از وبلاگستان قدرتمند پیشین سایهای بیش نمانده است
گذر از وبلاگ به فیسبوک در گفتوگوی شهرگان با فرد پطروسیان
از وبلاگستان قدرتمند پیشین سایهای بیش نمانده است
حالا همدیگر را بیشتر در فیسبوک پیدا میکنیم تا وبلاگستان، فضایی که دورهای آزادیبخش بود و پایانی بر انحصار رسانهای جریان حاکم محسوب میشد. به نظر میرسد که امروز وبلاگستان فارسی نشان چندانی از شور و نشاط دهه ۱۳۸۰ نداشته باشد، اگرچه هنوز بخشی از مخاطبان خود را حفظ کرده باشد. آن بحثها و مجادلات را حالا دیگر در صفحات فیسبوک و پستهای توییتر باید سراغ گرفت؛ تغییر زمینهای که شیوه ارتباطات ما در فضای مجازی را نیز تغییر داده و کارکردی متفاوت از وبلاگستان یافته است. فرد پطروسیان تحلیل خود از این تغییرات و تفاوتها را با شهرگان در میان گذاشته است، سردبیر وبسایت رادیو فردا که به تازگی همراه با گروهی از پژوهشگران رسانه و با همکاری دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا مطالعهای را درباره وبلاگستان و تحولات فضای سایبری فارسی منتشر کرده است .(Wither Blogestan: Evaluating Shifts in Persian cyberspace)
از پطروسیان پیش از این کتاب «امید، رایو گلوله» (Hope, Votes, and Bullets) با همکاری کامران اشتری و توری اگرمان منتشر شده بود که مجموعهای از تصاویر، نوشتههای وبلاگی، چتهای اینترنتی و مقالات درباره انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ است.
او همچنین دورهای سردبیری بخش فارسی وبسایت گلوبال وُیسز (Global voices) را بر عهده داشته است، پروژهای از دانشگاه هاروارد که رسانههای شهروندی در سراسر جهان را رصد میکند.
***
بگذارید ساده بگویم که مطالعه نتایج تحقیقات شما تا حدی ناامیدم کرد، یکجور حس یأس نسبت به جنبش وبلاگنویسی که ده دوازده سال قبل در ایران پا گرفت و نقشی که میتوانست در مبارزه برای دستیابی به آزادی ایفا کند. آن جنبش چه شد؟ آیا با این تحقیق جدید، شکست آن جنبش را اعلام میکنید؟
-من فکر میکنم حضور امروزه و فعال ایرانیها در شبکههای اجتماعی از همین وبلاگنویسی شروع شده است. وبلاگها برای سالها فضایی برای ابراز آزاد عقیده و اطلاع یافتن از عقاید دیگران بود و به اصطلاح از این طریق پلی زده میشد بین بلاگر و دیگران. عوض شدن پلاتفورم یا تکنولوژی به معنای از بین رفتن کارکرد آن– در اینجا مبارزه برای دستیابی به آزادی– نیست.
البته باید اضافه کنم وبلاگستان یا وبلاگشهر ایران، تقریبا همیشه از گروههای مختلفی تشکیل شده و اینطوری نبوده است که فقط هواداران آزادی بیان و دمکراسی و برابری زن و مرد در این فضا فعالیت داشته باشند. اتفاقا گروههای اسلامگرا هم حضور پررنگی در این وبلاگستان داشتهاند.
به نظر من تحقیق جدید نشان تحول فضاست. چنین اتفاقی در مورد وبلاگها تقریبا در همه جهان افتاده است و ما در همه جا گذر به فیسبوک و توییتر و… را میبینیم. پرسش اینجاست که این تغییر چه سود و زیانی داشته است. سودش فکر کنم مشخص باشد، مثلا سرعت، مخاطبان بیشتر، راحتی برقراری ارتباط با مخاطبان و… زیانش هم در این است که نوشتن مطالب تحلیلی و طولانی مانند گذشته دیگر امکانپذیر نیست. در نتیجه نوشتار و متن سطحی شده و جای خود را به عکس و فیلم و چند جمله کوتاه داده است.
نکته دیگر آن که بلاگر و وبلاگنویس هویت داشت. آدمها میتوانستند بگویند که من بلاگرم اما چنین چیزی در مورد فیسبوک و توییتر و امثال آن امکانپذیر نیست.
و در کل بهتر است در مورد وبلاگنویسی از واژه موج استفاده کنیم تا جنبش.
اما صرفنظر از تغییر پلاتفورم و روی کار آمدن توییتر و فیسبوک، تحقیق شما بیان میکند که حکومت ایران بر فضای وبلاگستان به نوعی تسلط یافته است و تا حدی میتواند هدایتش کند. از این نظر تاثیر کنونی وبلاگستان در مبارزات سیاسی و اجتماعی را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
-البته پژوهش ما نشان نمیدهد که حکومت بر وبلاگستان مسلط شده ولی فیلترینگ و سرکوب در کاهش فعالیت وبلاگها نقش ایفا کرده است.
من فکر کنم نقش آن خیلی خیلی کمرنگ است. اگر یک فعال سیاسی بخواهد پیام خود را به گوش دیگران برساند سراغ فیسبوک یا حتی توییتر میرود. کمپینها در فیسبوک و توییتر شکل میگیرد. این مساله که تاثیر این کمپینها چه اندازه است، بحث دیگری است. البته مساله را نباید فقط در بعد سیاسی دید. داخل ایران کارها و فعالیتهای بسیار جالبی در حوزه اینترنت و تکنولوژی اتفاق میافتد، از جمله ساخت اپ و گردهمآیی استار آپ و… این فعالیتها به تغییرات اجتماعی و اقتصادی کمک میکند. قلب جریان در ایران میتپد.
گمان کنم بشود حتی فراتر از وبلاگستان رفت. فرض معمول این بوده که گسترش اینترنت و رواج رسانهها در فضای مجازی بتواند پایههای یک نظام سرکوبگر معتقد به سانسور را سست کند. اما به نظر میرسد این فرضیه توانایی حکومتها را دستکم گرفته است. مواجهه تحقیقات شما با این فرضیه چگونه است؟
-تقریبا در هر زمان که اختراع مهمی برای نزدیک شدن افراد به وجود آمده، خیلی از اظهار نظرات، فوقالعاده خوشبینانهبوده و گفته شده که مثلا زمان صلح و نزدیکی افراد به هم آغاز شده است و مانند آن. پیش از اینترنت در مورد رادیو و هواپیما و… هم این سخنان خوشبینانه را مطرح میکردند.
قدرت خبررسانی شبکههای اجتماعی بدون هیچ تردیدی حکومتهای استبدادی را با چالشهای جدی روبهرو کرده ولی برخورد آنها با این قضیه فرق دارد. روند کنونی نشان میدهد که حکومتهای استبدادی عمل سرکوب را همزمان را با تحمیل گفتمان خود بر اینترنت پیش میبرند. دولت چین هر وقت لازم بداند دست به سرکوب شهروند – خبرنگاران میزند، ولی از سویی دیگر از آنها دعوت می کند که نظر خود را در مورد قانون تک فرزندی با مقامات در میان بگذارند. در مورد ایران نیز همین امر دارد اتفاق میافتد، یعنی فیلترینگ برای مخالفان و استفاده از شبکههای اجتماعی توسط مقامات ایران.
البته چند سال است که این پرسش در مورد نقش اینترنت در مقابل حکومتهای دیکتاتوری مطرح شده است. یوگنی موروزوف، محقق اینترنت، در کتاب “فریب شبکه” (Net delusion) حدود سه سال پیش در مورد عدم کارکرد موثر شبکههای اجتماعی و اینترنت برای تغییر سیستمهای دیکتاتوری نوشت.
در این تحقیقات به تغییر نوع مطالب در وبلاگستان فارسی اشاره کردهاید و این که مطالب وبلاگهای فارسی برخلاف سالهای قبل که شرح و بیان تجربههای روزمره نویسندگان آن بود، بهطور عمده شکل مقاله پیدا کرده است. ما میبینیم که نقش پیشین وبلاگستان فارسی را اکنون رسانه اجتماعی مانند فیسبوک پیدا کرده است، جایی که کاربران آن کوتاه و مختصر درباره امور زندگی و رویکردهای خود در قبال مسائل مینویسند. آیا از این نظر به فیسبوک به عنوان رسانه جایگزین وبلاگستان اعتقاد دارید؟
-فیس بوک پلاتفروم جایگزین است.
اما چگونه میتواند آن کارکرد وبلاگستان را داشته باشد، بهخصوص در عرصهتحلیل؟
-برای سالها در وبلاگشهر ایران موضوعات متعددی مورد بحث قرار میگرفت و نوشتههای تحلیلی بسیاری نوشته میشد. این امر در پلاتفورمهای کنونی شبکههای اجتماعی قابل انجام نیست. عکس و فیلم و چند جمله، کل داستان میشود. البته باید اضافه کنم بحثهای وبلاگی مخاطبان محدودی داشت و پلاتفورم به اصطلاح وبلاگ، قابلیت پخش سریع اطلاعات و تماس با مخاطبان در سطح و اندازه فیسبوک را نداشت و ندارد.
قابلیت فیسبوک در برقراری شرایط مباحثه را چگونه ارزیابی میکنید؟ بحثهای فیسبوکی آیا از تاثیرگذاری بحثهایی که روزگاری در بلاگستان درمیگرفت، برخوردارند؟
-من همان طور که گفتم بحثها کوتاه شده و مثل وبلاگستان نوشتهها و بحثهای عمیق جای چندانی در فیس بوک ندارد. ولی تاثیرگذاری فقط به بحثهای مثلا عمیق نیست. با فیسبوک افراد بیشتری با کمپین شما آشنا میشوند و این امر میتواند تاثیرگذاری را بیشتر کند.
چیزی مثل فیلمهای پاپکورنی که همه چیز در سطح میماند. موافقید؟
-نه موافق نیستم. مثلا عکس نوریزاد در فیسبوک که به پای بچه بهایی بوسه میزند از خیلی بحثهای وبلاگی تاثیر بیشتری بر روی مخاطب میتواند داشته باشد. یا کمپین مردان با روسری برای حمایت از مجید توکلی.
گمان میکنید این قبیل موجها تاثیری عمقی بر روی فرهنگ بگذارد یا این که فقط تولید هیجان مقطعی میکند؟
-برای تاثیر گذاشتن بر روی فرهنگ احتیاج به کار ساختاری و طولانی مدت است. ولی کارهایی از این قبیل تابوشکن است و مسائلی را که در جامعه ما به دلایل زیادی در مورد آن صحبت نمیشود، مطرح میکند.
نتایج تحقیقات شما بر تاثیرگذاری حکومت ایران بر فضای وبلاگستان تاکید میکند، یکجور توازن قوا که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی درصدد آن برآمدهاند. در عین حال دستهبندی موضوعی وبلاگهای فارسی نشان میدهد که چه درصد اندکی از این وبلاگها به مسائل دینی میپردازند. آیا میشود با اطمینان گفت، هنوز کسانی که دغدغههایی متفاوت با حکومت دینی ایران دارند، دست بالا را در وبلاگستان دارند و حکومت نمیتواند در تغییر فضا به نفع خود موفق باشد؟
-من فکر کنم حکومت به این نتیجه رسیده که وبلاگستان دیگر کارآیی سابق را ندارد و اگرنه الان آقای ظریف حتما یک وبلاگ هم داشت. موقع انتخابات ریاست جمهوری اعلام کردند هزاران وبلاگ از سعید جلیلی حمایت میکنند. برخی از این وبلاگها اصلا خالی بودند. بیشتر حالت شعار و تبلیغات داشت تا تاثیر عملی. به نظرم از وبلاگستان قدرتمند چند سال پیش (دوره قبل از فیسبوک و سال ۱۳۸۸) سایهای بیشتر باقی نمانده است. اصلا مهم نیست چه کسی دست بالا را در وبلاگستان دارد چرا که توان چندانی ندارد.
جایی از کارکرد پارادوکسیکال رسانههای اجتماعی سخن گفتهاید، رسانههایی که باید باعث برقراری ارتباط شوند، اما معتقدید که برعکس، روابط را محدود میکنند. این اتفاق چگونه رخ میدهد؟ و اساسا چه تاثیراتی خواهد داشت؟
-این برمیگردد به نظریه رابرت پونتام، جامعه شناس معروف آمریکایی. پونتام در تئوری تحدید یا محدودیت (constrict theory) میگوید که همسایگان در یک محله فقط قرار نیست با هم در جنگ و دعوا باشند و یا با یکدیگر دوستی کنند و مبادله کالا و خدمات. همسایگان در محله میتوانند در حباب خود باقی بمانند و با یکدیگر کاری نداشته باشند. همین امر در دنیای اینترنت مشاهده میشود. ما دوستان و آشنایان و همفکران خود را در فیسبوک دور خود جمع میکنیم. این امر موجب میشود در عین حال که میتوانیم با افراد مختلف در تماس باشیم در حباب خود بمانیم.
و در شرایطی مثل امروز ایران که جامعه از انشقاق و چنددستگی شدید رنج میبرد، این وضعیت آیا میتواند به این تقابلات دامن بزند؟
-پیش از سال ۱۳۸۸ در برخی موارد گفتوگوهای بسیار جالب و ورای دستهبندیهای سیاسی در جامعه بین بلاگرها صورت میگرفت. مثلا در یک مورد یک بلاگر اسلامگرا از بلاگرهای سکولار پرسیده بود که چرا شهادتطلب نیستند و آنها هم پاسخ داده بودند. فضای مجازی ایران در آن مقطع ورای دستهبندیهای جامعه بود، اما متاسفانه پس از انتخابات ۸۸ همه چیز عوض شد.
در این چند سال که جنبش سبز و بعد از آن انقلابهای عربی رخ داد، تحلیلهای بسیاری درباره نقش فیسبوک و توییتر در این میان منتشر شد تا جایی که از این انقلابها گاه به عنوان انقلاب فیسبوکی و توییتری نام برده میشد. حالا چند سال از این رخدادها و هیجانات ناشی از آن گذشته و میشود در فضایی معقولتر نظر داد. آیا واقعا فیسبوک و توییتر چنین عامل پیونددهنده و یکپارچهسازی بودند یا همه چیز غلو بود؟
-در مورد جنبش سبز برخی حتی میگفتند بیایم جایزه نوبل صلح را به توییتر و فیسبوک بدهیم. انگار ابزار مهمتری از مردان و زنان ایرانی بود که زندگی خود را به خطر میانداختند. توییتر البته نقش چندانی نداشت ولی فیسبوک نقش مهمی ایفا کرد و رهبران اپوزیسیون مدتها از این طریق با هوادارن خود در تماس بودند. حتی برخی مقامات جمهوری اسلامی از غافلگیری خود در مقابل فعالیت شبکههای اجتماعی سخن گفتند.
اما درباره کشور مصر، آمار پس از سرنگونی مبارک نشان میداد که اکثر مردم اخبار خود را از تلویزیونهای خارج از کشور به دست میآوردند و فیسبوک برای اطلاعرسانی چندان مورد استفاده قرار نمیگرفت. به هر حال نقش اینترنت را در جنبش سبز و انقلابهای عربی به هیچ وجه نمیتوان انکار کرد. اینها نقش بسیار مهمی برای اطلاعرسانی و حتی سازماندهی داشتند.
گمان میکنید که آیا نقش آنها در ایران بار دیگر تکرار خواهد شد؟ حکومت این بار چنین اجازهای میدهد؟
-حکومت به گفته خودش در سال ۸۸ غافلگیر شد، اما در حال حاضر نه تنها فرصت سرمایهگذاری و بسیج برای مقابله با این امر را دارد، بلکه به صورت فعال در حال غالب کردن گفتمان خود است. الان ظریف بیشترین لایک را میگیرد نه یک چهره اپوزیسیون یا فعال حقوق بشر.
یکی از مشکلات مهم این است که پلاتفورمهای سیاسی- اجتماعی ایرانی در سالهای گذشته پیشرفت چندانی نداشتند. فکر کنم سال ۲۰۰۶ وبسایت «بالاترین» وارد میدان شد و پس از آن دیگر پلاتفورم موفقی نداشتهایم. پیش از آن هم وبسایت «گویا» بود. در حال حاضر تقریبا هر رسانهای که میخواهد تبلیغ خودش را کند سراغ این دو پلاتفورم میرود.
یکی از دلایل امر این است که بازار رقابتی خارج از کشور وجود ندارد و از سویی داخل کشور هم سرکوبها و فیلترینگ شدت گرفته است. با این حال کارهایی که در داخل کشور انجام گرفته، بسیار درخشان است، بهخصوص در زمینه اپ.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید