم با برخی دوستان جلساتی در اين زمينه داشتهام، ولی اين به معنای تشکيل اتاق فکر و تعيين اعضای آن نيست. کما اينکه ديگر دوستان اصلاحطلب نيز قطعا جلسات جداگانهيی دارند.
مهم اين است که بتوان از خلال اين جلسات و فعاليتها به سازوکاری رسيد که در آن افکار و اشخاص مختلفی که خود را ذيل اصلاحطلبی تعريف میکنند دور هم جمع شوند و با ايجاد فضای بحث سازنده در ارتباط با مسائل گوناگون به گفتوگو بپردازند تا بتوانند در موضوعات مختلف به نظری دست يابند که به برآيند افکار موجود در جبهه اصلاحات نزديک باشد.»
هرچند عبدالله نوری معتقد است که اين ايده هنوز به طور کامل و دقيق عملياتی و اجرايی نشده، اما روی آوری اصلاحطلبان به همين سازوکار در آستانه انتخابات رياستجمهوری و ثمره شيرين بهرهبرداری از آن را میتوان نقطه آغازی برای بسط آن دانست.
اين گفتوگو ثمره سه ساعت گفتوگوی مدير مسوول سردبير، و دبير و خبرنگاران سرويس سياسی روزنامه اعتماد با عبدالله نوری چهره شاخص اصلاحات است، کسی که از بازگو شدن کندروی و تندرویهای گذشته خود نيز ابايی ندارد، در طبقه زيرين منزلش ميزبان ما شد، جايی که قبل از وقايع سال ۸۸، هر هفته مراسم دعای کميل برگزار میشد. اتاقی که تصوير برادر شهيد و ديگر برادر نوری بر ديوار آن و قاب عکسی از مرجع فقيد، آيتالله منتظری در گوشه اين اتاق، جلبتوجه میکرد.
* جناب آقای نوری جنابعالی پيروزی آقای روحانی را چطور تفسير میکنيد با توجه به اينکه بعد از انتخابات سال ۸۸ و سختیهايی که برای اصلاحطلبان پيش آمد اين باور ايجاد شده بود که حاکميت به سمت يکدستی پيش میرود و موفق هم شده است، کسی آن زمان نمیتوانست پيشبينی کند که باز اصلاحطلبان به ميدان میآيند، به نظرتان چه شد که آقای روحانی پيروز انتخابات شد؟ آن تصور خطا بود يا يکدست شدن امکان پذير نشد؟
– ابتدا خير مقدم میگويم حضور شما دوستان عزيز و خبرنگاران محترم را و آرزوی توفيق و سربلندی برای شما و رسانههای مستقل و زحمتکش دارم.
علت اين پيروزی را در عوامل گوناگونی میتوان جستوجو کرد که برخی از آنها اختياری و برخی خارج از اختيار نيروهای سياسی بوده است. کليد اين پيروزی را میتوان تبديل قدرت عظيم اجتماعی، به رای دانست که چه بسا ناديده گرفته میشود، ولی در نهايت، ناگزير پذيرفته و به رسميت شناخته میشود. درباره اصلاحطلبان میتوان به تغيير نگرش و راهبرد آنها درباره انتخابات و شيوه حضور در آن اشاره کرد. تحليل من بعد از انتخابات سال ۸۸ اين بود که جريان حاکم برای اينکه شائبه مهندسی انتخابات يا هر گونه تخلف و تقلب را از ذهن جامعه پاک کند برای انتخابات پيش رو تمهيدات جديدی میانديشد. معتقد بودم انتخابات سال ۸۸ اگر برای جريان اصلاحات و بدنه اجتماعی آن هزينه فراوانی داشته، برای نظام هم هزينه سنگينی داشته است.
برداشت من اين بود که حاکميت در حد امکان و در چارچوب تحليل صاحبنظرانش و با آسيبشناسی حوادث سال ۸۸، حتیالامکان به سمت شفافسازی انتخابات میرود و به همين دليل معتقد بودم که در انتخابات مجلس سال ۹۰، اصلاحطلبان در سطح کشور بايد شرکت کنند و طبعا با رويکرد گروهی از دوستان اصلاحطلب درباره عدم شرکت در انتخابات مخالف بودم. اما به اين دليل که نمیخواستم دوگانگی پيش بيايد سکوت کردم وگرنه همچنان که در جلسات خصوصی گفته بودم و دوستان موثر در جريان اصلاحات مطلع بودند عدم شرکت را منطقی نمیدانستم. هر چند اين موضع الزاما به اين معنی نبود که انتخابات از نظر سلامت و شفافيت در سطح استانداردهای مطلوب جهانی برگزار میشود يا در مراحل مقدماتی مثل تاييد و رد صلاحيتها، به گونه قابل قبولی برخورد میشود.
در حال حاضر و پس از پيروزی کانديدای مورد حمايت اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوری، چنانچه اصلاحطلبان در انتخابات مجلس سال ۹۰ شرکت کرده بودند و همانند انتخابات رياستجمهوری عمل میکردند، میتوان حدس زد مجلس با ترکيبی متفاوت با آنچه الان وجود دارد شکل میگرفت و طبعا تعامل و همکاری دولت جديد با مجلس راحتتر و همدلانهتر و چه بسا در ترکيب کابينه هم تاثيرگذار بود.
* اين يک بحث است اما سال ۹۲ مخالفان اصلاحات گويی اصلا اراده پيروزی هم ندارند و با پنج کانديدا بدون هيچ برنامهريزی میآيند و هيچ کاری انجام نمیدهند که از همين صندوق شفاف اسمشان بيرون بيايد. يعنی نمیتوانستند کاری انجام دهند؟
– در انتخابات سال ۹۲، جريان محافظهکار موسوم به اصولگرا مشکلات متعددی داشت که از جمله، عدم اجماع بود. اما به نظرم يکی از دغدغههای نخبگان اين جريان اين بود که نسبت به نقش و تاثير اجماع ترديد داشتند و برايشان مشخص نبود که اگر فرضا يکپارچه میشدند، همه آرا روی نامزد مورد نظرشان تجميع شود.
ممکن بود خيلی از آرايشان به سبد آرای آقای روحانی سرازير شود و فوقالعاده رايشان نسبت به همين که اعلام شد کمتر میشد و سبد رای اين طرف را سنگينتر میکرد. البته به اعتقاد من وزنگذاری روی رای آقای روحانی هم همين حالت را دارد، به اين معنی که اينگونه نيست که اگر آقای روحانی هم از کانديداها حذف میشد تمامی رایدهندگان به ايشان در انتخابات شرکت نمیکردند، طبعا درصد قابل توجهی ممکن بود شرکت نکنند و درصدی هم رایشان ميان کانديداهای موجود توزيع میشد.
شايد يکی از دلايلی که جريانات محافظهکار نتوانستند يک کانديدای مشترک داشته باشند چنين تحليلی بود، شايد هم اختلافات درونی آنقدر زياد شده بود که بعضی از بزرگان شان برای اينکه وارد معرکه انتخاباتی و دعواهای داخل گروهی نشده باشند، خودشان را کنار کشيدند و نتيجه همان شد که ديديد، چيزی شبيه عارضهيی که ميان جريان اصلاحات در انتخابات رياستجمهوری سال ۸۴ رخ داد.
* درباره اين بفرماييد که در اردوگاه اصلاحطلبان چه اتفاقی افتاد؟ آنها با حضور شخصيتی مانند آقای عارف، نهايتا به اين نتيجه رسيدند که از آقای روحانی حمايت کنند که خاستگاه تشکيلاتیاش روحانيت مبارز است؟
– در پاسخ به اين سوال اول تاکيد کنم که نبايد تصور کرد همه آنچه اتفاق افتاد به خاطر درايت و تدبير دوستان اصلاحطلب بود، درايت و تدبير بود و لکن مهمتر و بالاتر از آن تقديرات الهی بود که اين سرنوشت را رقم زد والا خيلی وقتها ما در مسيری قرار میگيريم که بعضی فکر میکنند تنها بر اساس درايت و تدبير آنها اين راه انتخاب شده است در حالی که بر اساس تقدير در آن مسير قرار گرفتهايم. در ارتباط با انتخابات اخير وقتی احساس شد خطری جدی منافع ملی را تهديد میکند و ماشين انقلاب و نظام و کشور در حال فرو افتادن به ته دره است، همه تلاش کردند بر اساس فکر و برداشت خودشان اين ماشين را متوقف کنند تا فعلا به ته دره نرود، نفس اين رويکرد خود میتواند بزرگترين پيروزی باشد. به نظرم يکی از دلايل رأی دادن مردم هم، نفی ادامه وضع موجود بود، يعنی مردم نگران اين بودند که مبادا جريان هشت سال گذشته بخواهد ادامه پيدا کند.
از بحثهايی که در طول ۸ سال اخير و به صورت جدیتر در ۴ سال گذشته پررنگتر شد اين بود که جمع کثيری از مردم و نخبگان به اين نتيجه رسيدند با روندی که پيش رو مشاهده میکنيم تمام داشتههای مردم و کشور در معرض نابودی است. ممکن است بعضی نظرشان اين باشد که در اين ۸ سال فوقالعاده پيشرفت کرديم و چند قدم بيشتر به قله پيروزی نداريم! اما بالاخره جمع زيادی هم هستند به ويژه نخبگان که فوقالعاده احساس خطر میکردند.
اين جمع نخبگان که میگويم تنها منظورم اصلاحطلبان و بدنه اجتماعیشان نيست، بلکه نخبگان ملی چه اصلاحطلب چه اصولگرا و از همه طيفها احساس خطر جدی میکردند و اين احساس مشترک، باعث نزديکی مجامع مختلف اصولگرايان و اصلاحطلبان با يکديگر میشد. به عبارت ديگر مثل سرنوشت مشترک سرنشينان يک کشتی است که با همه تفاوتها و منازعهها در هنگام خطر همه اختلافات و کدورتها را کناری میگذارند و متحد میشوند برای اينکه تدبيری در پيش گيرند تا کشتی غرق نشود. چه بسا افرادی که در جمع اصلاحطلبان نبودند ولی صادقانه با جريان اصلاحات احساس نگرانی مشترکی داشتند، افرادی که تا ديروز مخالف همديگر بودند، اما امروز از هم پشتيبانی میکردند، در چنين شرايطی خيلیها با هم جمع میشوند.
اين مجموعه عظيمی که جريان اصلاحات هم در آن مجموعه قرار میگيرد، تحليلش اين بود که ابتدا بايد جلوی خطر را بگيريم، بايد جلوی سقوط کشور را بگيريم، جلوی تخريب گستردهيی که اتفاق میافتد را بگيريم. پس در اين مورد، اشتراک نظر وجود داشت که برای جلوگيری از نابودی کشور با کمک مشارکت و بسيج گسترده مردم، نگذارند کانديدايی رای بياورد که بخواهد مسير قبل را، در چارچوب نگرش خاص خودش ادامه بدهد. لذا شما میديديد که اصولگرايان معتدل و معقول هم حتی شايد بيشتر و جدیتر از جريان اصلاحطلب، نسبت به کانديداهای افراطی جريان محافظهکار سخن میگفتند و احساس خطر میکردند.
البته به نظر من عملکرد غيرقابل دفاع شورای نگهبان در ردصلاحيت برخی افراد که از مديران سالم و ارزشمند کشور بودهاند و متقابلا تاييد صلاحيت کانديدايی که سابقه اجرايی و مديريتی مشخصی نداشته بر نگرانی جريان اصولگرای معتدل افزود. نگرانی از اين جهت که نکند خدای ناخواسته دستهايی پشت قضيه است که پشت شعارهای ارزشی يا به اسم فتح قلههای پيروزی میخواهد با منافع ملی بازی کند و چه بسا ندانسته کشور را به انحطاط کامل بکشاند.
متاسفانه احساس اين جريان افراطی و بحران آفرين هم اين است که هر آنچه آنها میفهمند و عمل میکنند منطبق با اسلام و انقلاب است. به نظر میرسد اين مسائل، باعث میشد که دواتفاق رخ دهد، يکی در جريان اصولگرا طيف وسيعی نسبت به پيروزی و تقويت خط افراط احساس خطر کنند و از طرف ديگر اصلاحطلبان هم به حداقل قانع شوند و همه تلاش کنند جريان افراطی در جايی متوقف شود ولو اينکه به حداقل خواستهها قناعت کنند.
فکر میکنم در چنين پروسهيی طبيعی بود که بعضی از اصلاحطلبان از آن حالت اوليهيی که داشتند و حتی در انتخابات مجلس هم نشان دادند که خيلی سرسخت میخواهند قهر کنند و تحريمی باشند بيرون بيايند. در اين مرحله بود که جبهه اصلاحات بر اساس خواست عمومی، انتخابی غير از اين نداشت که با قوت و قدرت وارد شود و نشان دهد در شرايطی که کانديدای اختصاصی برای رياستجمهوری ندارد، لکن از ميان نامزدهای موجود و مورد تاييد حاکميت میتواند از فردی که بيشتر به مبانی فکری اصلاحات نزديک است حمايت کند و بعد از ۴ سال که جريان مقابل در رسانهها و تريبونهای عمومی و غير عمومی خود برای جريان اصلاحات مراسم ختم گرفته است، پيروز انتخابات هم بشود.
*و آقای روحانی چنين فردی بود؟
-من اميدوارم آقای روحانی چنين فردی باشد و حتی بسيار بهتر از تصورات ما ظاهر شود و به مردم و علاقهمندان جريان اصلاحطلبی در عمل نشان دهد که خودش يک اصلاحطلب واقعی است. هر چند به ظاهر، نسبت تاريخی و پيشينی با ساختار گروههای اصلاحطلب نداشته باشد. اصلاحطلبی ملک و دارايی شخصی يک مجموعه نيست، اصلاحطلبی يک تفکر است و میتواند در کسی که به اعتدال- اعتقاد دارد وجود داشته باشد و روشی که پيش میبرد رويکردی اصلاحطلبانه باشد.
البته در اينجا بايد عرض کنم جريان اصلاحات در هر زمانی بايد عملکرد گذشته خود را نقد و آسيبشناسی کند که اگر در گذشته اين کار با دقت و کارشناسانه انجام میشد میتوانست عملکردی بهتر داشته باشد. متاسفانه اين فرآيند آسيبشناسی و نقد کما هو حقه در ميان اصلاحطلبان وجود ندارد. اگر در سال ۸۴ اصلاحطلبان با تدبير و کمی گذشت و سعه صدر در ميان خودشان عمل میکردند میتوانستند با جلوگيری از تشتت آرا و حمايت مردم پيروز انتخابات شوند و کشور هشت سال گرفتار سوءمديريت و بحرانهای پيش آمده نشود.
آيا حوادثی که در شورای اول تهران رخ داد و باعث شد در انتخابات شورای دوم مردم از اصلاحطلبان رو برگردانند، نبايد در جايی مورد نقد و بررسی قرار میگرفت؟ به اعتقاد من اين جزو تکاليف نقد انديشی و آسيبشناسی داخلی اصلاحات است که نبايد جنبههای مثبت اتفاقات را منسوب به عملکرد و درايت اصلاحطلبان بدانيم و ضعفها و بیتدبيریهای آن را به ديگران نسبت دهيم.
* سال گذشته در ايام ماه رمضان بود که شما پيشنهادی داديد که به لزوم تشکيل اتاق فکر اصلاحطلبان معروف شد. اولا اين اتفاق افتاد يا نه و آيا اين استراتژی اصلاحطلبان در انتخابات محصول يک همانديشی و يک وفاق جمعی اصلاحطلبانه بود يا در عمل انجام شده قرار گرفتند و جز مسيری که انتخاب کردند و اجماع روی يکی از دو کانديدای موجود که نزديک به اصلاحات بودند چارهيی نداشتند؟ در اين مورد صحبت کنيد چون فرموديد بخشی از اين قضيه مربوط به تقدير الهی بود.
– مباحثی که در نوروز سال ۹۱ در ديدار با جمعی از دوستان و فعالان سياسی و دانشگاهی استان اصفهان مطرح کردم و در اظهارات و نشستهای بعدی هم تکرار شد، تحليلی بود از عملکرد جريان اصلاحات در انتخابات مجلس در سال ۹۰. خلاصه آن بحث اين بود که چون جريان اصلاحات اتاق فکر ندارد تا عملکرد گذشته خود را مورد نقد و بررسی قرار دهد و درباره تصميمات آينده، به کمک خرد نخبگان همانديشی و تدبير کند، بسياری از اصلاحطلبان در سطح کشور دچار یأس، انفعال و سردرگمی شدهاند.
در آن جلسه سوالات و انتقاداتی مطرح شد درباره علت بیعملی و انفعال اصلاحطلبان در انتخابات مجلس و چرايی شرکت آقای خاتمی در انتخابات – با وجود عملی نشدن شروطی که ايشان طرح کرده بودند- يا اينکه اگر قرار بر شرکت به اين صورت بود چرا اصلاحطلبان تدبيری برای حضوری موثر، مناسب و منسجم در سطح کشور نداشتند؟ من در پاسخ گفتم اين وضع پيش آمده نتيجه آن است که اصلاحطلبان اتاق فکر و هم انديشی ندارند تا گذشته و آينده خود را ارزيابی کنند و برای آينده تصميمات درست و مقتضی بگيرند. ما يک جمع پراکنده با نظرات مختلف هستيم که هر روز يک گوشه از آن ظاهر میشود.
اگر ما در اول سال ۹۰ در اتاق فکری، نشسته و بحث کرده، به اين جمعبندی رسيده بوديم که در انتخابات مجلس نبايد شرکت کرد، ولی رييسجمهوری که دو دوره رييسجمهور بوده است، از منظر دورانديشی و تدبير سياسی نمیتواند شرکت نکند، جناب آقای خاتمی راحتتر میتوانستند در اظهارات خود اعلام کنند که اصلاحطلبان جمعبندیشان عدم شرکت است يا برای شرکت شرايطی دارند، هر چند وضعيت شخصی من به گونهيی خاص است.
متاسفانه چون درباره رويکرد اصلاحطلبان در انتخابات مجلس همانديشی و تدبير جمعی نشد، پس از رای دادن آقای خاتمی جامعه شگفتزده شد. البته من در اوايل سال ۹۰، بحث لزوم تشکيل اتاق فکر و همانديشی اصلاحطلبان را با آقای خاتمی مطرح کرده بودم ولی به هر دليل در آن زمان اين طرح عملی نشد.
* در انتخابات سال ۹۰ شروطی جهت حضور اصلاحطلبان مطرح شد. آيا واقعا طرح آن شروط نتيجه هم انديشی اصلاحطلبان بود؟
-من همان زمان با طرح آن شروط موافق نبودم، چون منطقی نمیدانستم که جريان حاکم برای اصلاحطلبان فرش قرمز پهن و شرايط اصلاحطلبان را عمل کند، تا آنها برای حضور در انتخابات قانع و برای گرفتن جای جريان حاکم در مجلس، وارد عرصه رقابت شوند. بديهی بود جريان حاکم نمیخواهد به شروط و نظرات رقبای خود عمل کند، بلکه او میخواهد خودش در قدرت بماند و به نظرات اصلاحطلبان هم عمل نکند. باور من اين بود که بايد اينگونه دغدغهها با اين عنوان مطرح شود که جريان اصلاحات در انتخابات شرکت میکند تا پس از پيروزی، در جهت رفع حصر آقای موسوی و آقای کروبی و سرکار خانم رهنورد و آزادی زندانيان سياسی تمام توان خود را به کار برد. يعنی با خلق ظرفيت سياسی در نظام، اقداماتی که مورد نظر است را انجام دهد.
در آغاز سال ۹۱ مطرح کردم که برای خروج دوستان اصلاحطلب از اين حالت یأس و نوميدی و ارتقای سطح انسجام خود و اينکه اعلام مواضعشان با تدبير بيشتری باشد و اقداماتشان پشتوانه فکری و جمعی بيشتری داشته باشد، بايد جريان اصلاحات اتاق فکری داشته باشند تا در آن متناسب با مشکلات و موضوعات مختلف کشور در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سياست داخلی و بينالمللی، با کمک خرد جمعی به همفکری و تبادل نظر بپردازند.
طبيعتا در ايام انتخابات ابعاد گوناگون رويکرد اصلاحطلبان به بحث گذاشته میشود و از جمله موضوع شرکت يا عدم شرکت در انتخابات مطرح میشود. البته جلساتی به صورت پراکنده وجود داشت تا اينکه تابستان سال ۹۱ آقای خاتمی تصميم گرفتند جلسهيی را با نمايندگان مجموعههای مختلف جريان اصلاحات تشکيل دهند.
*همين که نامش شورای مشورتی اصلاحات است؟
-بله، در چند جلسه من نيز حضور داشتم. مجموعا، جلسه خوبی است و بحثهای متنوعی در آن شده است. با نزديک شدن ايام انتخابات بحث به سمت بحثهای انتخاباتی رفت و ديدگاههای متنوعی در جلسه مطرح میشد، از نگاه تحريمی که نبايد در انتخابات شرکت کرد تا افرادی که معتقد بودند با حداقلها بايد شرکت کرد. رفتهرفته نظرات در آن جلسات به هم نزديک شد، تحريمیها دست از تحريم برداشتند و کانديدايشان شخص آقای خاتمی شد ولاغير و جريانی هم که حداقلی بود تقريبا پذيرفتند که گزينه حداقلی مورد نظر نبايد از اصلاحطلبان خارج شود.
نهايتا هنگامی که آقای خاتمی کانديدا نشدند کسانی که شرکت در انتخابات را منحصر در حضور آقای خاتمی میدانستند، گفتند اگر آقای هاشمی کانديدای انتخابات شوند ما از ايشان حمايت میکنيم ولاغير. يک هفته پس از ثبت نام آقای هاشمی، روشن شد که مردم قبل از اصلاحطلبان تصميم شان را گرفتهاند و نگرانی توده مردم از اوضاع کشور پيش و بيش از نخبگان کشور است.
ارزيابیها نشان از رای بالای آقای هاشمی داشت. زمانی که جناب آقای هاشمی ناباورانه ردصلاحيت شدند قشر وسيعی از جامعه خصوصا نخبگان دچار يک نوع افسردگی شدند و تا حدی گرايش به کنار کشيدن تقويت شد، با اين استدلال که وقتی با آقای هاشمی که شناسنامه انقلاب است اينطور رفتار میشود معلوم است با نفرات ديگر چطور رفتار خواهد شد. اگر بخواهيد يک نفر را معرفی کنيد که روايت مجسمی از تاريخ انقلاب از سال ۱۳۴۰ تا به امروز باشد، اين شخص هاشمی است و اگر بنا باشد جمهوری اسلامی را از آغاز نهضت تاکنون با تمام نقاط قوت و ضعف آن در يک نفر معرفی کنيم کسی غير از آقای هاشمی نمیتواند باشد. متاسفانه مجموعهيی که سن بعضیشان از عمر سياسی آقای هاشمی کمتر است، تصميم میگيرند ايشان را ردصلاحيت کنند. اين تصميم برای مردم ايران و دنيا بسيار ناباورانه و عجيب بود، چون ايشان رييس يکی از ارکان جمهوری اسلامی است و مثل آقای موسوی و آقای کروبی در حصر و زندان نيست و برچسب فتنه به او نمیخورد.
به نظرم اين اتفاق فوقالعاده در جامعه تاثيرگذار و تکاندهنده بود. اينکه میگويم تقديرات الهی جزو مقولاتی است که نمیشود پيشبينی کرد، يکی همين اتفاق است. طبيعی است در چنين شرايطی بعد از شوکی که وارد شده بود، دوستان به اين نتيجه رسيدند که بايد با پشتيبانی از تصميم آقايان هاشمی و خاتمی ابتدا در جهت تقليل کانديدا، به کانديدای واحد اقدام کنند و از پشتوانه موجی که پس از ردصلاحيت جناب آقای هاشمی ايجاد شد، برای کانديدای واحدی که در صحنه میماند، بهره گرفته شود.
* نوع انصراف آقای عارف به گونهيی است که الان اصولگراها خيلی استفاده میکنند و میگويند به نفع آقای روحانی کنار نرفته است.
– اشکالی ندارد. بالاخره اکثر رای حاميان ايشان به رای آقای روحانی اضافه شد.
* آقای عارف میتوانست اين کار را بکند و رسما اعلام کند که من به نفع آقای روحانی کنار میروم چرا اين کار را نکرد؟
-من تفسيری نمیکنم. بالاخره در آن مرحله جامعه میدانست نظرات اين دو نفر به گفتمان اصلاحات نزديکتر است، وقتی يک نفر کنار میرود ولو اينکه در بيانيهاش نياورد که من به نفع کسی کنار میروم معنايش اين است که رای حاميانش به سوی ديگری سوق داده شود و همين اتفاق هم افتاد. حالا ممکن است درصدی هم، دلخور شده و شرکت نکرده باشند.
به نظرم اينکه جناب آقای عارف جهت همراهی با اجماع اصلاحطلبان انصراف داد، تصميم ارزشمند و موثری بود. البته آقای روحانی هم، در مناظرهها و صحبتها و برنامههايی که ارائه کرد از خود چهرهيی منتقد نسبت به وضع موجود ارائه داد.
ما چند نکته را نبايد با هم مخلوط کنيم ممکن است بگوييم فلان فرد عضو روحانيت مبارز و فلان فرد عضو مجمع روحانيون مبارز است. به لحاظ سازمانی و تشکيلاتی برای آنها جايگاهی درست کنيم و بعد بگوييم اين شخص چون در آن تشکيلات است، اصولگرا يا اصلاحطلب يا محافظهکار است و از اين دست تعابيری که ما درست میکنيم. همانطور که اشاره کردم تفکر اصلاحطلبی مهم است اگر ما واقعا اصلاحطلبی را در جلوگيری از انحراف جمهوری اسلامی و انقلاب از قانون اساسی و خواست مردم تفسير کنيم و اصلاحطلبی را هم از پروژه اصلاحات که در دولت اصلاحات دنبال میشد فراتر بدانيم، هر فردی میتواند با عملکرد شايسته خود، اصلاحطلب واقعی باشد اگر چه در طيف سازمانی و تشکيلات رسمی اصلاحطلبان نباشد.
* با اين تعريف علی مطهری، محمدرضا باهنر و علی لاريجانی هم تفکر اصلاحطلبی دارند؟
– سابقه و عملکرد افراد معيار قضاوت است. در قانون اساسی فصلی به نام حقوق ملت وجود دارد. اگر فرض کنيد بخشهايی از حاکميت انحراف پيدا کرد و نخواست حقوق ملت را رعايت کند و شخصی مصمم ايستاد که حقوق ملت بايد رعايت شود، بیترديد اين فرد اصلاحطلب واقعی است حال عضو هر گروه و جريانی باشد چه عضو سازمان محافظهکاران باشد و چه عضو سازمان جريان اصلاحات باشد، حالا اگر برعکس شد و يک نفر در جهت تضييع و محدود کردن حقوق ملت کارکرد اين عنصر، عملکرد و ماهيتش غير از اصلاحات است باز عضو هر گروه و جريانی باشد.
امروز جناب آقای هاشمیرفسنجانی جزو تشکيلات اصلاحطلبی نيست، جناب آقای روحانی جزو جريانات اصلاحطلبی قرار نمیگيرد اما چه بسا عملکردشان، تفکر و اهداف اصلاحطلبی را بيشتر به جلو ببرد. آنچه بايد برای ما مهم باشد تفکر اصلاحطلبی است. باز تکرار میکنم اصلاحطلبی ملک طلق يک گروه يا شخص نيست که بگوييم بايد از ايشان اجازه گرفت که فلان حرف را بزنيم يا نزنيم. اصلاحطلبی فرآيندی از تفکر و انديشه پوياست. من اميدوارم به فضل الهی دکتر روحانی تفکر اصلاحطلبی را جلو ببرد و باعث تقويت و بالندگی انديشه اصلاحطلبی شود.
*اتفاقی که افتاده اين است که از حسين شريعتمداری در کيهان تا اصلاحطلبان همه میگويند آقای روحانی شخص نزديک به تفکر ما است حال مباحثی که سالها اصلاحطلبان برای رقابت جمعی و کار حزبی و تشکيلاتی دنبالش بودند، چگونه معنا پيدا میکند؟
-بايد کمی صبر کرد و با دقت اوضاع و تحولات را رصد کرد. من نسبت به عملکرد سياست خارجی و اقتصادی دولت آقای روحانی خوشبين هستم و اميدوارم در اين حوزهها انشاءالله به مرور گشايش ايجاد شود. البته کار بسيار دشوار و پيچيدهيی در پيش است. يعنی احساس میکنم يک نگرانی مشترکی وجود دارد که همه در جهت حل آن گام برخواهند داشت. موردی که میتواند دغدغه ذهنی ما باشد سياست داخلی و مسائل تامين آزادیها و بحثهای امنيتی است که بايد ديد چه اتفاقی میافتد. درباره جناب آقای روحانی ممکن است در اول کار برخی ايشان را از خودشان بدانند ولی بايد ديد در عمل چه اتفاقی میافتد. الان نمیشود در اين مورد حساب روشنی باز کرد.
من اميدوارم از اين پس چهرهيی که از ايران در دنيا نشان داده میشود يک چهره تهاجمی، بحران آفرين و خطرساز نباشد و به نظرم اين اتفاق با شيب ملايم رخ داده است و الان احساس میکنيم که همه کشورها احساس آرامش میکنند. تنها کشوری که به نظر میرسد از انتخاب آقای روحانی عصبانی باشد، اسراييل است چون آنها حتما علاقه داشتند يک فرد افراطی در ايران سرکار بيايد تا بتوانند اهداف ضد ايرانی خود را در مجامع جهانی پيش ببرند و موجبات افزايش فشار بر ايران را فراهم کنند که به ياری خدا و مردم اين اتفاق نيفتاد.
وقتی کسی مانند آقای روحانی انتخاب میشود، تمام نقشههای افراطيون ضد اصلاحات در داخل ايران و اسراييل و جريان برانداز و جنگ طلب خارج آسيب میبيند، به نظرم عموم کشورها، خصوصا کشورهای منطقه و غرب از رایآوردن آقای روحانی و بازگشت مشی و منش اعتدالی استقبال کردهاند. بايد منتظر نتايج عملکرد ايشان در سياست خارجی تنش زدا باشيم.
* من در تکميل سوال قبلی، به بخشی از صحبتهای شما استناد میکنم، سال گذشته فرموده بوديد که ما بايد دموکراسی را از درون خودمان آغاز کنيم. اگر قرار بود طی يک روند دموکراتيک گزينهيی برای اصلاحات در انتخابات انتخاب شود، به نظر میرسد که حداقل لازمهاش اين بود که اين روند شفاف باشد نه اينکه در آخرين مرحله همه بفهمند که يک گزينه است و اصلاحطلبان از آن حمايت میکنند لااقل اينکه استراتژیها مشخص میشد و اينکه تصميمگيران مشخص میشدند نه اينکه در تهران و پشت درهای بسته يک عده تصميم بگيرند و در نهايت مردمی که چارهيی ندارند، بگويند ما انتخاب کرديم و اصلاحطلبان هم خودشان را سهيم بدانند و واقعا معلوم نمیشود که اين انتخاب اصلاحطلبان بود که مردم از آن حمايت کردند يا انتخاب مردم بود که اصلاحطلبان به دنبالش راه افتادند و انتهای کار میتواند مانند آقای احمدینژاد شود يعنی همان طور که کانديدای اصولگرايان رای نداشت و از آقای احمدینژاد حمايت کردند و ايشان امروز میگويد من خودم رای داشتم و اينها هم میگويند ايشان اصلا از ما نبود. اين اتفاق میتواند درباره آقای روحانی و اصلاحطلبان هم بيفتد و ايشان بگويد اگر من نبودم با چه کسی میخواستيد رای بياوريد و اينها هم بگويند ما شما را رييسجمهور کرديم. آن سازوکار تشکيلاتی که شما گفته بوديد و تاکيد بر يک برنامه مدون کجا معنا پيدا میکند؟
-من قبل از انتخابات معتقد بودم اصلاحطلبان بايد در انتخابات شرکت کنند و از ميان خودشان، در سايه کانديداتوری احتمالی آقای خاتمی يا آقای هاشمی روی کانديدای ديگری با حداقل سه ويژگی، اول آنکه برآمده از گفتمان اصلاحات باشد، دوم آنکه کارآمد و توانمند باشد و ديگر اينکه امکان تاييد صلاحيت آن بالا باشد، به اجماع برسند.
در اين خصوص به دفعات با چهرههای موثر اصلاحات صحبت کردم و بر اين موضوع تاکيد داشتم. در اين خصوص چه با آقای خاتمی و چه در جمع دوستان بحث و استدلال دامنهداری کردم. برخی دوستان شرايطی را مطرح میکردند که حتی کانديدای حداکثری هم امکان تحقق آنها را نداشت يا در آن مقطع، شرکت در انتخابات را صرفا با کانديداتوری آقای خاتمی و نهايتا کانديداتوری آقای هاشمی صحيح میدانستند و طرح نامهای ديگر از ميان اصلاحطلبان را به مصلحت نمیدانستند. لکن همان دوستان، در نهايت از کانديدايی خارج از مجموعه اصلاحطلبان حمايت کردند.
الان هم، همچنان باور من اين است که چنانچه روی کانديدايی از اصلاحطلبان اجماع میشد، امروز او رييسجمهور بود. وقتی اين فرصت از دست رفت و در ميان نامزدهای موجود دو نفر به گفتمان اصلاحات نزديکتر بودند باز بحث به اين سمت رفت که از بين اين دو، يک نفر انتخاب شود. طبيعتا شکل قضيه همان بود که شد و اتفاق ديگری نمیتوانست بيفتد. البته انشاءالله خير و صلاح در همين است که اتفاق افتاده. ما اميدواريم رويکرد و عملکرد دولت جناب آقای روحانی به گونهيی اصلاحطلبانه باشد که حتی از دولت اصلاحات پيشی بگيرد.
شعارمحوری و اساسی دولت اصلاحات، توسعه سياسی و جامعه مدنی بود اما به تاييد اقتصاددانان در بخش اقتصادی ضعيف کار نکرده و بيلان کار اقتصادی دولت اصلاحات جزو بيلانهای درخشان جمهوری اسلامی است. با اينکه اين دولت داعيه توسعه اقتصادی نداشت، اما در اين زمينه هم موفق بود. چه بسا امروز شاهد باشيم آقای روحانی که داعيهاش اعتدال و حل معضلات و مسائل عمدتا سياست خارجی، هستهيی و اقتصادی است، بيلان کاریاش در توسعه سياسی و تحقق جامعه مدنی از دوران اصلاحات هم فراتر برود. درست است که از سال ۷۶ و با اعتماد مردم، بيرق اصلاحطلبی در دستان جناب آقای خاتمی قرار گرفت ولی جريان و تفکر اصلاحطلبی در انحصار و اختيار شخص يا گروهی خاص نيست.
آقای دکتر روحانی در اظهاراتی که تاکنون و پس از انتخابات داشتهاند، افق اميدوارکنندهيی را ترسيم کرده و گامهای مستحکمی برداشتهاند و انشاءالله در آينده عملکرد دولت ايشان موجب پيشبرد اهداف اصلاحطلبانه شود. در حال حاضر با توجه به عدم موفقيت جريان افراط و وزن اندک و قابل تامل اين جريان در انتخابات، اين خود يک پيروزی بزرگ برای جريان اصلاحات و اعتدال است.
* پروژه کار تشکيلاتی چه میشود؟
-به اعتقاد من از اين پس اصلاحطلبان بايد پيروزی و شکست خودشان در انتخابات رياستجمهوری سال ۹۲ را منوط به تقويت سازماندهی و تشکيلات خودشان در سطح کشور بدانند. در واقع اين پيروزی فرصتی برای بازسازی اصلاحطلبان و تقويت پايگاه اجتماعی و پرورش نيروهای جديد فراهم آورده است. الان در سايه امنيت و آرامشی که انشاءالله دولت جديد به وجود میآورد، سازماندهی اصلاحطلبان در سطح کشور بهترين هدف در بازه زمانی ميان مدت آنهاست. البته مسير رسيدن به اين راهبرد بايد کاملا شفاف و علنی باشد و نبايد پيگير مسيرهای مخفی و زيرزمينی شد.
اصلاحطلبان يا بايد يک جبهه وسيع را با احزاب موجود سازماندهی کنند يا اگر احزاب موجود اصلاحطلب، فاقد اين ظرفيتند يک حزب فراگير تاسيس کنند. اگر در سايه نتيجه اين انتخابات، اصلاحطلبان موفق شوند يک سازمان و تشکيلات منسجم و قدرتمند در سطح کشور ايجاد کنند، پيروز اين انتخابات بودهاند اما اگر در اين مسير حرکت نکنند و درگير موضوعات حاشيهيی دولت بشوند، دستاورد خاصی به دست نياوردهاند. اين تشکيلات بايد در چارچوب گفتمان اصلاحات و اعتدال و البته قانون اساسی سازمان يابد و با افراد و جرياناتی که افراطی فکر میکنند و براندازانه عمل میکنند مرزبندی داشته باشد.
در دورههای گذشته، چه دوره سازندگی و چه دوره اصلاحات احزابی شکل گرفتند ولی به شکل جدی و ريشهيی به موضوع سازمان و تشکيلات فراگير پرداخته نشد. امروز مهمترين هدف برای جريان اصلاحات و بدنه اجتماعی آن، بايد پرداختن به اين موضوع باشد.
جريان اصلاحات، اصلیترين محور برنامه خود را بايد روی رسيدن به اين هدف بگذارد. در اين خصوص میتوان از تجربه مثبت دنيا و منطقه شبيه حزب اعتدال و توسعه در ترکيه يا اخوانالمسلمين در مصر استفاده کرد. اخوانالمسلمين در شرايط اختناق و استبداد حاکم چه دوران حسنی مبارک و چه قبل از آن، با صبر و تحمل سختیهای فراوان، با تدبير به تحکيم و تقويت تشکيلات خود، چه از نظر فرهنگی و چه از نظر سياسی و اجتماعی و چه از نظر اقتصادی ادامه داد و در ميان بدنه اجتماعی ريشه کرد. الان پس از دهها سال ميليونها حامی و طرفدار در مصر و ديگر کشورهای اسلامی دارد. امروز اخوانالمسلمين حاکم باشند، سازمان و تشکيلات اخوان برقرار است، محکوم هم باشند باز سازمانشان برقرار است. در هر شرايطی سازمان و تشکيلات کارش را انجام میدهد.
در ترکيه، حزب حاکم فعلی، با توجه به مشکلاتی که در دوران حاکميت ارتش وجود داشت با ايجاد تغييرات گوناگون در حزب و حتی تغيير نام آن يا با جابهجايی افراد و رهبران حزب، تشکيلات و سازمان خود را حفظ کردند. تا زمانی که پس از تلاشهای گسترده، آقای اردوغان شهردار استانبول شد. آقای اربکان نخستوزير شد بار ديگر حزب رفاه به رهبری اربکان منحل و خودش از نخست وزيری برکنار و نهايتا روانه زندان شد. شاگردان اربکان و ياران همفکر او گفتند ما هدفمان برايمان از استادمان مهمتر است، حزب فضيلت را ايجاد کردند.
پس از مدتی حکومت از فعاليت آن حزب هم جلوگيری کرد، در آن شرايط سخت و دشوار آنها شورشی نشدند، راديکال نشدند، نااميد نشدند و حزب عدالت و توسعه را درست کردند. به اين نتيجه رسيدند که با تحزب، با تشکيلات، با انسجام و گسترش تفکرشان در سطح کشور میتوانند پايدار شوند و شدند.
آنها با درايت و تدبير، مصمم بودند هر جا به بنبست رسيدند با سرانگشت تدبير بايد راه ديگری بروند. بالاخره به مرور راهشان را باز کردند تا جايی که الان به پشتوانه حمايت اکثريت مردم، حرف اول را در ترکيه، حزب و تشکيلات برخاسته از اين جمع و تفکر، که تا ديروز تحت تعقيب و تعذيب بود، میزند. در کشور ما اکثر تشکلها و احزاب علاقهمندند به سرعت به نتيجه برسند و در مدت کوتاهی و با کمترين برنامهريزی و سازماندهی، ميليونها حامی و عضو داشته باشند، اما منطقا اين امکانپذير نيست.
* اين ظرفيت در حال حاضر در بين اصلاحطلبان وجود دارد؟ از مجموع صحبتهای شما اينطور استنباط میکنم با کنايه میگوييد کسی نيست که نقش برادر بزرگتر را در جريان اصلاحات بازی کند و مختصات و مشخصات جغرافيايی ذهنی اصلاحطلبان برای اينکه بتوانند يک حزب فراگير يا همان سازمان فراگير تشکيل دهند خيلی نزديک به هم نيست. اگر قرار باشد يک سازوکار سياسی تشکيل شود و همه اصلاحطلبان جمع شوند که به اهداف کوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت خودشان برسند مستلزم اين است که قرائت مشخصی از مطالباتشان داشته باشند و شناخت صحيحی از مطالبات و آينده سياسیشان داشته باشند. و اين دانههای تسبيح نياز دارد که يک نفر نخ تسبيح باشد که حول و حوش آن جمع شوند. اين برادر بزرگتر که فصلالخطاب باشد وجود دارد؟
-هر جريان يا جبهه سياسی برای توفيق در تبيين برنامهها و اهداف خود بايد با کمک خرد جمعی و همانديشی با نخبگان و صاحبان فکر و انديشه حرکت کند. طبيعتا در هر جمع يا گروهی که دور هم مینشينند يک نفر مدير خواهد شد اما چنانچه در آن جمع يک نفر تصميمگيرنده يا فصلالخطاب باشد دير يا زود آن جمع متلاشی خواهد شد.
* يعنی از واژه مدير استفاده میکنيد نه رهبر اصلاحات.
– اسم مهم نيست، هر اسمی میخواهيد بگذاريد. اما اين تعبير که جمعی از نخبگان دور هم جمع میشوند و به آنها گفته میشود شورای مشورتی و نه شورای تدبير و تصميم، به نظرم اين عنوان در شان آن جمع نيست، اين درست نيست که عدهيی از نخبگان اصلاحات برای تصميمگيری يک نفر دور هم جمع شوند. خرد جمعی يعنی جلسهيی از صاحبان فکر و انديشه و مديران باتجربه تشکيل شود و نظر اکثريت آن جمع، به عنوان تصميم نهايی برای همه لازمالاجرا باشد.
البته اين جلسه بر اساس نظمی اداره میشود ولی نظام اداره آن بايد دموکراتيک باشد و در اين جمع رجحان هر نظر بر نظری ديگر بايد واجد منطق و استحکام برتر باشد. متاسفانه در فرهنگ کشور ما، يک جريان که درست میکنيم و ۱۰ نفر دور هم مینشينيم، فکر میکنيم اين ۱۰ نفر نخبگان روی زمين هستند، در حالی که چه بسا ممکن است خيلی مسائل را متوجه شويم و خيلی از مسائل را هم متوجه نشويم، اين گونه تفکر دير يا زود، روزی به انسداد سياسی میرسد. ممکن است ۱۰ نفر ديگر باشند که از ما بهتر متوجه شوند.
اعتقادم اين است که جناب آقای خاتمی، در ايران و در مقياس جهانی فردی بسيار محترم و مورد علاقه است اما اينکه از ايشان، چهرهيی معصوم و استثنايی بسازيم، بيشترين آسيب را به ايشان میرساند. همه ما اشتباهاتی داشته و داريم، کمااينکه از سال ۷۶ تا سال ۸۴ در کنار محسنات فراوان اشتباهاتی هم وجود داشته است و از سال ۸۴ تا به حال هم میتوانستهايم شاهد نتايج بهتری باشيم.
من نه جناب آقای خاتمی و نه هيچ کس ديگری را عدل قرآن نمیدانم ولی در عين حال ايشان را دلسوز برای اسلام و ايران میدانم و برای من فوقالعاده قابل احترامند. درباره جناب آقای هاشمی هم همين طور، ولی اين بزرگواران را مثل ديگر صاحبنظران قابل نقد میدانم و نقد میکنم. آنها را با همه بزرگی و حرمتگذاری مصداق فرمايش حضرت امير میدانم که «ليسوا فوق من اخطی»، البته اگر انتقادی به اين بزرگواران داشته باشم به خودشان راحتتر و صريحتر میگويم. هر چند اين بحث درباره خودم، بيشتر و مقدم بر ديگران صادق است.
* شما به اين بحث اشاره کرديد که از سال ۸۴ به اين طرف يا حتی قبل از آن اصلاحطلبان میتوانستند عملکرد بهتری داشته باشند و ظاهرا عامل اين مساله هم بيشتر نداشتن يک اتاق فکر و جلسات هماهنگ شده که خروجی واحد داشته باشد و بتواند در مواقع حساس تاثير خود را بگذارد میدانيد. مانند انتخابات مجلس که به آن اشاره کرديد. از حالا به بعد که فرصت جديدی پيش آمده و شما يکی از سران اصلاحات محسوب میشويد خودتان چه کاری میخواهيد در اين زمينه انجام دهيد؟ الان هر دو هفته يک بار جلساتی در حضور شما تشکيل میشود و آقايان خاتمی و هاشمی جلسات مربوط به خودشان را دارند. آيا اين جلسات با هم لينک میشود و چطور نظرات با هم تجميع میشود؟ نکته ديگر که بیارتباط با اين مساله نيست بحث مطالبات اجتماعی است. اگر حسين شريعتمداری و کيهان بگويند که آقای روحانی متعلق به اصولگراها بوده و اصلاحطلبان بگويند ما از ايشان سهمی نمیخواهيم اما به هر حال بيشتر دولت منتسب به اصلاحات شناخته میشود. مردمی که ديدند آقايان هاشمی و خاتمی جملاتی را در حمايت از ايشان بيان کرده و آقای روحانی قبل از انتخابات برگ برندهيی که نسبت به بقيه ساير کانديداها غير از آقای عارف داشت منتسب کردن خودش به آقايان هاشمی و خاتمی بود بنابراين در افکار عمومی آقای روحانی و دولت ايشان، دولت اصلاحات شناخته میشود اينکه بگوييم سهمی از اين دولت نمیخواهيم اگر درباره کابينه باشد درست است اما اينکه بگوييم از مطالبات هم میگذريم اين چيزی نيست که مورد پذيرش بدنه اجتماعی باشد و آن را سرخورده میکند ضمن اينکه شايد تجربه خوبی در سالهای حتی اصلاحات نداشتيم که مطالبات فزاينده درست نتوانست هدايت شود و به نوعی به افراط رسيد و هزينه آن را هم داديم. الان چه میشود کرد که هم آن سرخوردگی برای بدنه به وجود نيايد و از افراط جلوگيری شود و هم اينکه اين مطالبات به صورت منطقی هدايت شود و به نقطه مطلوبی برسد؟
-در پاسخ به اين سوال چند نکته را ياد آور میشوم، نخست اينکه در نخستين جلسهيی که بعد از انتخابات اخير با دوستان داشتيم بحث انسجام داخلی اصلاحطلبها و سازماندهی داخلی جريان اصلاحات و بدنه اجتماعی آن و جرياناتی که از افراط و تفريط پرهيز میکنند، مطرح شد. ممکن است اين يک ايده باشد که در گام اول کارهای فکری و نظری لازم داشته باشد تا شکل عملی پيدا کند.
اين بحثها با بزرگوارانی نظير آقای خاتمی و آقای هاشمی و ديگر چهرههای با نفوذ اصلاحات مطرح خواهد شد و موضوعی نيست که يک گروه و دسته بخواهند برای خودشان انجام دهند، چون انشعاب جديد ايجاد خواهد شد. ولی شخصا نظرم اين است که بزرگترين دستاوردی که انتخابات سال ۹۲ میتواند برای اصلاحطلبان داشته باشد اين است که نشان دهند میتوانند با هم کار تشکيلاتی و منسجم انجام دهند. اگر در اين مسير، جريان اصلاحات با مانع خارجی و امنيتی برخورد کرد آن مشکلات و محدوديتها را برای مردم شفاف بيان کند.
[روزنامه اعتماد، دوم شهريورماه ۱۳۹۲]