UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

چند شعر از حامد بشارتی

چند شعر از حامد بشارتی

حامد بشارتی . متولد ۱۳۶۲ رودبار . مجموعه شعر « رد پای انارها در برف می ماند» در سال ۱۳۹۳ از او به چاپ رسیده است

۱

موجها در ساحل قدم می زدند

شانه به شانه ماهیگیران

ما در دستهای هم غرق شده بودیم

در ساحل می دویدیم و فرو می رفتیم.

[clear]

[clear]

۲

ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯾﺶ

ﻗﻄﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻭ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﮔﺬﺷﺖ

ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪ

ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ

ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﺮﺩ

ﺗﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺪ

ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﺯﻧﮕﺮﺩﺩ

ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺷﻠﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺟﯿﻦ

ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﺍﺯ ‏«ﻣﺰﺍﺭﺷﺮﯾﻒ ‏» ﺑﻪ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭ ﻫﻔﺖ ﻫﺎﯼ ﺻﺒﺢ

ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﻭﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ

ﺗﺎ ﺷﻬﺮ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﻮﺩ

ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﯾﮏ ﺑﺮﺝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯿﻢ ﮔﺬﺷﺖ

ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﻨﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ

‏(ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ؟

ﺟﻘﺪﺭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ؟

ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﻢ ‏)

ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ

ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ

[clear]

[clear]

ﮔﻠﻔﺮﻭﺷﯽ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺗﻬﺮﺍﻥ ﮔﻠﻔﺮﻭﺷﯽ ﺑﻮﺩ ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﻗﺮﻣﺰ

ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﺎﯾﯽ ﺳﺮﺥ

رزهای سفید

[clear]

(۱)

[clear]

ما جنونی قدم زده در هم

کشتی شکستگانی که در بادبانهایمان غرق شدیم

پر از روزهایی که روزهایمان را فراموش کرده اند

تا وطن باشد

سرزمینی سیاه با هاشوری های سربی

سرزمینی که آجر به آجر وطنش را از کوره های آجر پزی دزدید

حالا جنونی که مرا روایت می کند

در تو قدم می زند

با من حرف نمی زند

من دستهایم از مرگ

پاهایم از مرگ

کلماتی که بگوید دوستت دارم از مرگ

بیرون زده است.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: