یک بیانیه تاریخی
بیست سال پیش درست درچنین شبی، بیانیه ای را با امضای حدود ۳۳ روزنامهنگار سینمایی و منتقد فیلم نوشتم و با همکار دیگری شروع به جمع آوری امضا کردیم که شاید در تاریخ مطبوعات سینمایی و روزنامه نگاری سینمایی ایران که همواره به محافظه کاری وکندروی دچار بود، بی سابقه بود.
حدود دوماه پیش از آن، محمد مختاری، شاعر، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران که گرایشات چپ داشت توسط یک تیم وزارت اطلاعات ربوده و به قتل رسیده بود. به فاصله چند روز محمد جعفر پوینده، نویسنده، جامعه شناس و عضو دیگر کانون نویسندگان که به چپ نوین تعلق خاطری داشت به قتل رسیده بود. هنوز درد و رنجی که در چهره سیما صاحبی همسر پوینده بود در خاطرم بود که این بیانیه را مینوشتم. چند هقته قبل از ترور پوینده در مجله دوران، نوار جلسه هفتگی ادبی گروهی از اعضای کانون نویسندگان را داشتیم پیاده میکردیم که حرفهای پوینده بود درباره پست مدرنیسم.
اواخر آذرماه ۱۳۷۷ لیستی حاوی بیش از صد اسم دست به دست می چرخید که گویا لیست ترور است. در آن تقریبا نام تمام روزنامه نگاران و نویسندگان منتقد و به ویژه اعضای کانون نویسندگان ایران بود از منصور کوشان (تکاپو، بوطیقای نو، آدینه) گرفته تا سیما کوبان (چراغ).
پانزدهم دی ماه سرانجام پس از آنکه فدائیان اسلام ناب محمدی مسئولیت این قتلها را برعهده گرفتند، وزارت اطلاعات با صدور اطلاعیهای قتل ها را کار گروهی «خودسر» در وزارت اطلاعات خوانده بود. قتل هایی که از سالها قبل با قتل روشنفکران از کرمان گرفته تا اصفهان که یکی از اقوام من (علمدار فروزانفر، معلم و شاعر) را نیز شامل شده بود شروع شده بود و به پیروز دوانی و سرانجام پروانه فروهر و داریوش فروهر ختم شده بود.
با اینکه از دستگیری دو عضو عالی رتبه وزارت اطلاعات سعید امامی که رابطه نزدیکی با برخی از سینماگران داشت و مصطفی کاظمی که از نزدیکان خاتمی بود چند هفته ای گذشته بود اما هنوز سوالات و ابهامات بسیاری درباره خوفناک ترین پرونده ترور مخالفان در داخل کشور پس از دهه شصت باقی مانده بود. بسیاری معتقد بودند که دستگیری این دو نفر از دو جناح مختلف وزارت اطلاعات فقط برای مخفی نگه داشتن آمران اصلی قتل ها در وزارت اطلاعات و شورای امنیت ملی در طول دهه هفتاد خورشیدی بوده است.
در چنین شرایطی، جشنواره فیلم فجر و سینمای رسانه ها بهترین فرصت برای درخواست پیگیری پرونده قتل های زنجیرهای بود. با همفکری با دوست دیگری که همانند من با کانون نویسندگان ایران ارتباط داشت و هر دو از اعضای اولیه انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران بودیم، من متن بیانیه را نوشتم، اغلب امضاها را هم خودم در طول شب های جشنواره در سینمای مخصوص رسانه ها در جشنواره فیلم فجر که اگر درست به خاطرم مانده باشد آن سال سینما قدس بود گرفتم و چندتایی را هم همان دوست.
با آنکه بسیاری متن را تند و رادیکال می دانستند و برخی نیز با طعنه می گفتند بهتر است لیست جدیدی از خودمان دست برادران جهت «اقدام لازم» ندهیم، با این حال نزدیک به چهل نفر این بیانیه را امضا کردند که چند نفر آنها قبل از انتشار امضای شان را پس گرفتند.
روز ۲۲ بهمن از فرصت تعطیلی استفاده کرده و به محلی که دوست دخترم کار میکرد رفتیم و متن بیانیه با اسامی امضا کنندگان را به همه روزنامه های کشور و مطبوعات سینمایی و فرهنگی و خبرگزاریهای داخلی و خارجی فکس کردیم.
در این بیانیه که متن آن چنان آتشین بود که روزنامه های اصلاح طلب هم ازچاپ کامل آن عاجز مانند دولت را مسئول حفظ جان اهل هنر پس از قتلهای زنجیره ای خواندیم.
در بخشی پایانی این بیانیه که با عنوان « برای مقابله با تروریست های فرهنگی، نهادهای مدنی را فعال کنیم! » منتشر شد چنین آمده است:
«… ما ضمن ابراز تاسف و انزجار عمیق از جان باختن دوتن از بهترین عناصر فرهنگ و اندیشه کشور، اعلام میکنیم که در پس این جنایت ضدفرهنگی برخی رسانهها و دستاندرکارانی هم که با تهمتها، تهدیدها، پروندهسازیها ونیز تحریک به خشونت به بروز چنین فجایع غیرقابل جبرانی یاری رساندند، را نیز مستحق تعقیب قانونی و پاسخگویی درباره زمینهسازیهای خود میدانیم.»
روشن بود که منظور ما از برخی رسانه ها، روزنامه هایی چون کیهان و جمهوری اسلامی و صدا و سیما بود. از فردای آن روز بود که تلفن ها شروع شد.
چرا معلوم الحال؟
چند روز بعد روزنامه کیهان در مطلبی به بهانه جشنواره فجر به منتقدان سینمایی پرداخت و از من که با حروف اختصاری ا.ح یاد کرده بود به عنوان روزنامه نگار معلومالحال یاد کرد، به نوشته کیهان گروهی افراد وابسته به «گروهکها»ی چریکهای فدایی خلق، پیکار و سلطنت طلب و… انجمن منتقدان را به بیراهه مقابله با نظام و رهبری کشانده اند. کیهان البته قبلا هم تلویحا به مقاله من در آدینه درباره توتالیتاریسم و تئوری تهاجم فرهنگی که خامنه ای به آن علاقه وافر داشت اشاره کرده بود و آدینه را که به سردبیری منصور کوشان منتشر می شد تریبون «گروهکهای ضدانقلابی» خوانده بود.
از آن پس دوستان و همکاران به شوخی من را روزنامه نگار معلوم الحال خطاب می کردند، حالا که بیست سالی از معلوم الحالی من گذشته این پاروقیها را با یادی از این بیانیه تاریخی شروع کردم تا شاید شما هم از حال و روزم و خاطرات این چند دهه ای که در کار روزنامه نگاری بر من گذشته باخبر شوید.
ــــــــــــــــــــــ
امید حبیبی نیا کار روزنامه نگاری را از ۳۰ سال پیش با بخشهای فرهنگی و سینمایی مطبوعات شروع و سپس در قسمتهای مختلف خبر، تولید و تحقیق در تلویزیون به فعالیت خود تا زمان مخالفت گزینش صدا و سیما ادامه داد و همزمان به تدریس ارتباطات و سینما پرداخت. پس از خروج از کشور وی با بسیاری از رسانههای فارسی زبان درخارج از کشور و رسانههای بینالمللی از جمله فرانس ۲۴، صدای آمریکا، بی بی سی، و رادیو زمانه به عنوان کارشناس، سردبیر، مسئول بخش به همکاری پرداخت. وی برای کمک به روزنامهنگاران پناهجوی ایرانی نیز یک کمیته از چند سازمان بینالمللی گرد آورد و سپس به تاسیس انجمن روزنامهنگاران ایرانی پرداخت. او هماکنون با تلویزیون ایران اینترنشنال همکاری دارد، اما نظرات مطرح شده در این مطالب دیدگاه شخصی او است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
امید حبیبی نیا روزنامه نگاری سینمایی را از سال ۶۸ آغاز کرده و با اغلب نشریات سینمایی و فرهنگی از جمله مجله فیلم و روزنامه های ایران و همچنین بخش های مختلف تولید، خبر و تحقیق در رادیو و تلویزیون همکاری داشته است، وی از اعضای نخست انجمن منتقدان سینمای ایران بود و چند دوره نیز به عنوان داور انجمن و همچنین داور بخش فیلم های کوتاه جشنواره فیلم فجر به فعالیت پرداخت. او دهها تحقیق علمی در زمینه سینما، روانشناسی ارتباطات و ارتباطات به مجامع علمی بین المللی ارائه کرده است و در رشته های روانشناسی بالینی، کارگردانی سینما، تحقیق در علوم ارتباطات، مطالعات جهانی با گرایش تحقیق در رسانه ها به تحصیل و تدریس پرداخته است. وی همچنین با رسانه های بین المللی از جمله بی بی سی و فرانس ۲۴ نیز همکاری داشته است و سردبیر نشریه دو زبانه رسانه شناسی ست.