UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

 اربعین سیاسی، اربعین مذهبی

 اربعین سیاسی، اربعین مذهبی

همان‌طور که همه ما می‌دانیم هنوز کسی نمی‌داند که چرا فقط ما برای امام حسین اربعین می‌گیریم و دیگر امامان و حتی خود پیامبر بزرگ از نعمت اربعین محروم هستند.

البته عمه جان من فکر می‌کند چون آن بزرگوار خیلی ناجوانمردانه به شهادت رسید، حق ایشان است که صاحب اربعین باشد. اما دایی ما می‌گوید که در آن صورت باید بپذیریم که سایر شهدا جوانمردانه به شهادت رسیدند. درصورتی‌که چنین چیزی درست نیست و شما نباید به حرف‌های دایی من که سُنّی است گوش بدهید.

علیرغم آنکه ما برادران و خواهران شیعه و سنی باهم فرقی نداریم و نباید بگذاریم که دشمنان بین ما اختلاف بیندازند، اما باید قبول بکنیم که امام حسین، کربلا، عاشورا، تاسوعا و درنتیجه اربعین یک‌چیز شیعی است که عزیزان سنی از درک آن عاجز هستند. به همین خاطر با همهٔ احترامی که نظام ما برای آن‌ها قائل است بهتر است که آن‌ها در این زمینه هیچ حرفی نزنند و بروند به شهدای خودشان بپردازند. ما از این عزیزان گله‌ای نداریم که چرا برای امام حسین سینه نمی‌زنند و چرا پای پیاده برای اربعین به کربلا نمی‌روند. فقط و فقط می‌گوییم بروند و حجشان را به‌جا بیاورند.

 اصلاً ما یواش‌یواش آن خانه کعبه را که نمی‌شود در آنجا شعائر مذهبی را دست و دلبازانه و با آه و فغان و زنجیر زدن راه بیندازیم به آن‌ها واگذار کرده، برای خودمان کعبه‌ای دست‌وپا می‌کنیم که در حد و قواره قالیباف و محسنی‌اژه‌ای و جلیلی و سایر بزرگوارانی باشد که امسال در میان زوار اربعینی بودند.

 دایی من به‌عکس محسنی اژه‌ای که شالِ سوگِ من‌درآوردی سر خودش انداخته، اشاره می‌کند و درحالی‌که یک خندهٔ شیطانی بر لب دارد، می‌پرسد که آیا این حجهالاسلام در این سفر مقدس بازهم کتف کسی را گاز گرفته و به طرفش قندان پرت کرده است یا نه؟. این‌جانب هم که آدمیزاد هستم از دیدن عکس این حجهالاسلام و حرف دایی خودم خنده‌ام می‌گیرد. همین امر باعث می‌شود که عمه‌جان مرا هم به دامن زدن اختلافات بین شیعه و سنی متهم کند! او می‌گوید: “هیچ‌کس حق ندارد بحث اربعین سیاسی و اربعین مذهبی را راه بیندازد.”

 به نظر عمه‌جان فقط یک اربعین وجود دارد، آن‌هم اربعین حسینی است. حتی اگر بخش عمده‌ای از کار حمل و جابه‌جایی زوار و تأمین آب و تغذیه آنان توسط سپاه صورت گرفته باشد.

 من برای آنکه بی‌طرفی خودم را به عمه‌جان نشان بدهم، رو به دایی خود کرده و می‌گویم: “ای دایی! تو واقعاً وقت‌گیر آورده‌ای؟ حالا که حضرت رهبر در راستای اتحاد بین برادران و خواهران سنی و شیعه منطقه، حکم داده‌اند که برادران و خواهران شیعه همراه با فرزندان ذکور و اناث خود هر چه باشکوه‌تر در اربعین حسینی شرکت کرده و چنان جمعیتی راه بیندازند که بزنند در دهان جمعیت حجاج مکه و ملک عبدالله، شما چرا بحث سیاسی و مذهبی بودن اربعین را پیش می‌کشی؟”

 دایی من برای آنکه دوباره مرا بخنداند این بار عکس قالیباف و جلیلی را که از سوگواری خسته شده‌اند و در یکی از کواکب بین راه مشغول صرف چلوکباب هستند، نشان می‌دهد و می‌گوید: “شهردار تهران و جلیلی در حال غنی‌سازی هستند.”

 خوشبختانه من هم مثل شما از این حرف بی‌مزه او خنده‌ام نمی‌گیرد. نه خدایا توبه چرا دروغ بگویم. خنده‌ام می‌گیرد. اما از ترس عمه‌جان و برای حفظ بی‌طرفی، نیشم را می‌بندم. سپس برای سرگرم شدن به‌عکس دسته‌جمعی حسن پورازغدی عضو شورای عالی فرهنگی خیره می‌شوم. او با دوستان نظامی ایرانی و عراقی‌اش در وسط پیاده‌روان اربعین حسینی، راستا حسینی، تعارف را کنار گذاشته و تابلوی پارچه‌ای سبزرنگ بزرگی را بازکرده است که رویش با بزرگ‌ترین فونت نوشته: “لبیک یا خامنه‌ای”.

جایزه‌ای برای خودمان

یکی بود یکی نبود غیر از خدا یک جمهوری اسلامی‌ای بود که در دنیا لنگه نداشت. این جمهوری اسلامی علاوه بر نفت، گاز و آیت‌الله، یک قبضه قانون اساسی و یک فقره قوهٔ قضاییه هم داشت.

قانون اساسی آن جمهوری اسلامی، قوهٔ قضاییه خود را این‌گونه تعریف کرده بود: ” قوه قضائیه پشتیبان حقوق فردی، اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت و همچنین موظف به احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی‌های مشروع است.”

این تعریف را اینجا داشته باشید، اما از آن‌طرف غیر از خدا و جمهوری اسلامی، یک غرب هم بود که دشمن جمهوری اسلامی بود. این غرب چون کافر بود، خداوند به او همه‌چیز ازجمله حقوق بشر داده بود که با آن گاه و بی‌گاه بیفتد به جان جمهوری اسلامی. روزی روزگاری رییس قوهٔ قضاییه از دست حقوق بشر غرب که موی دماغش شده بود کفری شد. به حضرت رهبر پیشنهاد کرد که خودش یک فروند ستاد حقوق بشر، داخل قوهٔ قضاییه بسازد. حضرت رهبر، که هم حقوق بشر و هم قوهٔ قضاییه را دوست داشتند، موافقت فرمودند.

حالا مدت‌ها از آن زمان می‌گذرد. آیت‌الله صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه، شده است. ریاست ستاد حقوق بشر قوهٔ قضاییه را، داده است به دست جواد لاریجانی که دست بر قضا، برادر خودش از آب درآمده است. این تا اینجای قضیه، اما همان‌طور که همهٔ شما می‌دانید، غرب در کنار چیزهای وسوسه‌برانگیزش جایزه هم دارد. که گاهی آن را به بعضی از شهروندان جهان می‌دهد و آن‌ها را پول‌دار و سپس ثروتمند می‌کند. به‌طوری‌که آن‌ها زبان باز می‌کنند و می‌روند (هرچند آبکی) از حقوق بشر حرف می‌زنند.

همان اظهارات آبکی، که بعضی وقت‌ها بعد از شنیدنشان آدم می‌خواهد خودش را بزند، برادران لاریجانی را آن‌قدر عصبانی کرده است که برای تلافی کردن، آن‌ها هم یک جایزه حقوق بشر برای تشکیلات خود درست کرده‌اند. مبلغ این جایزه هم سی هزار یورو است. بر لج حقوق بشر، سالانه این مبلغ را به بشرهایی می‌دهند که از حقوق بشر آن‌ها دفاع بکند…

 دو سال است که این جایزه را به کارگزاران نظام هم می‌دهند. سال اول این جایزه را، محمدجواد لاریجانی، به محمدجواد ظریف اهداء کرد. برندهٔ خوشبخت امسال هم وزیر بهداشت بود. دلیلی را که محمدجواد ظریف برندهٔ این جایزه شد، نمی‌دانم. اما دلیلی که وزیر بهداشت برنده شد این است که به وظایف خودش عمل کرده است. اگر قبول ندارید، بروید آن را گوگل کنید.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: