UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

یک شعر از “رضا بهادر”

یک شعر از “رضا بهادر”

 

اقره بسمه زنده ای که مُرد…

 

 روی شکم دراز کشیده ام  و سطر سطر گرسنه ام را

در سطل های زباله مکتوب می کنم…

قبلن هم این اتفاق افتاده بود !

خیابان هفده

اُشکوب سوم

یا بلوک شرق

                    فرقی نمی کند

 

روزه داران از خواب نیمروزی

به چرت های من بوق می زنند…

مهمانان انهدام صف گرفته اند و

فراش بی خدا

              افطاری امروز را پیش فروش کرده است!

 

چرت های اعیانی تا هر عدد سه دلار پیش رفته اند…

در چرتِ پاره ای

پس مانده ی اذان

سیگار آخرش را دود می کند

چرت های تو از صفر های جیب من جلو زده اند…

 

کارگران قرآن میان سر گرفته اند و

پرچم های سرخ بر ایستگاه افطاری موج می زنند!

صلوات برای سلامتی کارل مارکس…

سید جلوی معترضان ورد می خواند

خان باجی با تَوَهُمی جمعی

چند ایسم مجانی میان سبیل تاب می دهد

هوا

   هوای نئورالیسم ایتالیاست

و کارگران بلوک زنی گرم افطارند

 

سمبل توهمی ست مشترک میان مکتب ها

این اعتصاب با سبیل های موازی پیوند خورده است

بوی غلیظ علف مهمان ها را به مناظره کشانده و

با آن چه نیست به تماشای هست ها نشسته اند!

به نقل از غیب:

با تو حرف می زنم

تماشای من زیباست

بخوان:

       اقره بسمه زنده ای که مُرد…

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: