UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

«سرچشمهٔ هنر احساس است»

«سرچشمهٔ هنر احساس است»

گفتگو کننده: صادق امیری

سعید نصیری متولد تیر ماه سال ۱۳۵۹ شهر کرمانشاه است. او فرزند دوم از یک خانواده پر جمعیت که به خاطر از دست دادن پدر در دوران کودکی شرایط زندگی بسیار سختی را تجربه کرد و در سنین جوانی تا اوایل سال ۸۸ به اعتیاد روی آورد.  او پس از ترک اعتیاد در این سال که مصادف بود با اتفاق‌های سیاسی برای تحصیل در رشته مورد علاقه خود به تهران مهاجرت کرد و دوره کارگردانی و فیلم‌نامه نویسی را زیر نظر استادان علی ژکان و احمد طالبی‌نژاد فرا گرفت. نصیری پس‌از ساخت چند فیلم کوتاه تصمیم به مهاجرت گرفت.‌ او پس از پشت سرگذاشتن دوران سخت پناهندگی در کشور ترکیه در سال ۲۰۱۴ وارد امریکا شد. این کتاب اولین فیلمنامه او بود که توسط شرکت کتاب در شهر لس‌آنجلس به چاپ رسیده. در همین رابطه گفتگویی داشتیم با وی که در ادامه می‌خوانید:

گفتگو کننده: صادق امیری سعید نصیری متولد تیر ماه سال ۱۳۵۹ شهر کرمانشاه است. او فرزند دوم از یک خانواده پر جمعیت که به خاطر از دست دادن پدر در دوران کودکی شرایط زندگی بسیار سختی را تجربه کرد و در سنین جوانی تا اوایل سال ۸۸ به اعتیاد روی آورد. با نام فیلم‌نامه شروع کنیم، چرا ۶۵ کیلوگرم؟ تعریف کلی شما از اثرتان چیست؟ مهم‌ترین ویژگی این کتاب چیست؟

اینکه چرا “وزن ۶۵  کیلوگرم” جوابش را می‌توانید در همین سوال خودتان پیدا کنید ؟ جدا از اینکه برگرفته از  یکی از اوزان مسابقات کشتی المپیک هست و قهرمان داستان هم در این وزن کشتی می‌گیرد این اسم یک حس کنجکاوی برای خواننده کتاب و اگر قرار باشد بر پرده‌ی سینما برود در  تماشاگر سینما به وجود می آورد و نیز آنها را ترغیب به دیدن فیلم  میکند . ببینید آقای امیری عزیز باید نکته ای را در ابتدا روشن کنم  این یک کتاب نیست، این یک فیلمنامه است که می تواند به صورت یه فیلم ساخته شود اما من به ناچار آن را به صورت کتاب درآوردم.  حالا چرا ناچار شدم می‌توانم توضیح دهم. تعریف ؟ !!! تعریف  کردن این فیلمنامه شاید یک خرده سخت باشد. چون داستان زندگی یک شخص را به تصویر میکشد و تعریف کردن  زندگی یک شخص کار ساده ای نیست حتی اگر داستان زندگی آن شخص در یک مقطع خاصی باشد. اما می‌توانم بگویم این داستان اشاره دارد به اینکه جبر زمان چقدر می‌تواند بر شخصیت یک انسان تاثیر بسیار زیادی داشته باشد، از مثبت به منفی یا برعکس . مهمترین ویژگی این داستان به اعتقاد من باور پذیر بودن ان است، زیرا شکل داستان به نحوی پیش می رود که قابل لمس است، و اکثر خوانندگان و شاید بینندگان (اگر از شاید استفاده می‌کنم زیرا  امید دارم یک روز این فیلم نامه جلوی دوربین برود) با اتفاق‌های که در طول داستان می افتد کم و بیش آشنا هستند، یا آن را از نزدیک  لمس کرده‌اند، یا خبرهای شبیه به آن را که واقعیت داشته است شنیده‌اند. من  به طور کلی  دوست دارم فیلمنامه های را که مینویسم در این چارچوب باشد. و تمایلی ندارم به نوشتن داستانهای تخیلی.

از جبر زمان سخن گفتید این جبر زمان در زندگی شخصیت اصلی داستان همان قانون نا نوشته‌ی نادیده گرفتن و مسابقه ندادن ورزشکاران ایرانی در تمامی عرصه‌ها با ورزشکاران اسرائیلی است. چه اندازه خوشبین هستید که این دشمنی که دارای ریشه‌ی حکومتی است و نه مردمی رفع شود؟

بله کاملا درست است این جبر تنها در ورزش نیست و در خیلی از مراحل زندگی یک ایرانی قابل روییت است.
و بسیار امیدوارم، و و مطمئن هستم این اتفاق یک روز خواهد افتاد  و هموطن های عزیزم از این موضوع استقبال خواهند کرد. ما مردم ایران هیچ وقت تمایل به دشمنی و کدورت با هیچ کشوری را نداشته‌ایم و نخواهیم داشت

شما معمولا سوژه‌ی فیلم نامه‌هایتان را از کجا می‌آورید؟آیا از الگویی خاص پیروی می‌کنید؟ از زمان پیدا کردن سوژه تا هنگام نوشتن فیلم نامه و خلق شخصیت های آن چه مراحلی را طی می‌کنید؟

ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد اکثرا از اتفاق‌هایی است که در طول زندگی شخصی‌ام در گذشته افتاده است و یا در حال افتادن است و شکل می‌گیرد  و با استفاده از قدرت تخیل‌ام به آن ایده شاخ و برگ می‌دهم‌. گاهی از یک خبر رسانه‌ای و  گاهی  هم از  دیدن ‌ اشک‌های یک‌ مادر از ناعلاج بودن بیماری فرزندش و…

چه مراحلی؟ خوب با گذاشتن اشتباهی قوری چای داغ در یخچال به جای روی کتری اجاق گاز شروع می‌شود، بعد با رد کردن چراغ قرمز و برگ‌ جریمه، سوزاندن شام شب‌، دیر به خواب رفتن و دیر سر کار حاضر شدن،  توبیخ کتبی از کارفرما و در نهایت با یک پیام از طرف دوست دخترت با این متن که عزیزم خودت میدونی که خیلی دوست دارم اما دیگه نمی‌تونم باهات ادامه بدم، تو اصلاً به من اهمیت نمی‌دی، چند روزه که  حتی یک پیام‌ هم بهم ندادی، ختم میشه. که  البته مزاح کردم، اما این یک واقعیت است که اکثر نویسندگان به خصوص فیلم‌نامه‌نویس‌ها با این مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند، چون ما همیشه با شخصیت‌های داستان در دنیای تخیل زندگی میکنیم.

 ببینید هر کس برای نوشتن شگرد خاص خودش را دارد. به طوری که من بعد از تحقیق و بررسی ۹۰ درصد داستان را قبل از اینکه بر روی کاغذ بیاورم در ذهن خودم شکل می‌دهم، حتی نحوه وارد شدن یک کاراکتر به داخل اتاق را در تخیل خودم می‌سازم و بارها آن را بازبینی میکنم و وقتی ماهیت داستان به طور کلی شکل گرفت آن را بر روی کاغذ می‌آورم.

یکی از نکات مهم فیلم نامه نویسی توالی است، این توالی و ترتیب در ذهن شما چیده می‌شود یا حسی است؟
قطعاً با احساس، سرچشمه هنر احساس است.

دلیل اینکه کتاب را به مادر ستار بهشتی تقدیم کردید چه بود؟

 یک جور ادای دین به این مادر یا بهتر بگویم این شیر زن بود، امیدوارم  ایشان پذیرا باشند و مرحمی باشد برای زخمشان، زخمی که سرشار از افتخار است و بدانند که هنوز راه پسرش ادامه دارد. و البته تمامی مادران افتخارآفرینی‌ که عزیزانشان را در راه آزادی از دست دادند؛ مادر ندا آقا سلطان، کیانوش آسا، فرزاد کمانگر و …

 چه کسانی را در فیلم‌نامه‌نویسی از فیلم نامه‌نویسان داخلی تا خارجی دنبال می‌کنید؟ اثری که کارنامه‌ی هنری آنها بر کار شما می‌گذارد چیست؟

 در ایران کارهای مرحوم استاد کیارستمی عزیز را خیلی دوست دارم، و خارج از کشور کارهای شبیه فیلمنامهٔ هفت اندرو واکر را دوست دارم. کلاً فیلمنامه‌هایی را دوست دارم که ساده‌گرا و بر اساس واقعیت ساخته شده باشند و حتما بر پایهٔ پایان خوش نباشد، چون زندگی واقعی در اکثر اوقات پایان خوشی ندارد.

چه تفاوتی مابین نویسنده‌های شرق و غرب وجود دارد؟ چرا امروزه سینمای شرق بیشتر جلب توجه می‌کند؟

سوال خوبی است‌، یادم می‌آید وقتی در منهتن نیویورک قدم میزدم و آن آسمان‌خراش‌های بزرگ را می‌دیدم با خودم گفتم اگر من هم به جای ترنس وینتر بودم طبعاً فیلمنامه‌ای شبیه گرگ وال استریت می‌نوشتم. اکثر فیلمنامه‌نویس‌ها چیزهایی را می‌نویسند که برگرفته از زندگی شخصی و چیزهایی است که در پیرامون آنها در حال گذار است، خب مسلماً ما شرقی‌ها جریاناتی دوست داریم  که لمس آن برای ما آشناست و برای غربی‌ها، حتی تجسم کردن آن سخت است؛ از فقر گرفته تا روابط خانوادگی و اجتماعی. به عنوان مثال شما تجسم کنید در یک کشور جنگ‌زده مانند سوریه، شاید الان دغدغه‌ی یک مادر برای بچه‌ش که یک پای خود را از دست داده پیدا کردن یک واکر باشد اما مادر آمریکایی دغدغه‌اش شاید این باشد که آیا راننده سرویس مدرسه‌ی بچه‌اش که تازه استخدام شده زن مهربان و خنده رویی هست یا خیر و این دو، دو دنیای متفاوت و قطعاً دارای ایده‌های متفاوت است. و یادمان نرود که بهترین داستان دنیا را که  داستان خدا است و بیش از پنج هزار سال از قدمتش می‌گذرد و هنوز میلیون‌ها انسان آن رو باور دارند، همین انسان‌های شرقی نوشته‌‌اند.

شما در ایران چند فیلم کوتاه از جمله رویای توپ گرد را ساختید، چه مشکلاتی در این رابطه بر سر راه شما قرار گرفت؟ آیا بازهم دست به ساخت فیلم‌های کوتاه و حتی بلند خواهید زد یا به همان فیلم‌نامه نویسی اکتفا خواهید کرد؟

 خوب من به فیلم ساختن و حتی عکاسی نیز علاقه بسیار دارم و اگر فرصت کنم با اشتیاق  انجام خواهم داد.
ببینید خیلی‌ها بر این عقیده‌اند که در ایران نیز می‌شود فیلمنامهٔ خوب نوشت و جایزه اسکار را هم گرفت، مانند استاد اصغر فرهادی. اما این که در چه ‌مورد بخوایید بنویسید مهم است. من با نوشتن و خلق شخصیت‌های فیلمنامه ارضای روحی می‌شوم و تمایل به نوشتن چیزی را دارم که دوستش دارم، چیزهایی را که لمس کردم، از فقر، مشکلات مردم، دین و سیاست و … خب این موضوع‌ها در ایران به شدت زیر ممیز است و راه را برای امثال من بسته است و من نمی‌توانم خودم را سانسور کنم که مجبور شدم بر خلاف میلم ترک وطن و خانواده کنم.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: