UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

کانادا نمی‌تواند ادعا کند که هر کاری برای زندگی در صلح و آرامش تو انجام داده است!

کانادا نمی‌تواند ادعا کند که هر کاری برای زندگی در صلح و آرامش تو انجام داده است!

News9334024-635767944261072092

عزیزکم… چه آرام خوابیده‌ای… بهترین لباس‌هایت را پوشیده‌ای برای رسیدن به اروپا که در آنجا با یک عالمه اسباب‌بازی، بازی کنی… و با این کفش‌های قشنگ کوچولو روی خاک اروپا بدوی، اروپائی که تو را بپذیرد و به تو فرصت دهد که در امان باشی، دور از جنگ، دور از بمب‌ها و ویرانی‌هایی که به جان سرزمینت افتاده‌اند، سرزمینت که از روزی که به دنیا آمده‌ای جز قتل‌عام و ویرانی و انفجار برایت پیشکشی نداشته است… بازوانت در دو طرف بدن کوچکت قرارگرفته‌اند و صورت زیبایت را به‌سوی ما گردانده‌ای… اما چشمان قشنگت بسته‌اند و قلب پربهایت از تپیدن بازایستاده است…

اگر می‌توانستی ما را ببینی، آیا جرئت این را داشتیم که نگاهت را تاب بیاوریم… ما که جز شرم خردکننده‌مان چیزی نداریم که پیش‌کش‌ات کنیم…

ما خود را انسان می‌نامیم، در یکی از توسعه‌یافته‌ترین کشورهای دنیا زندگی می‌کنیم، امتیاز این را داریم که در دموکراسی

زندگی کنیم اما آن‌قدر از آن سیرشده‌ایم که حتی زحمت این را به خود نمی‌دهیم که هر چهار سال یک‌بار برویم و رأی بدهیم؛

و در نتیجه سکان را به دست‌هایی می‌سپاریم که جان شیرین تو برایشان کوچک‌ترین اهمیتی ندارد… ما تعریف عادلانه بودن نظام انتخاباتی‌مان را به آن‌ها واگذار می‌کنیم تا آن را از آنچه هست هم غیرعادلانه‌تر کنند، اهمیتی نمی‌دهیم به این‌که دولتمان اظهار خرسندی می‌کند از اینکه صد میلیون دلار را که باید برای استقرار پناهندگان صرف می‌شد خرج نکرده است… پناهندگانی که برای نجات جانشان از سرزمین خود فرار می‌کنند…

به این امید بود که پدر و مادرت با تو و برادرت سواران قایق شدند فقط برای اینکه زنده بمانید، برای اینکه زیر باران بمب‌هایی که دولت‌های کشورهای توسعه‌یافته و جنگاوران دیگر به بهانهُ جنگ علیه دولت ظلمات و بدون تلاش برای نجات جان‌های پربهایتان بر سرو روی سرزمینت می‌ریزند هلاک نشوید…

عزیزکم… تو رفتی و سخنان شرم‌آور وزرای ما را نخواهی شنید که لاف دست و دل‌بازی نظام حمایت از پناهندگان این کشور را می‌زنند. این درست است که زمانی بهترین نظام دنیا بود، اما سال‌هاست که دیگر نیست.

تو و مادر و برادرت رفتید… و پدرت، بیزار از ناانسانی آن‌ها که خود را متمدن می‌خوانند به سرزمین خود بازگشت و شما

را بازگرداند و به خاکی سپرد که تولدتان را شاهد بود. نامت چه درست است… روی شانه‌های کوچکت نام کشوری است

که همیشه از شما دریغ داشته‌اند…

تو و همهُ کودکان منطقه بهای بی‌التفاتی کشورهایی که خود را متمدن می‌نامند را نسبت به این گهوارهُ تمدن می‌پردازید.

این گهوارهُ تمدن که دستخوش بدترین عذاب‌هاست به خاطر نابخشودنی‌ترین اشتباهات، من‌جمله اشتباهات فاحش همین کشورها… و حالا، به‌عوض حمایت از شما، راه بمباران کردنتان را برگزیده‌اند و میگویند که این جزئی از راه‌حل است!!

کانادا نمی‌تواند ادعا کند که هر کاری را که می‌توانسته انجام داده برای اینکه به تو و برادرت امکان بدهد که در صلح و آرامش زندگی کنید و به پدر و مادرت امکان یک‌شب خواب آرام و بدون وحشت برای جان شیرینتان…

این فقدان عظیمی است برای همهُ دنیا، مثل هر مرگی که می‌شد اتفاق نیفتد و به‌خصوص برای عمه‌ات که به هر دری که می‌توانست کوفت برای اینکه با آوردن شما به کانادا جانتان را نجات دهد. اما این فقدان عظیمی هم برای کاناداست که می‌توانست از شما حمایت کند، تو و برادرت در اینجا به مدرسه بروید و شاید روزی مایه افتخار کانادا شوید، مانند همه فرزندان پناهندگانی که در این کشور بزرگ می‌شوند و موزاییک چند فرهنگی‌ای را که کانادا ادعایش را داشت هرروز شکوفاتر می‌کنند… آیا کسی یادش هست…؟

 ونکوور شهریور ۱۳۹۴

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: