UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

آتنا و جامعه‌ی تشنه‌ی ما

آتنا و جامعه‌ی تشنه‌ی ما

[clear]

فرنوش تنگستانی

این روزها خبرقتل دخترکی معصوم که قربانی مرگی رنج آور و دردناک شده، احساسات جمعی ما را با موجی از تاسف و رنج و بهت، جریحه دار کرده است. چه کسی است که با شنیدن چنین خبری از خشم و اندوه به خود نلرزد و لب به دندان نگزد از درد.

اما ورای آن اندوه عمیق برای جان طفلی بی‌گناه، آن چه بیش‌تر صفیر خود را طنین می‌افکند، فریادهایی ناشی از خشم و انزجار و نفرت عمومی است که مانند گردبادی از عطش انتقام در همه‌ی شبکه‌های اجتماعی پیچیده و خواستار اشد مجازات برای عامل این ماجرا یعنی اعدام است.

مجازاتی که مردم آن را تنها راه تسکین وجدان جمعی زخمی‌شان می‌دانند و آن قدر اجرایش را از ته گلو فریاد می‌زنند که قادر به شنیدن صدها سوال و چراهای بی پایان نیستند؛ سوال هایی که معلق و بلاتکلیف مانده است. چراهایی بزرگ و مهم که بدون مکث و تعمق در مورد جواب‌شان، قادر به مهار این هیجان افسار گسیخته و ورود به مرزهای عقلانیت نخواهیم بود.

[clear]

«چه کسی مقصر است؟»

۱- این نخستین سوالی است که در مواجهه با هر بحران یا فاجعه‌ای، اذهان رنجیده‌ی جامعه را تشنه‌ی پاسخ خود خواهد ساخت تا با نوشیدن پادزهر مقصریابی، بر زهر ناشی از مسمومیت فاجعه غلبه یابد و با تطهیرخود، سنگینی بار مسوولیت را بر شانه‌ی کسی فرو‌گذارد. اما آیا می‌توان در مواجهه با تجربه هایی چنین هولناک و تکان دهنده، صرفا به دنبال یک مقصر گشت و مقصرین را جستجو نکرد؟ آیا صرفا شنیدن روایتی خام و دم دستی، ما را از شنیدن روایت های متعدد و عمیق‌تر محروم نخواهد کرد؟

هر جامعه مانند زنجیری بی پایان از حلقه‌های در‌هم فرو‌رفته و تنیده شده است. آیا می‌توان صرفا به آخرین حلقه چنگ انداخت و با افکندن همه‌ی بار گناه و فاجعه بر دوش وی، سایر حلقه ها را مبرا یا آسوده ساخت؟

[clear]
«سهم ما در این ماجرا کجاست؟»

 ۲- باید پرسید که نسبت ما با این فاجعه که شنیدنش دیگر برای‌مان تازگی ندارد و چون داستانی کهنه هربار به شکل و فرمی روایت می‌شود، چیست؟ در کجا،کی، چگونه با سکوت خود، پذیرش خود و یا تایید خود در برابر هر خشونتی، به کامل شدن آخرین حلقه یاری رسانده‌ایم؟ و اصولا با وجود عادی سازی خشونت در جامعه‌ای چنین آبستن خشونت، چگونه می شود از حذف یا کاهش آن سخن گفت؟
خشونت یک نقطه نیست؛ یک لحظه نیست. طیفی ست ممتد که نقطه‌ی آغاز و پایانی دارد و مثل هر امر اجتماعی بسترهای مهیای خود را طلب می‌کند و مانند بذری برای رسیدن به آخرین حد خود، زمین حاصل خیز خود را محتاج است. در جامعه ای که فحش‌های جنسیتی تحقیرآمیز، متلک‌های جنسی، قوانین تبعیض‌آمیز، تفکیک‌های جنسیتی بیمارگون و صدها مورد مصداق دیگر را به آسانی نادیده می گیریم، خشونت‌های کلامی و اجتماعی روزمره را به جزیی از زندگی روزمره خود بدل کرده‌ایم و صحبت از حقوق شهروندی به طنزی فراموش شده می‌ماند، چگونه می‌توان سهم خویش را از آبیاری بذرهای خشونت و تعرض انکار کنیم و با چهره‌های بی‌گناه، فریاد وامصیبتا سر دهیم؟

[clear]
«ما از قاتل چه می‌دانیم؟»

 ۳- ما از او چه می‌دانیم ؟ از گذشته و کودکیش چه قدر شنیده‌ایم؟ چقدر برای‌مان اهمیت داشته که چگونه زیسته است. او حالا جز مهمی ست که تنها به صرف قاتل بودنش توانسته نگاه‌های کنجکاو ما را به سوی خود برگرداند و ما را از بی تفاوتی همیشگی‌مان به سرنوشتش، جدا کند. اما تا دیروز چه؟

چطور جامعه‌ای که حساسیت خود را نسبت به فقر و تبعیض و اعتیاد و فحشا از دست داده، وضعیت کودکان کار رها و محروم شده از کودکیش هولناک است و نرخ کودک‌های فروخته شده در حاشیه‌ی شهرهایش، کمتر از یک کیلو گوشت گوساله است(یعنی چیزی حدود سی هزارتومان )، حق این را به خود می‌دهد که خود را مدعی العموم قربانیان بداند و اشد مجازات را برای مجرمانش درخواست کند؟

در غیاب حداقل حقوق‌های کودکی، در نبود آموزش و امنیت جنسی و روانی مناسب، چه بر سر مردان یا زنانی آمده که کودکان آسیب دیده‌ی دیروز بوده‌اند و در حافظه‌شان رد تازیانه‌ی تحقیر و خشونت بی‌داد می‌کند؟ بر سر کودکان آسیب دیده‌ی امروز چه خواهد آمد در فرداها و فرداها؟

[clear]

«آیا اعدام از شر نجات‌مان خواهد داد؟»

 ۴- آیا حذف فیزیکی و همه جانبه‌ی قاتل، دامن جامعه‌ی ما را از جنایت پاک خواهد کرد و امنیت را به جامعه‌ی ملتهب و خشونت اشنای ما بر‌خواهد گرداند؟

خشونت چگونه می‌تواند خود درمان خویشتن گردد و به حذف خود منجر شود؟ چطور می‌شود با خشونتی دردناک مانند سلب جان ‌آدمی به خشونتی دردناک‌تر مانند قتل جان آدمی پایان داد؟ خشونت در هر تکرار، خود را دوباره می‌زاید و باز تولید می‌‎کند؛ والا چگونه است که اعدام قاتلان زنجیره‌ای و حرفه‌ای مانند خفاش شب یا بیجه، آن‌هم در ملا‌عام ، مایه‌ی عبرت جمعی ما نگشت و صرفا ما را در حد تماشاچیان حریص مجازات تقلیل داد و فروکاست

[clear]

«آیا ما اتوپیای اخلاقی خود را محقق کرده‌ایم؟»

۵- چگونه است که حکومتی با چهل سال ادعاهای جهان شمول در باب اخلاق و دین ، با شعار‌های پرطمطراق و صرف میلیاردها تومان هزینه برای آموزش اخلاق متعالی و مطلق، هنوز قادر به مهار نرینگی پخش شده در سطح خیابان‌هایش نیست و نتوانسته حداقل های یک جامعه‌ی امن مدرن را برای مردمانش فراهم کند؟ نرینگی‌های مهارنشده و مادینگی‌های عطش زده، محصول سال‌ها تبلیغات اشتباه و افراط ما در تفکیک‌های جنسیتی و سرکوب و تحقیر زنانه است. محصول نگاه های جنسیت زده‌ی ما به همه ی امور، اینک جامعه‌ای ست که قادر به مهار شهوت برانگیخته شده‌اش نیست و به جای انسان‌هایی مسوول و آگاه، آن ها را آلت به اختیار کرده است.

و در آخر این که، الگوی رفتاری این مرد، که به خود حق تعرض و کشتن و دریدن داده، آیا برای ما بیگانه است؟ الگویی که در آن هر کسی به خود حق می دهد، به روح و امنیت دیگری تجاوز کند، حقوق شهروندی را با خونسردی نادیده گرفته و انکار نماید، آیا الگویی آشنا برای روابط اجتماعی ما نیست؟

الگویی که خشم و شهوت ما را به اختیار کرده، موانع بازدارنده‌ی آن را بی رنگ و نا‌امنی را سهم کودکان و زنان این سرزمین کرده است.

آتنا نخستین کسی نیست که قربانی خشونت و نرینگی مهار‌نشده ما شده است و آخرین نفر هم نخواهد بود.

او تنها شانس آن را داشته است که از میان همه‌ی قربانیان، نامش را در گوش‌مان طنین افکند و حق کودکانه‌ی خود را فریاد زند، حتی پس از آن که مرده است.

راه عبور از این برزخ جمعی که در آن امنیت واژه‌ای به تمام معنا گم شده و غایب است و آتناها و قاتلین بالقوه‌ی بسیاری را در زیر پوست خود پنهان کرده است، مهار این خشم جمعی و گذر به ساحت تعقل و چاره‌جویی است. خشمی که می بایست تیرهای خود را به جای معلول ها به تن علت ها فرو کرده و ریشه‌های پوسیده خشونت را واشکافی کند. و از همه مهم تر بپرسد “چرا؟”. چراهایی که به نظر می‌رسد در غیاب روزمره و مدام‌شان، داستان‌های تلخ ما را پایانی نخواهد بود.

[clear]

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

فرنوش تنگستانی متولد ١٣۵۵ در شهر شیراز است که تحصیلات خود را در مقطع لیسانس در رشته ترجمه و در مقطع فوق لیسانس در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی گرفته‌است.
فرنوش تنگستانی کار نوشتن را به صورت جدی در قالب داستان کوتاه، متون ادبی و مقالات اجتماعی از چهارسال پیش شروع کرده‌است.

۱ نظر

  1. Behzad

    سرکار خانم تنگستانی

    قبل از هر چیز باید بشما بابت قلم شیوا، دلنشین سریع و پیوند جدانشدنی تمام جملات باهم بطوری‌که خوانده را با هر سلیقه‌ای نا خواسته تا پایان می‌برد و میخواهد باز ادامه دهد تبریک بگویم. با مجله شهروند در ونکوور از طریق دوستی تماس گرفتم که ببینم ایا شما کار ویراستاری متون را قبول می‌کنید ولی آدرسی از شما ندادن یا نداشتن که بدهند. اگر زحمت نیست با ما از طریق شهروند در ونکوور تماس بگیرید
    بهزاد ایثاری / پروین ریاض رفعت

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: