تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

گفت‌و‌گو با منیر طه؛ اولین زن ترانه‌سرای ایران

گفت‌و‌گو با منیر طه؛ اولین زن ترانه‌سرای ایران

«به‌انگیزه زادروز منیر طه در ۸ مارس و روز جهانی زن»

سال ۱۹۹۳ هنگامی که اولین شماره نشریه‌ای به نام آینده را در ونکوور کانادا تدارک می‌دیدم، فانوس به دست به دنبال نام‌های افراد فرهنگی و تاثیرگذار بر جامعه ایرانی ساکن ونکوور بودم. هوشنگ لطیف‌پور، منیر طه و مهندس هوشنگ سیحون از جمله نام‌هایی بودند که در گردهمایی‌های کوچک و بزرگ و در محافل فرهنگی و دوستانه آن زمان بیشتر از همه به‌گوش می‌رسیدند و از آنها سخن به‌میان می‌آمد. با مهندس سیحون چندین بار به گفت‌و گو نشستیم و از زندگی و آثار هنری و فرهنگی این هنرمند برجسته ایرانی برایتان در نشریات آینده و شهروند بی‌سی نوشته‌ایم. هوشنگ لطیف‌پور آموزگار پرسابقه‌ی هنر دوبلاژ، تاکنون دعوت برای انجام گفتگو با مطبوعات و رسانه‌های ایرانی در کانادا و خارج از ایران را درباره کارهای هنری خود و نسلی که زیر دست او آموزش یافته‌اند نپذیرفته و متواضعانه می‌گوید من کاری انجام نداده‌ام. اما چند سال پیش، از این هنرمند، گفت‌و‌گویی را به نقل از وبلاگ دوبله فارسی منتشر کردیم.

اما با منیر طه تاکنون گفت‌وگویی نداشته‌ایم. اگرچه ترانه سرا و هنرمند عزیزمان مقالات و یادداشت‌هایش را گهگاهی برای انتشار در اختیار شهرگان قرار می‌داد اما تاکنون پای صحبت ایشان ننشسته‌بودیم. پیش از این تقاضای گفت‌و‌گوی ما از سوی دکتر منیر طه با متانت و بردباری پذیرفته نمی‌شد اما برای ما نیز مقدور نبود تا به راحتی از پی‌گیری گفت‌وگو با اولین زن ترانه سرای ایران صرف‌نطر کنیم. امسال با فرا رسیدن روز ۸ مارس، خواستار گفت‌و‌گو با منیر طه شدیم تا آن را در هفته‌ای که مصادف با روز جهانی زن است منتشر کنیم.

وقتی با منیر طه تماس گرفتیم و تقاضای گفت‌و‌گو کردیم و انگیزه‌ و تاریخ انتشار آن را با او در میان گذاشتیم، او ضمن موافقت به آرامی و بالبخندی گفت؛ می‌دانید روز ۸ مارس روز تولد من است؟!

 * * *

 در ونکوور برف می‌بارد اما، زمین هنوز آنقدر سرد نشده تا با سماجت از دانه‌های برف برای تن‌اش فرش سفیدی ببافد. جلوی آپارتمانش زنگ در را فشار می‌دهم و صدای گرم منیر طه، نرم و آرام مرا به داخل آپارتمانش دعوت می‌کند. از آسانسور خارج می‌شوم و به سمت راست می‌پیچم، شماره‌ها نشان می‌دهد که باید مسیر را برگردم و مخالف جهت راهرو پیش بروم. برمیگردم و به انتهای سالن چشم می‌دوزم. زنی میانه بالا در انتهای سالن، در آستانه‌ی در ورودی درحالیکه یک دست را بر چهارچوب آن تکیه داده و با دست دیگرش برایم دست تکان می‌دهد، منتظر ورودم ایستاده‌است.

پشت سرش وارد آپارتمان‌اش می‌شوم. سمت چپ، مقابل ورودی آشپزخانه، واکر قرار دارد. با گام‌های آرام و شمرده بطرف آشپزخانه می‌رود و با لیوانی چای برمی‌گردد و آن را جلوی من در کنار زولبیا و بامیا که درون ظرفی بلوری با سلیقه چیده‌ شده‌است، می‌گذارد و بعد روی صندلی، درست روبروی من می‌نشیند.

شکن‌های موهای روشن‌اش را با گیره‌ی مو، مرتب و منظم کرده و هنوز زیبایی دوران جوانی در چهره‌ی آراسته‌اش پیداست. چشم‌هایش به دهان من دوخته شده‌است.

 می‌پرسم چند سال است که ایران را ترک کرده‌ و آیا طی این مدت به ایران بازگشته‌است؟

اما او خیلی حرف‌ها دارد و سینه‌ای که لبریز از خاطرات تلخ و شیرین چندین دهه است. می‌گوید من باید از گذشته‌ام خیلی شاد باشم. دکتر طه از اول زندگی‌اش و همچنین از دوران دانشجویی تا حضور در دانشگاه و ارتباطاتش با دانشجویان و اساتید دانشگاه می‌گوید. منیر طه دلبستگی شدیدی به اندیشه و راهِ مصدق دارد و این دلبستگی که از سال پایانی دبیرستان و آغاز دانشگاه شروع شده و او را شیفتۀ استقامت و عظمت‌ دکتر مصدق کرده و هنوز هم در صحبت‌هایش از او یاد می‌کند، ادامه دارد.

شروع هر صحبتی از زادگاه، خانه و خانواده و دوران کودکی است…

«مادرم زن زیبایی بود که در آن زمان یکی از شاگردان دوره اول کلاس‌های رقص مادام یلنا بود و پدرم اهل موسیقی. از نظر اندیشه و فکر، خانواده‌ی من یکی از خانواده‌های پیش‌رفته آن زمان بود. پدر و مادرم خیلی متفاوت و جلوتر از زمان خود بودند چرا که این آزادی و این امکانات را در اختیارم ‌گذاشته بودند تا من خودم را در جامعه پیدا بکنم و با جامعه بتوانم معاشرت کنم.

منیر طه ادامه می‌دهد: بعضی اوقات با اینکه سن من کم بود و به شب‌های شعر می‌رفتم و دیر بر می‌گشتم، عمه‌ام واقعاً نگران می‌شد – و باید هم نگران می‌شد- من از چهره و اندام خیلی خوبی برخوردار بودم.

Monir(27)

من در تبریز زاده شدم و در تهران بزرگ شدم. وقتی که دوسال داشتم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من با عمه‌ام زندگی می‌کردم و ‌تحت مراقبت و تربیت عمه‌ام قرارگرفتم. جدایی پدر و مادرم هیچ چیزی را برای من عوض نکرد. پدر و مادرم با یکدیگر خویشاوندی نزدیک داشتند. عمه‌ام زنی با بلندی اندیشه و نظر در تعلیم و تربیت من هیچ کم نگذاشت.

دوران نوجوانی‌ام به عنوان فردی که به موفقیت‌هایی دست‌یافته و به شهرت رسیده، هم مورد تشویق بزرگان قرار می‌گرفتم و هم با حسادت کوته‌فکران روبرو می‌شدم.

خانواده‌ام هنر دوست و پیشرفته بودند. پدرم تار می‌نواخت و اهل موسیقی بود و . . .»

 * * *

 منیر طه به پرسش‌های ما پاسخ داد و این گفت‌و‌گو به بیش از ۳ ساعت انجامید. هم‌زمانی روز تولد منیر طه با روز جهانی زن (۸ مارس) باعث شد تا گزینه‌ای از این گفت و گو را برای این شماره تدارک ببینیم و تمامی این گفت‌و‌گو را نیز پس از پیاده و ویرایش در چند شماره پیاپی منتشر کنیم.

* * *

ما ضمن تبریک و شادباش روز جهانی زن به همه زنان، شادباش ویژه‌ای برای هنرمند هم‌شهری‌مان دکتر منیر طه داریم و زادروزش را به او تبریک می‌گوئیم.

آنچه در پی می‌خوانید گزینه‌هایی است از برخی از اظهار نظرها در باره منیر طه که توسط دکتر پرویز داورپناه در مقاله‌‌ای با عنوان «منیر طه، شاعر، نویسنده و اولین زن ترانه سرای ایران» نوشته شده است که آنرا برای شماره روز جهانی زن برگزیده‌ایم و تقدیم خوانندگان شهروند بی‌سی می‌کنیم.

* * *

 دکتر لطفعلی صورتگر در مقدمه کتاب مزدا می‌نویسد:

«…شعر منیر نکهتی دارد شبیه به نکهت ملایم و طرب انگیز گل‌های اطلسی که هم نجیب و نوازنده و هم لطیف و مادرانه و بی‌گناه است…»

 دکتر ذبیح الله صفا، در بارهٔ کتاب سرگذشت ۱۳۳۲ می‌نویسد:

«چند ماه پیش هنگامی که قطعه‌‌ئی از اشعار دوشیزه منیر طه را دیدم دچار اعجاب شدم زیرا قوت فکر و رقت احساسات و بلندی مضامین آن را متناسب با سن گوینده و درجه تجارب او از حیات و ممارست در دواوین استادان نیافتم …»

 استاد پور داود، در کتاب مزدا می‌نویسد:

«سراینده این دیوان که بنام فرخنده «مزدا» خوانده شده، دختر جوانی‌است از تبریز… آری آذربایجان هم، مانند بخش‌های دیگر ایران زمینِ بزرگ، هماره از گویندگان توانا و زبردست برخوردار بوده و هنوز هم هست و این دختر جوانسال بهترین نمونه آن است …»

 Monir Dec 23

دکتر پرویز ناتل خانلری در معرفی منیر و اشعارش می‌نویسد:

«منیر طه یکی از بهترین شاگردان من بوده و همیشه توانائی و اشتیاق فراوان برای یاد گیری داشته است. او از استعداد فوق‌العاده‌ای در ادبیات برخوردار است و شعرهای چاپ شده‌اش نمایندۀ این استعداد است… آزادگی و رفتار پسندیدۀ او در خور ستایش است.»

دکتر احسان یارشاطر در ره آورد شماره ۶۲ . ص ۴۸ می‌نویسد:

  «… ایشان نه تنها با تأسیس و مدیریت بنیاد رودکی، گام‌های شایسته در نگاهداری و پیشبرد فرهنگ ایران و تقدیر از ادبا و هنرمندان سرزمین ما برداشته‌اند، بلکه با آثار نغز خود به شعر و به نثر و همچنین ساختن آهنگ‌های موسیقی، فرهنگ ما را بارورتر ساخته‌اند. اخیراً برخی از خاطرات آمیخته با نقد ایشان در مجله ره‌آورد به طبع می‌رسد، پیداست که ایشان در نثر فارسی و ساختار کلام و در حدیث نفس و نقدهای تیزبینانه، صاحب سبک ویژه‌ای هستند که سخن ایشان را از خاطره نویسی‌های متداول ممتاز می‌کند.»

استاد یارشاطر، همچنین در معرفی‌نامۀ ایشان به دانشگاه بریتیش کلمبیا ، پس از شرح مراتب تحصیلی و مشاغل دانشگاهی، می‌نویسد:

Dr. Taha was active in the Persian literary scene even as an undergraduate student; publishing her poetry, writing lyrics for songs, and contributing to magazines and periodicals. She is proficient in the Persian language and is well conversant with the classical and modern literature of Iran. A caring and keen instructor, she brings to her job the kind of devotion and professional commitment that are not common. I believe she will be a very successful instructor of Persian language and literature and I have no hesitation in recommending her most warmly for such a position.

Ehsan Yarshater

Director, Center for Iranian Studies

Hagop Kevorkian

Professor of Iranian Studies

در سال ۲۰۰۳ استوانۀ زراندودِ حقوق بشر کورش را از سوی مرکز ایران شناسیِ دانشگاه کلمبیا، در تجلیل از زنان برجستۀ ایران، دریافت می‌کند. (این استوانه کاری ست نفیس و ظریف از ناصر اویسی).

خبرنامۀ مرکز ایران شناسی دانشکاه کلمبیا، در همین مورد در شمارۀ بهار ۲۰۰۳، می‌نویسد:

Dr. Monir Taha, a noted songwriter, poet, and writer, was the recipient of ‘The Cultural Activity Award” she established the Roudaki Cultural Foundation in 1988 with the aim of promoting Persian culture in Vancouver Canada…

دکتر مینو ورزگر همسر دکتر سعید فاطمی استادان سابق دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران هم زمان با اشتغال منیر در همان دانشکده، می‌نویسد:

“My Dear Dr. Taha;

I have always read your poems during our Poetry Nights and during my classes at Rutgers University. I want to write your biography for my students as well… You are a great woman .

Love,  Minoo Varzegar

فریدون مشیری، در نامه‌ای می‌نویسد:

«… شعرها، مخصوصاٌ غزل‌های شور انگیز عاشقانه را می‌بینم و «… بر جان من افتاد» را می‌خوانم، دختری شوخ و شور انگیز و آزاده را در برابر خود می‌بینم و باز می‌بینم که این دختر شوخ شور انگیز در ییلاق‌های ویَن دل از عارف و عامی برده، رقص کنان غزل‌های خود را می‌سازد و می‌پردازد. (اشاره به غزلی است با مطلع: لبهات چو بر شانۀ عریان من افتاد  گویی شرری بود که در جان من افتاد __ و مقطع: پرسند اگر کیست منیری که بنام است   گو دخترکی بود و به دامان من افتاد.) … در روشنفکر این هفته چاپ خواهم کرد …

 مرضیه، در بارهً ترانه سرایان و شاعران زن در گفتگو با اسماعیل وفا یغمایی، ادیب و شاعر در پاریس در تاریخ اول نوامبر ۱۹۹۴ میلادی اظهار داشته است:

«در ایران، ما زنان تصنیف ساز هنرمند و فاضلی داشته‌ایم، و اگرچه خاموشند، ولی خوشبختانه اکثر آنها زنده‌اند. امیدوارم عمرشان هرچه طولانی‌تر شود و وجودشان سلامت باشد. تعدادشان کم نیست، بانوی فاضل و ادیب و شاعر و تصنیف ساز با ذوق خانم منیر طه هستند. ایشان زنده و سر حال هستند و الان در آمریکا [کانادا] زندگی می‌کنند. تصنیف‌های «به کس مگو مگو، حدیث این سبو» ، «شیرین بر و شیرین لب و شیرین سخنم» و «مرا عاشقی شیدا» از کارهای این بانوی عزیز است. آهنگ اکثر تصنیف‌هایی را که این بانو می‌سرودند، آقای تجویدی می‌ساختند.»  

پیرایه یغمایی، که نظم و نثرش در طراوت و لطافت کم نظیر است، می‌نویسد:

«شاعر محبوب من، بانوی با شکوه شعر و احساس منیر طه عزیز، باز هم با بوسه‌های پر شور برای شما از این پایانه‌ی جهان. نوشته‌تان را بارها خواندم. با آن خندیدم، با آن گریه کردم و با آن درد دل گفتم. غرور و گردن افراختگی را از شما آموخته‌ام که بر تصویرتان هم یک غرور اصیل حاکم است، از آن غرورها که می‌گوید پشت صحنه زنی نشسته است که حتا در بن بست‌ها هم سر به دیوار نمی‌کوبد، بلکه از آن بالا می‌رود… و این بالا رفتن‌ها از نوع ِ آن بالا رفتن‌های نمایشی نیست. شاعری که در خلوت خود شعر را می‌پاید و به شعر عشق می‌ورزد… مردم اینجا شما را به زیبایی شعر می‌شناسند و دوست‌تان دارند و اگر بیایید با شاعرشان از نزدیک دیدار خواهند کرد و من صدای شما را از بُن جانم گوش خواهم کرد. منتظرتان می‌مانم … ما در وارونگی کامل به سر می‌بریم هم از نظر شب و روز و هم فصل ها و هم آسمان با هلال ماه وارونه و هفت خواهران وارونه تر.»

 دکتر مینو وزیری-گرجی، در کیهان چاپ لندن شماره ۶۳۷ در معرفی کتاب «پائیز در پرچینِ باغ» و چاپ سومِ کتاب «در کوچه‌ها ، بازارها» می‌نویسد:

«دکتر منیر طه در بهار ۱۳۷۵ کتاب تازۀ خود را با عنوان «پائیز در پرچینِ باغ» منتشر کرد. این برای شعردوستان شادمانیِ به تأخیر افتاده بود… «پائیز در پرچینِ باغ» شور و شوقی را فریاد می‌کشد که در آن گرچه شرح هجران و دوری‌ها و رنج‌های دربدران را می‌توان دید ولی امید بازسازی نمایان است: «ما کتاب عشق را بارِ دگر خواهیم خواند»… دیدار شاعری که در کمال رضایت و آشتی باخود زندگی می‌کند، … و همۀ آنچه در زندگی تجربه کرده است و او را از صافی گذرانده و به آرامش رسانده است، جذابیتی ویژه دارد …»

  «در کوچه‌ها،بازارها»، مقدمه شرح پریشانی روزهای زندگی در خانۀ سرد و تاریک است و می‌خوانیم: «… رضایت را پذیرفته‌ام و بمانند آب و آتش در خود زندگی می‌کنم… بالاخره سرگردانِ کوچه‌ها،بازارها به دنبالِ محال می‌گردم… آن صبحِ پنجشنبه با بارِ سنگینِ چکنم از چهار راهِ پهلوی تا شاه آباد و سرچشمه را پیاده پیمودم بدین امید که رو در رویم در آید، آنکه دستم را بگیرد و خمِ پشتم را بگشاید. قطعۀ در کوچه‌ها،بازارها را در این پیاده گردی و جستجو، در سر، نوشتم و سپس بر کاغذ رونویس کردم و این کتاب را هم به همان نام نامیدم».

 مرتضی حسینی دهکردی در شمارۀ ۶۲ فصلنامۀ ره آورد صفحۀ ۴۴ می‌نویسد:

  «… منیر طه، یکی از جان‌های شیفته و ارزنده‌ای است که در نیم قرن گذشته در آفرینش‌های ادبی و هنری و پویایی شعر و ترانۀ ایران، مقام و منزلتی بس والا دارد…»

 دکتر عزت الله همایون فر، در یادداشتی به غایت زیبا و دلنشین، تأثرات خود را از شعر منیر چنین بیان می‌کند: «… برای شرکت در کنگرۀ بزرگی که به مناسبت هشتصدمین سال تولد سعدی در شهر تورنتو برگزار می‌شد دعوت شدم. دکتر صادق کاظمی گردانندۀ کنگره مرا به شرکت کنندگان از جمله منیرطه، شاعر سرتا پا شور و ذوق معرفی کرد. نامش را بارها شنیده و شعرهایش را بارها به دل و جانم دعوت کرده بودم. خاصه آن شعر شراره برانگیز را که بنان با لحن داوودی‌اش آن را می‌خواند: مرا عاشقی شیدا، فارغ از دنیا، تو کردی ـ مرا عاقبت رسوا، مست و بی پروا تو کردی … در آن کنگره وقتی نوبت کلام به منیر طه رسید، که در قصیدۀ غزل‌واره‌ای با عنوان سخن سالارِ شیراز مصرع اول غزل‌های هم وزن سعدی را گرفته و مصرع دوم را خودش بر آن نوشته بود، با لهجه‌ای که همان لهجۀ ترکان پارسی گوی است خواند و فریاد دلها و دست‌ها را به سقف سالن سخنرانی رسانید:

                                            سخن سالار شیراز

«خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست»                  که در وجود و عدم جز تو من نخواهم خواست

«حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد»                 زعرش می‌رسد این بانگ و از حریم خداست

«بیان دوست به گفتار در نمی‌آید»                      اگر چه صد سخنم در سر و زبان گویاست

«مجال نطق نماند زبان گویا را»                           در آن دمی که گل عارضش چمن آراست

«به آب دیدۀ خونین نوشته قصۀ عشق»               هوای یار نه در آستین باد صباست

«شکست عهد محبت نگار دلبندم»                     که دل نه جای هر آن بینوای بی سر و پاست

«من ازتو پیش‌که نالم‌که درشریعت‌ِ عشق»           نخست مرحلۀ عاشقی قبول رضاست

« من از تو دست نخواهم به بیوفایی داشت»        که در طریقت ما عاشقی نه غیر وفاست

«به خاکپای عزیزت که عهد نشکستم»                دلم هنوز گرفتار آن دو زلف رهاست

«چنان به موی تو آشفته‌ام به روی تو مست»       که خویشتن ز تو نشناسم از چپ و از راست

«خیال روی کسی در سر است هر کس را»          تو آن کسی که خیال رخ تو در سر ماست

«کسی که روی تو دیدست حال من داند»            که درد عشق و صبوری ز عارضم پیداست

«شب فراق که داند که تا سحر چند است»          چنین به جوش و خروشی که در دلم برپاست

«فراق را دل از سنگ سخت تر باید»                    کجا روم چه کنم سینه در دل خاراست

«چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ»               که گویی آتش میخانه در دل صهباست

«رها نمی‌کند ایام در کنارِ منش»                       که تا بگویمش عشق و جنون چه بی‌پرواست

«به حسن دلبر من هیچ در نمی‌آید»                   جز آنکه با دل مسکینِ من به چون و چراست

«درخت غنچه بر آورد و بلبلان مستند»                 به شوق روی تو مرغ چمن به شور و نواست

«شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی»  کجاست ساقیک گلرخک کجاست کجاست

«یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم»             چه غم به قصد هلاکم اگر غم فرداست

نه ساز توست نه آواز من نه شعر منیر                 به هوش باش مغنی که این صَدای خداست:

                                   «به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار»

                                که در دیارِ تو چشمی به انتظار تو راست

 دکتر پروین شکیبا نویسنده و مؤلف «زنان سرایندۀ معاصر، در جلد دوم» می نویسد: (برگرفته از قریب ۵۰ صفحه)

  «… افراد هر یک از دو خانواده، چه زن و چه مرد اهل هنر بودند. از این رو هنرمندیِ چند سویۀ منیر، از این دو خانواده ریشه گرفت و بالید و درختی تناور گردید چنانکه در دهۀ ۳۰ در غزل سرایی و ترانه سازی، درخششی چشمگیر داشت و زبانزد همگان بود. علی تجویدی برای آموزش ویولن به زندگی منیر راه یافت و او که ساز و آواز از زندگیش جدا نبود، در کنار این استاد آهنگساز نخستین ترانه‌اش را در چهارده سالگی بر روی نخستین آهنگ او به نامِ «شب مهتابی» نوشت و آن را با نام شهرزاد و همراهی آواز حسین قوامی – فاخته ای – در رادیو خواند. پس از آن ترانه‌های دیگر بر آهنگ‌های دیگرش نوشت و ترانه سرای آهنگ‌های جاودانی او شد. بدین گونه بود که نخستین زن ترانه سرای ایران، در میدان ترانه سرایی، هَل مَن مبارز طلبید.

  غزل‌های شور انگیز منیر، از چشمۀ زلال عشق، آب می‌خورد. همان قصه‌ای که به قول حافظ، کز هر زبان که می‌شنوم نا مکرر است. و از جمله شعرهای تند و صریح او شعر با مطلع شحنه قلم می‌شکند، محتسبِ تیز قدم شعری‌ست باز تابندۀ زندگی در سرزمینی که چه در فرمانروایی شاهنشاهی و چه در حکومت مذهبی، شحنه قلم‌ها را می‌شکند (اشاره به اخطار خمینی خطاب به نویسندگان) و محتسب قدم‌ها را. بیم و هراس بر زندگی مردم، سایه افکنده. باید دم در کشید و کور و کر بر جای ماند.

  منیر پیش از برخاستن دکتر مصدق، از سیاست و گروه‌های سیاسی کناره می‌گرفت. با آغاز مبارزۀ ملی و میهنی علیه سلطه‌گران و متجاوزین به حقوق ملت ایران، منیر هم گام در این راه نهاد و پا به پا همراه آن پیر احمدآبادی رفت. سرش را به توفان و دلش را به دریا سپرد:

بنگر سواران را

وقتی بهارستان، سرود افشان
به شوق و شور می‌جوشید،
وقتی که تابستان شراب خانگی را
از لب خورشید می‌نوشید،
وقتی که پیر احمدآبادی
عصای آهنین بر داشت
کفش آهنین پوشید،
من هم به همراهش به راه افتادم و رفتم
سر را به توفان، دل به دریا دادم و رفتم

وقتی که دستِ سرزمینم را
گرفت و گفت بر پا خیز

دیگر نیارم دیدنت از خون دل لبریز‌
قد راست کن با اهرمن بستیز
تن را رها کن از دهان گرگ دندان تیز
دستی که می افشاند دستی پرکرامت بود
پایی که می‌افشرد پای استقامت بود
من هم به همراه همین دست و همین پا راه می‌رفتم
چون من هزاران ها هزاران ها در این ره راه می‌رفتند
پا بپا همراه می‌رفتند

با اینهمه برخاستن، هم باز، افتادن
آسودن از دندان گرگ و در دهان اژدها ماندن
با اینهمه،
بنگر ستیغ کوه را، بنگر سواران را،

که چون بر توسنِ دل نا شکیبا پای می‌کوبند

بنگر خروشِ رودباران را
که چون خاشاک و خس را از ره رهوار می‌روبند

ونکوور، ۳۰ تیر ۱۳۸۵ ـ ۲۱ جولای ۲۰۰۶»

بالاخره دکتر علی اصغر حاج سید جوادی بر آنچه که رفت اینگونه مُهرِ تأیید می زند

“سخن سرای آزادی و زیبایی، به یاد سال‌های دوری می‌افتم که شما را گهگاه در جمع پویندگان نوشکفتۀ راه آزادی و آزادگی میهن گرامی خود می‌دیدم. و اکنون صدای شما و شعر و چهرۀ زیبای شما را می‌بینم و می‌شنوم که چگونه آن فاصلۀ دور و دراز و پر از فاجعه از پیش چشمانم محو می‌شود. ما هر دو از آن سرزمین دردانۀ عزیز بحکم سرنوشت دور افتاده‌ایم اما همچنان چشم بدانجا داریم. از هدیۀ گرانقدری که به ما ارزانی داشتید سپاسگزاریم و از این که با صدا و شعر و طنین پر آواز کلام خود به فضای خالی آوارگی ما زندگی می‌بخشید، صد چندان…”

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

۱ نظر

  1. Hamid Naimi

    گفتگو کوتاه است و بیشتر وصف منیر طه از تگاه و زبان دیگران است
    خواندنی است و دست مصاحبه کننده و گرداورنده درد نکند

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

Verified by MonsterInsights