UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

هفت شعر از علیرضا کلیایی

هفت شعر از علیرضا کلیایی

 

علیرضا کلیایی: متولد (۱۳۶۲/۳/۱۶)

لیسانس موزیک از سوربن

مستر یک و دو ادبیات از اینالکو-سوربن

مدرس ادبیات و زبان فرانسه

مدرک استادی زبان از الیانس – پاریس

شاعر و تصنیف سرا

از نمونه همکاری‌های ایشان آلبوم ترک_نگاه_دخت_پری_وار و آلبوم فروغ  اثر استاد علیرضا_قربانی .

در_شعله_با_تو_رقصان مهیار_علیزاده .

دیوار و چین اثر استاد علی_قمصری .

و تک آهنگ‌هایی با صدا استاد محمد_معتمدی

ترک زنجیرش کنید  با صدای محمد_معتمدی از البوم نام من عشق است

آلبوم نام من عشق است آهنگساز میدیا_فرج نژاد تنظیم بهزاد_عبدی

هنوز_منتشر_نشده :

آلبوم همایون_شجریان _علیرضا_قربانی  ساخته مهیار_علیزاده (منتشر نشده) به نام افسانه ی چشمانت

کتاب منتشر شده زنجیرش_کنید انتشارات_بوتیمار

افسانه‌ی چشمانت نشر گویا منتشر نشده رمان باغ های وهم انگیز اثر میشل کنت منتشر نشده

۱.

قلم به خاک نهادم که نامه را ننویسم

در این سیاهی بغض و در این فرار مکرّر

چشیدمت چو شراب و به جز سراب ندیدم

به شکل شعله چریدم به رنج زار مقدّر

معلّقم به زمانی به خاطرات نهانی

به ساعتی به مکانی به دست مستِ شبانی

به راه سرد فریبی؛ به نام هر چه که کردم!

به قصد مرگِ امیدم به سوی دره روانی…

چه خواهیم که نکردم؟ چه کرده ام که نخواهی؟

به زیر چشم تو ماندم چو شعر ناب حزینی

نخواندیم که بمانم ز چاوشان نگاهت

به شکل نغمه رمیدم ز تار جان غمینی

 

۲.

تصویر ماتِ خاطره ها را به هم زدم

با دست خود سقوط دلم را رقم زدم

تا در مدارِ توبه نشینم مقابلت

شب را کنار حضرتِ انسان قدم زدم

در هر غزل که با تو سرودم جهنمیست

آتش زدی مرا که چرا از تو دم زدم

مستی میان سینه ی من نعره می کشد

-با تیغ و خون به نقشِ تو غم را قلم زدم-

از آن شبی که دست تو بر شانه ام نشست

صد بوسه بر دو دست تو با مُهر غم زدم

هر جا روم هوای تنت را نفس کشم

شاید که در خیال تو با خود قدم زدم

دیگر خدا و خلقت شیطان بهانه بود

وقتی که مِی به یاد تو تا صبحدم زدم.

 

۳.

ابر یادت گله از خاطره ها میشوید

بر سر تاک عذابت غزلم میروید

گرچه بر دار تو انگور شدم باکی نیست

که خدا با من مست از تو سخن میگوید

به غزل بازی چشمان تو عاشق شده ام

خون روح است که از هر رگ شعرم جاری است

این قلم باز به دستان جنون افتادست

اخرین حرف تو چون ضربه ی اخر کاریست

همه اوقات جنونم به تماشای تو رفت

گله ای نیست تو در خاطره ام می مانی

سایه ای گیج شدم بر تن خاک افتادم

جام اغوش به اغوش زدی پنهانی

روز محشر همه در حال و هوای دگرند

من و تو خاطره ای خوش که در اغوش غمیم

و من اما پی عطرت به زمین می نگرم

پشت بر محکمه ی عدل! گرفتار همیم

 

۴.

من و تو گم شده در من، من و تو گم شده در تو

قسم به حضرتِ هذیان، در این سرابِ سیاحت

قسم به دوری تن ها، قسم به دوری لب ها

به نام آیه ی عشقت، زدم به جامِ ملامت

به دل چگونه بگویم که رفته ای ز وجودم؟

تویی که خطِّ خیالت رسد به قافِ قیامت

کسی که خاطره ها را به خون عشق نویسد

وضو به نام تو گیرد در این سکوتِ شهامت

به روی سایه ی زلفت نماز عشق بخواند

کسی که بر لب دنیا نشسته سوی ندامت!

 

 

۵.

در تن بی قرار من یاد تو پرسه می زند

پرسه ی عاشقانه ام طعنه به خلسه می زند

شب شد و از فراق تو ساغر دل شکسته ام

روز که شد چو آتشم سوی خدا نشسته ام

دست ازل به چرخشی ریخت تو را به جان من

از چه فرار می کنی باده ی ناگهان من؟

جزر و مد وجود من حاصل ماه روی تو

موج به موج هستیم رام هوای کوی تو

لحظه ی ترک این جهان دیدمش و دید مرا

سر به سرم نهاد و از خاطره ها چید مرا

از چه فرار می کنی هم دم بی قراریم

نیست مرا به جز غمت هم دم میگساریم.

 

۶.

اشک ز دیده می رود من به کجا روم بگو

چاره ی عاشقی بگو تا نروم به سوی او

چاره ی عشق من کجا؟

-هیچ مگو سکوت کن

-دم مزن از نگاه او، لب مگشا، سکوت کن

شهره ی شهرِ عقل را، هم چو اسیر می بری

دوش نخفت چشم من، چشمِ تو بود و لشکری

هر نفس از تو در دلم شعله زبانه می کشد

جان من از خیال تو جرعه به جرعه می چشد

باز میان خواب خود سجده کنان نشسته ام

طعنه به آسمان زده، حُرمِ حرم شکسته ام

زلفِ عبادت مرا دست تو تاب می دهد

کُفر به دست خود مرا ساغر ناب می دهد

دست عطش به جان من کاسه ی آب می دهد

کوزه ی جانِ من چرا بوی شراب می دهد؟

بوسه به پای بت زدم کعبه ی دل تباه شد

 

۷.

حال من خراب را شهر نماز می کند

قبله به سوی قامتت راز و نیاز می کند

عقل به سجده می رود عشق قیام می کند

هستی من چو دوزخی مست سلام می کند

شرم ندارد از تو من، چهره ی من بیان کند

صورتِ من چو شعله ای رنگِ هوس عیان کند

خرقه ی من به خواب او گم شد و من به سوی او

راه سفر گُزیده ام تا برسم به کوی او

حال من خراب را شهر نماز می کند

قبله به سوی قامتت راز و نیاز می کند

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: