UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

از بیش از سه دهه سرکوب تا مرگ مشکوک «افشین اسانلو»

از بیش از سه دهه سرکوب تا مرگ مشکوک «افشین اسانلو»
Mohammad Safavi (5)

محمد صفوی

مردم ایران با استفاده از فضای”انتخاباتی” دوره یازدهم ریاست جمهوری ایران، یکبار دیگر به‌شیوه‌ی صلح آمیز و خردمندانه، نشان دادند که خواستار برچیده‌شدن فضای امنینی و سرکوب از صحنه اجتماعی و سیاسی ایران هستند و بر آزادی تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی تاکید کردند. با وصف براین تاکید، خبر مرگ شوک برانگیز افشین اسانلو، یکی دیگر از زندانیان سیاسی و فعال حقوق کارگران در روز ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، در زندان رجایی شهر کرج منتشر شد. افشین اسانلو، یکی از فعالین کارگری و سندیکایی کشور، به‌جرم آموزش حقوق صنفی به کارگران و تلاش برای تشکیل سندیکای کارگری رانندگان اتوبوس و کامیون‌های برون شهری توسط دستگاه امنیتی رژیم دستگیر شد و به اتهام واهی «اقدام و تبانی علیه امنیت کشور» توسط قاضی بدنام «صلواتی»، به ۵ سال زندان محکوم شد.

افشین اسانلو در رنج نامه‌ای که از زندان خطاب به سازمان جهانی کار و دیگر تشکل‌های بین‌المللی کارگری نوشت، ضمن شرحی از اقدامات عادلانه و کارگری خود، شیوه دستگیری غیرقانونی و نحوه دادرسی غیرعادلانه تا شکنجه‌ها و رفتار خصمانه‌ی قوه قضائیه و دستگاه امنیتی رژیم جمهوری اسلامی را نسبت به خود توضیح می‌دهد. او در بخشی از نامه‌اش که نسخه‌ای از آن را نیز به «شورای اتحادیه سراسری کارگران ونکوور» و« اتحادیه کارکنان بخش خدمات دولتی استان بریتیش کلمبیا» فرستاده شده است  می‌نویسد:

 «من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج (رجایى شهر) بسر میبرم . در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافرى توسط افراد مسلح که همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سلول‌هاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوى و شکنجه قرار گرفتم. شکنجه‌هاىی نظیر زدن کابل به کف پا، وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده، بازجویی‌های طولانى مدت هفده – هیجده ساعته، فحش‌های رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همینطور دندان‌هایم شد. در طى این پنج ماه خانواده‌ام هیچگونه خبرى از من نداشته و پیگیری‌هایشان هم به جایى نرسید. به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنج‌کشیده‌ام – که غم زندانى شدن پسر دیگرش آقاى منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد تهران را هم بر دوش می‌کشید – را هم ندادند.

من متاهل [هستم] و داراى دو فرزند پسر میباشم و از همان اغاز تشکیل خانواده، به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم‌الانبیا سپاه، مشغول به کار شدم و به عنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستان‌هاى محروم و جنگ‌زده در جنوب کشور در پروژه‌هاى مهم از قبیل ساخت خط خاکى کرخه و اسکله سنگى بندر ماهشهر، کانال کشى آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دورى از خانواده را تحمل کنم و [آن را] به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانى که استخدامی‌شان قراردادى و موقت بود، تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم. در سال ۱۳۷۶ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم، در شلوغ‌ترین خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزى با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت رسانی به مردم کشورم شدم. در مدت ۴ سالى که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارامدتر شدن سیستم مدیریتى و جلوگیرى از فساد خیلى از مدیران و مسئولین بخش‌ها و مناطق مختلف به شرکت و حتى خود نمایندگان شوراى اسلامى کار و پیگیرى معوقه‌های عیدى و پاداش و بن‌هاى کارگرى، لباس کار و یا قرارگرفتن شرکت جزو مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت، که در بعضى از موارد به ۴ الی ۵ سال هم می‌رسید تلاش می‌کردم .

بااینکه در خیلى موارد موفق هم نمی‌شدیم ولى خارى بودیم در چشم زیاده خواهان، آنها تلاش می‌کردند به هر نحوى که شده ما را از میدان بدر کنند. ما دائما از سوى مدیریت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم.*

21353_554762591247965_1765026082_n

 می‌دانیم که این نخستین بار نیست که یک فعال سیاسی یا یک فعال کارگری اسیر در زندان‌های ایران که دوران محکومیت‌های تحمیل شده را می گذراند، جان شریفش را در اثر اعمال شکنجه و آسیب‌های گوناگون فیزیکی و روحی از دست میدهد.  بیاد داریم که در سالهای گذشته دیگر زندانیان سیاسی ایران مانند سعیدی سیرجانی، زهرا کاظمی،  اکبر محمدی، امیر حشمت سازان، زهرا بنی‌یعقوب، امید میرصیافی، هدی صابر، محسن دکمچی و ستاربهشتی وبلاگ نویس کارگر و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی ایران که اطلاعات کافی در موردشان وجود ندارد، در طی سه دهه گذشته در حالی‌که دوران زندان را سپری میکردند، جانشان را به علت  شکنجه‌های طاقت فرسا و شرایط ضد انسانی زندانها از دست داده‌اند. شور‌بختانه‌تر اینکه در پی این مرگ‌های مشکوک‌، نه تنها قوه قضاییه غیر مستقل و وابسته به بیت رهبری به صدای دادخواهی خانواده‌ها و مادران داغدیده این قربانیان اهمیت نمیدهد، بلکه دستگاه‌های امنیتی دادخواهان و خانواده‌ها و مادران شجاع و کهنسال قربانیان را نیز  به سکوت ومرگ تهدید می‌کنند.

عجیب تر اینکه؛ با وجود اصل ۳۸ و ۳۹ قانون اساسی که هرگونه شکنجه و هتک حرمت و حیثیت فرد بازداشت شده و زندانی را ممنوع کرده است، وجود ده‌ها مرگ مشکوک در زندانها و هزاران شهادت‌نامه نشان می‌دهند که شکنجه و آزار و اذیت مدام زندانیان سیاسی یا غیر سیاسی، بخشی جدایی ناپذیری ازسیستم قضایی و دادرسی و زندان در جمهوری اسلامی ایران است.  تا کنون هیچ نهاد مسئولی در ایران از سیدعلی خامنه‌ای گرفته تا مسئولین اول قوه قضاییه و ریئس جمهورهای مختلف ایران از جمله ریئس جمهور “اعتدالگرای” جدید دکتر حسن روحانی – که دارای پست و مقام امنیتی نیز بوده است و در رقابت‌های انتخاباتی وعده‌ی از بین بردن فضای امنیتی را داده است – هیچکدام تاکنون بطور روشن و قاطعی علیه اعمال شکنجه در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها، مواضع روشنی در منع شکنجه، اتخاذ نکرده‌اند!  بی جهت نیست که پس از گذشت بیش از سه دهه هنوز شاهد گسترش انواع پیچیده‌تر شدن نوع شکنجه‌ها و اذیت و آزار زندانیان سیاسی و فعالین حقوق مدنی در زندان‌های ایران هستیم.

اما تا آنجا که به برخورد خشونت آمیز رژیم جمهوری اسلامی ایران با فعالین کارگری و فعالین حقوق سندیکایی مربوط میشود، به‌گواهی تاریخ تقریبا صد ساله جنبش کارگری ایران، از زمانی‌که اولین تشکلات کارگری در اوج انقلاب مشروطیت توسط سوسیال دمکرات‌های ایران شکل گرفت، به جرئت می‌توان گفت که تا مقطع کنونی هیچ رژیم و دولتی مانند جمهوری اسلامی طی این مدت، تا این حد کینه توزانه و خصمانه رفتاری ظالمانه و تحقیر آمیز با فعالین کارگری ایران نداشته است.

رژیم جمهوری اسلامی در ابتدای قدرت گیری خود، با تکیه به چند روایت مجهول “بحارالاانواری” مانند اینکه: «رسول خدا فرموده: هرکس به کارگری درمورد دستمزدش ستم کند، خداوند عمل او را تباه میسازد و از بوی دلنشین بهشت که از فاصله پانصد سال استشمام میشود(!) بر او حرام میگرداند»** ، توانسته بود دست به عوام فریبی گسترده در دفاع از حقوق کارگران بزند. اینک پس از سه دهه سرکوب فعالین کارگری و دیگر فعالین اجتماعی، نه تنها شاهدیم که دستمزد و مزایای میلیون‌ها کارگر ایرانی به موقع پرداخت نمی‌شود، بلکه اگر کارگری مانند ستار بهشتی و یا افشین اسانلو بخواهند برای بهبود شرایط کار و زندگی کارگران، برای ایجاد تشکل مستقل صنفی سندیکایی به کارگران آموزش بدهند، به جرم “اقدام علیه امنیت ملی” دستگیر و مستحق زندان و شکنجه و مرگ هستند.

در حال حاضر تعداد زیادی از فعالین کارگری و فعالین اجتماعی دانشجویی و زنان، تحت شرایط بسیار دشوار با وجود انواع شکنجه‌ها با تنی مبتلا به انواع بیماریهای خطرناک در زندان‌های مخوفی مانند زندان رجایی شهر کرج که فاقد شرایط مناسب زیستی و بهداشتی و مراقبت‌های پزشکی است، اسیرند. پیش از اینکه شاهد تکرار مرگ عزیزان دیگر در بند باشیم و تا زمانی که حتی یک زندانی سیاسی و عقیدتی در زندان‌های مخوف ایران وجود دارد، می‌بایست بطور مدام، آزادی زندانی سیاسی را فریاد زد.

 پی‌نوشت‌ها:

* متن کامل نامه افشین اسانلو به اتحادیه‌های کارگری جهان

http://zendanisiasi.wordpress.com

 ** بحارالانوار ج ۷۰ ص ۳۲۲

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: