UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

ابوالقاسم فرهنگ: ساده‌نویسی راه نجات شاعران نیست

ابوالقاسم فرهنگ: ساده‌نویسی راه نجات شاعران نیست

سپیده جدیری

ابوالقاسم فرهنگ، شاعر و نویسنده‌ای‌ست که به قول خودش چون بسیار گوناگون نوشته‌ است، مهر و سبک و امضاء ندارد. با وجودی که در سال‌های اخیر تعدادی از شاعران – اعم از معتبر و نامعتبر (!) – با افتخارِ تمام از کوششی بودن – شما بخوانید مصنوع بودنِ – سروده‌هایشان دم می‌زنند و کم کم می‌روند که به ماشینِ شعرنویسی – به خصوص، شعرِ “ساده” نویسی (!) تبدیل شوند – ابوالقاسم فرهنگ می‌گوید که حتی در داستان‌هایش نیزٰ به مانند شعرها آن چه را که به ذهنش می‌رسد [الهام می‌شود] می‌نویسد. می‌گوید که دنبال سبک نبوده‌ است اما در مورد “ساده‌نویسی” بر این باور است که «این راه نجات شاعران نیست.» می‌گوید: «مردم دنبال ریتم و آهنگ هستند و نه دنبال سادگی.» به باور او، هر تلاشی که برای کشیدن بار واقعی هر واژه از طرف قلم به دستان انجام بگیرد خوب است اما بهتر است در راستای بالا بردن ارتباط فعالانه و بالابرنده‌ی شعور اجتماعی استفاده از واژه باشد.

از فرهنگ، پیش از این، یک رمان به نام “خاطرات یک قاتل”، مجموعه داستانی با عنوان “در من خلیده‌ی چهل سال در من خُفته” و برگردانی به شعر کودکان با عنوان “سال نو چینی‌ها” در ایران به چاپ رسیده است و رمانی به نام “ویرانی”، رمانی برای نوجوانان با عنوان “افشین” و چند مجموعه داستان را آماده‌ی انتشار دارد.

 

 

آقای فرهنگ، شما هم شاعرید و هم داستان‌نویس. اما به نظر می‌رسد که به داستان‌ها و رمان‌هایتان به نسبت شعرها دلبستگی عمیق‌تری داشته باشید چون آنها را به چاپ سپردید و تعدادی را هم در دست چاپ دارید اما در مورد شعرهایتان این طور نیست… علت‌اش همینی است که من نوشتم یا علل دیگری در کار بوده است مثل تمایل ناشران به چاپ ادبیات داستانی به جای شعر؟

می‌دانید که اهل تعارف نیستم و خودم را نه شاعر می‌دانم و نه نویسنده. مجموع کار منتشر شده‌ام؛ همان رمان “خاطرات یک قاتل” و مجموعه قصه‌ی “در من خلیده‌ی چهل سال در من خفته” است. بقیه‌اش وبلاگ نویسی و شعرخوانی‌ها بوده است؛ که بعضی از آن‌ها را کنار هم بوده‌ایم. علت عدم انتشار شعر هم به جز بازار نشر در ایران و سانسور و خودسانسوری شعربرانداز و واژه‌کُش، این باوراست که هنوز ادبیات شفاهی با عادت به شعرشنوی ریتمیک و سنت نقالی و شعر تعزیه و نوحه و ترانه شنوی، سرسختانه از مواضع‌اش در ایران دفاع می‌کند و تنوع آهنگ شعرهای ما

و وجود تفکر ابهامی/ایهامی، در کنار خودسانسوری (شامل ترس از ارشاد؛ ترس از استقبال نشدن نزد مخاطب وترس از لو رفتن درونیات شاعرٰنزد همسرش و عمه و خاله‌اش) نیز جزء عواملی است که باعث می‌شود اکثر دوستان یا شعر منتشر ن‌کنند و یا برای هدیه دادن چاپ کنند ولی قصه‌ی به شکل شعر درنیامده عمرش کمی بالای ۱۰۰ سال است درایران و خواندن قصه از احترام بیش‌تری برخوردار است و چون مانند شعر الهامی و خلق‌الساعه نیستٰ می‌توان در آن پنهان‌کاری بیش‌تری کرد.

فرم‌های خاصی که در نوشتن رمان «خاطرات یک قاتل» و مجموعه داستان «در من خلیده‌ی چهل سال در من خفته» تجربه کرده‌اید برای جامعه‌ی ادبی این نوید را به همراه داشت که به مانند ابوتراب خسروی، محمدرضا صفدری، منیرو روانی‌پور و … نویسنده‌‌ای باز هم از خطه‌ی جنوب، طرحی نو را در سبک و سیاق‌های ادبیات داستانی این سرزمین درانداخته است… تا جایی که من اطلاع دارم، رمان «ویرانی» شما و همچنین رمان نوجوانانی که به نام «افشین» نوشته‌اید هنوز چاپ نشده است. این کتاب‌ها هم به مانند کتاب‌های قبلی‌تان از ساختاری پیچیده و خاص بهره می‌برند یا فرم ساده‌تری و به قولی، خواننده‌پسندتری را برای نوشتن آنها انتخاب کرده‌اید؟

خوب، رمان “خاطرات یک قاتل” و مجموعه‌ی قصه‌ی “در من خلیده‌ی چهل سال در من خفته” را من در ۴۳ و ۴۵ سالگی‌ام منتشر کرده‌ام. می‌خواستم کاری بکنم کارستان. حالا نشده؛ من شرمنده‌ی خودم نیستم. در صدد ایجاد سبک هم نبودم ولی منتقدین بر این باور بودند چون انصافا تلاش خودم را کردم. در همان زمانٰ قصه‌ها و شعرهایی که از من در نشریات چاپ می‌شد؛ احتمالا ساده‌تر از این  ۲ کتاب بودند. نمی‌دانم. بافت رمان “ویرانی” شاید ساده‌تر باشد. در رمان نوجوانان “افشین” هم در هم ریزی گذشته و حال را داریم و نثر کتب قدیمی در کنار نثر این زمانی قرار می‌گیرد.

 

از «ویرانی» بیشتر برایمان بگوید. ماجرای آن چیست و سبک و سیاق نوشتاری‌اش؟

“ویرانی” رمانی ۲۵۰ صفحه‌ای است و قصه‌ی ویران شدن درونی انسان‌ها و تشکلات سیاسی است و استحاله‌ی انسان مبارز به انسان متملق حاکمیت و قصه‌ی عشق است. دو شاعر با باورمندی به مبارزه‌ی چریکی – در آن زمان جنگ مسلحانه – در یک خانه‌ی تیمی قرار می‌گیرند. اگر هنوز به یادتان مانده باشد، زنده‌یاد دکتر سیدحسینی بر این باور بود که در رمان “خاطرات یک قاتل” به شخصیت‌های داستانی میدان کمی برای صحبت داده شده. در “ویرانی” هر شخصیت یک فصل از کتاب را به خودش اختصاص داده و حرف می‌زند. البته گاهی هم از زبان دوم شخص صحبت می‌شود.

شعرهای شما نیز تا جایی که من مطالعه کرده‌ام از ساختار و زبان نامتعارف و نسبتا پیچیده‌ای بهره می‌برند. علاقه‌مندم نگاه‌تان را درباره‌ی مُدی که تحت عنوان «جریان ساده‌نویسی» در شعر امروز باب شده است بدانم.

تعدادی از شعرهای‌ام راٰ شما؛ سپیده‌ی عزیز در جلسات انجمن غزل شنیده‌اید. زبان شعر چه بخواهیم و چه نخواهیم، زبانی است سرشار از ابهام و ایهام. و به باور شماٰ نسبتا پیچیده است ولی شعر را که تصمیم نمی‌گیریم چگونه بگوییم؛ خودش سرریز می‌کند. من هم که اهل مهندسی شعر نیستم.

در مورد “ساده‌نویسی” هم این راه نجات شاعران نیست. مردم دنبال ریتم و آهنگ هستند و نه دنبال سادگی. ولی هر تلاشی که برای کشیدن بار واقعی هر واژه؛ از طرف قلم به دستان انجام بشود خوب است ولی بهتر است در راستای بالا بردن ارتباط فعالانه و بالابرنده‌ی شعور اجتماعی استفاده از واژه باشد.

خودتان چه اسمی روی سبک نوشتاری‌تان می‌گذارید و چگونه آن را تعریف می‌کنید؟

راست‌اش من حتی در قصه همٰ مانند شعر آن چه که به ذهنم می‌آید را می‌نویسم. شاید عجیب و خنده‌دار باشد که تعدادی از قصه‌های چاپ شده و نشده‌امٰ به همان شکل اولیه و بدون دست‌کاری بیرون می‌آید. دنبال سبک نبوده‌ام. سبک اگر با متن هم‌خوانی نداشته باشد که نوشته مشکل دارد. من چون بسیار گوناگون نوشته‌ام، مهر و سبک و امضاء ندارم.

از سالیان دورِ نوشتن‌ برایمان بگویید. از آن نقطه‌ی آغازین…

زمانی که شروع به نوشتن کردم ۱۵ ساله بودم. شاملو و نیما وفروغ ومنوچهر آتشی و حمید مصدق و… این‌ها را می‌خواندم و چون گویا “جنم”اش را هم داشتم، چیزهایی را در جمع‌ها و محافل می‌خواندم. در آن زمان هم رسم بود که بلدترها و مسن‌ترها به ما می‌گفتندٰ تو ادبیات ایران را دگرگون می‌کنی. ارتباط‌هاهم این گستردگی را نداشت، در نتیجه نه تشویق‌کنندگان و نه تشویق‌شوندگان نمی‌دانستند که این حرف‌ها نخ‌نما شده است.

چندی پیش از در دست داشتن اثری پژوهشی با عنوان «فرهنگ هنرمندان استان‌های خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد» که بر اساس زادروز آنها تنظیم شده بود، خبر داده بودید. جای خالی چنین آثاری که به طور دقیق به شرح حال هنرمندان و اهالی فرهنگ یک خطه می‌پردازند میان آثار پژوهشی در ایران بسیار محسوس است. کار این کتاب به کجا رسید؟

در مورد “فرهنگ هنرمندان معاصر ایران” علاوه بر این ۲ استان مسئولیت نوشتن زندگی‌نامه‌ی هنرمندان استان‌های کردستان و هم‌چنین چهارمحال بختیاری را هم به عهده داشتم. کاری بود نو و به همین دلیل دست‌اندازهای نو و عجیب وغریب داشت. وزیر ارشاد آن زمان آقای احمد مسجدجامعی بود یعنی کسی که هم با میرسلیم کار کرده بود و هم با مهاجرانی. یعنی بلد بود با همه بسازد. گاهی بودجه‌ی این فرهنگ بسیار عظیم و بی‌سابقه را می‌داد و گاهی نمی‌داد. یا تحت فشار قرار می‌گرفت که این‌ها غیرمذهبی‌ها را هم می‌نویسند و دارند به کفار میدان می‌دهند و او بلد بود با هر طرف کنار بیاید. از سوی دیگر مدیر اصلی و ایده‌پرداز این پروژه، جناب قاسمعلی فراست بود که نسیم اصلاحات را زودتر از بقیه به ریه‌های‌اش فرو داده بود و مدافع نوشتن زندگی‌نامه‌ی هنرمندان بدون توجه به عقیده‌شان بود. زنده‌یادها قیصر امین‌پور و سیدحسینی و حسینی هم بودند. داستان جمع‌آوری زندگی نامه‌ها و عدم انتشارشان – که بی ارتباط با روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد هم نیست – بسیارطولانی است. من در وبلاگی بخشی از آن را منتشر کرده‌ام.

بعد از این همه سال نوشتن، نگاه‌تان به کار نوشتن (اعم از شعر، داستان، مقاله و اثر پژوهشی) چیست؟

نوشتن را ادای وظیفه‌ای ناگزیر به دانسته‌ها می‌دانم. مذهبی‌ها می‌گویند؛ زکات علم است. هست یا نیست نمی‌دانم. ولی شعر و شاعر، زیاد و کم بازار؛ داستان و داستان‌نویس، کم و پررونق و کار پژوهشی بسیار بسیار کم و مورد نیاز جدی جامعه است.

فرزندان شما، شبنم و فروغ، هر دو شاعرند. به انتقال ژن شعر اعتقاد دارید یا معتقدید که با الگو قرار دادن شما و بر مبنای تلاش خودشان شاعر شده‌اند؟ اصولا تاثیر شما بر شاعر شدن آنها چه‌قدر پررنگ بوده است؟

در مورد شبنم و فروغ که شاعرهستند – که البته گرایش اصلی شبنم قصه‌نویسی است – فکر می‌کنم علاوه بر توانایی‌ها و تلاش‌های خودشان، شاعر بودن پدرم هم بی تاثیرنباشد. وحید مدحتی شاعر کتاب شعر “صدای سوت سیاه پاسبان‌ها” هم پسر خواهر من است و برادرم و ۲ پسرش نیز این گرفتاری شعرگویی را دارند. می‌گویند هم ژن “جنم؟؟” دخیل است و هم همراهی خانواده با شاعر و قصه‌نویس. نمی‌دانم چه دردشان هست؟ که می‌خواهند راه کوبیده نشده‌ی ما را بکوبند؟

برنامه‌های آتی ابوالقاسم فرهنگ برای نوشتن چیست؟

برنامه آتی‌امٰ این است که اگر اوضاع درست شود – چون می‌دانم توان درست کردنش را از خودمان دریغ می‌کنیم مثل مردم ایران – حداقل ۳ مجموعه‌ی قصه‌ام را منتشر کنم و اگر مجوز دادند “ویرانی” و “افشین” را هم منتشر کنم. ولی اول به فکر نان هستم. خربزه هم می‌خورم چون هم آب دارد و هم تب.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

۱ نظر

  1. منصور پویان

    رواج ساده نویسی در دهه هشتاد شمسی با زیباشناسی شعرهای مینیمالیستی تفاوت ماهوی دارد. در شعر مینیمالیستی، مفهوم سادگی با قابلیت فشردگی و جزئی‌نگری جمع بسته می شود و ارزش‌های شعر مینیمال با عامّه پسندی خط ِفاصل ِمَع الفارق می کشد. مسئله قابل توجه اینست که شعر مینیمالیستی سهل و ممتنع می نماید؛ منتهی سادگی به تقلیل کیفیت و عامه گرایی نمی گراید. بی پیرایگی شعر مینیمالیستی به زبان ساده ای مربوط می شود که امتناع تفکر و ابتذال را برنمی تابد.
    شاعران برخاسته از جریان شعری محافظه­ کار و ساده­ نویس، از فرم و روال قصّه در روایتگری تبعیت می کنند. برای نمونه به شعری از شهاب مُقربین و از مجموعه “این دفتر را باد ورق خواهد زد”، توجه کنیم:
    در دو سوی تُشَک ایستاده اند/ مثل دو قهرمان آرام اند/ به هم نزدیک می شوند/ مثل دو دوست دست می دهند/ به هم نگاه می کنند/ مثل دریا و ماه/ عمیق به هم نگاه می کنند/ آنگاه کُشتی آغاز می شود/ خم می شوند/ دست در بازوی هم/ کمرگاه و/ ران‌ها / ناآرام/ در هم می پیچند/ وحشی و حمله ور/ و سرانجام/ آن کس به خاک می افتد/ که زودتر می گوید/ دوستت دارم
    البته تمهید روایتگری را نمی شود به کلیت مکتب ساده نویسی تسری داد. فرم روایت تمهیدی ست برای فضاسازی و نیز ارتباط خطی برقرار کردن در ساختار شعر. معنای دوگانه‌ “تشک و کـُشتی” در شعر بالا؛ علاوه بر طنزی تغزل مآبانه، در روالی روایتگرانه جمع بسته شده است.
    جهان متن آنچنان باید شکل بگیرد که قراردادها و خط و ربط ها متناسب با فرم؛ نظم‌ رایج را دگرگون و قواعد زبان دگردیسه شوند. برخلاف شعر های به اصطلاح زبان-محور ِدهه هفتاد که ساختار شان صرفا بر عنصر موسیقائی و روابط کلامی استوار ست؛ شعر ِعامه‌ پسند و ساده‌نویسانه دهه هشتاد؛ کلام و مضامین اش؛ وجوهی مُستعمل و عادت پذیر دارد. محافظه­کاری در مکتب شعری ساده­نویسی می طلبد که معانی رام و اهلی و مرسوم باشند. در حالی که خاصیّت شعر خوب مهارناپذیری تأویل و دمیدن جلوه‌های چندمعنائی در کالبد شعر می باشد.
    بیژن الهی طی دو دهه هفتاد و هشتاد شمسی، دنیا را از دیدی مرکز-گریز می دید. او با بی اعتبار کردن وضعیت اندیشه، دلالت گری نشانه های زبانی را تا بدانجا مخدوش کرد که در مواقعی قواعد و پیوستگی بین دال و مدلول؛ در هم ریخته و فضائی دگردیسه رغم زده شد تا دال بی پروا بتواند حرفی از جنس تازه بزند. او از معدود شاعرانی ست که میراث مدرنیسم در شعر فارسی را به جریانات ادبی پس از انقلاب پیوند زد. آنچنانکه شعر بیژن الهی در بررسی های دهه-بندی شده نمی گنجد. بیژن الهی در تاریخ سی نوامبر دو هزار و ده میلادی، در سن ۶۵ سالگی درگذشت. بیژن الهی از شاعران مطرح دهه ۴۰ شمسی و از شمار شاعران موج نو بود که شعرش بر بسیاری از شاعران تاثیر بسزا گذاشت.
    مفهوم اجرا در دهه هشتاد شمسی با انواع ژانرهای تکنولوژیک از جمله: آرت بایوتکنولوژی و کارهای ترکیبی و مالتی‌مدیا، در شعر ساده نویس رواج پیدا کرد. انواع شعرهای دیداری از “کانکریت” و “خواندیدنی” های مهرداد فلاح تا اجراهای تکنولوژیک و ویدئو شعر در دهه هشتادی، کاربردی رسانه ای رقم زده شد. انواع شعر مالتی‌مدیا اعم از شعر عکس و شعر های کولاژ، بمدّد مکانیسم همنشینی/ جانشینی آرایه‌ ها؛ دارای معناهای دیداری و تمهیدات گرافیکی شدند. آنچنانکه معناها را باید به صورت تلفیقی دریافت کرد.
    برای ایجاد روحیه جدید و پرهیز از اموازین کهنه، جریان شعری محافظه­ کار و ساده­ نویس به حسیّت روی آورد و از تمهیدات ادبی از قبیل توصیف، تشبیه و گزارشگری و فضاسازی در شعر مدّد گرفت. برای شاهد مثال، می توان به شعری از حافظ موسوی اشاره کرد:
    نیلوفر کبود / زن، زنده بود / و ایستاده بود / آن سوی جوی که در عکس بود / و دست دراز کرده بود / که نیلوفر کبود را بدهد / به مرد / که این سوی جوی / در عکس ایستاده بود / زن، فکرش را نکرده بود / که عکس، قدیمی است / و مرد تکه تکه شد / فرو ریخت / در جدول کنار خیابان / نیلوفر کبود / بر آب بود.
    تلمیح در این شعر به اسطوره زن اثیری و مرد خنزر-پنزی در «بوف کور» کنایت دارد. منتهی لـَقوه در فرم و فضا موجب هرز رفتن انرژی در بطن روایت شده است. شعر نتوانسته است تضاد مورد نظر در جهان متن را نشان دهد بلکه آنرا حرف زده است. بارزترین ویژگی این شعر بعنوان نمودی از کتاب «زن، تاریکی، کلمات»، تعمّد و حضور شاعر برای القای یک وضعیت شهودی و نفوذ در واقعیت است. نگاهی ابژتیک و از بیرون، شعر را به شیوه تصاویر سینمائی و عکاسی گزارشگری می کند.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: