UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

تبانی خاموش برای پنهان کردن حقیقت

تبانی خاموش برای پنهان کردن حقیقت

چگونه انتشار فیلم حمله به دختر آبادانی مرا بر هم زننده امنیت ملی و معاند نظام کرد

[show_avatar email=1168 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]سه روز حوصله کردم و تنها در نقش خبرنگار به انعکاس واقعه‌ای پرداختم که پنج‌شنبه صبح اساساً فکر نمی‌کردم انتشار فیلمی در مورد آن مرا وارد چنین داستانی کند. منظورم انتشار فیلمی مربوط به کتک خوردن ” دختر آبادانی” در تویتر است.

سه روز حوصله کردم تا همه حرف‌هایشان را بزنند، گروهی مرا متهم به وطن‌فروشی کردند که چرا این خبر را در “روز اول آبان” منتشر کردی، نشد به آن‌ها بگویم ببخشید که دختری بیگناه، کتک خورده و مظلوم واقع شده را صبح اول آبادان فرد متجاوز متهم به سرقت مسلحانه کرد و دستگاه محترم قضایی هم البته طبق قانون به شکایت او رسیدگی کرد و جای قاتل و مقتول عوض شد و وجدان‌ام اجازه سکوت نداد.

گروه دیگری گفتند ناموس فروش هستی که موضوع تجاوز را رسانه‌ای کردی، اما حقیقت این بود که نگارنده در صفحه تویتری با کمتر از ۵۰۰ نفر همراه یک ویدئو را منتشر کرد و واقعیتی کوتاه را در مورد آن یادآورد شد. این مردم بودند که تحت تاثیر ظلمی که به این دختر شده بود آن را منتشر کردند و نسبت به آن واکنش نشان دادند.

بعد هم نماینده مجلسی گفت که منتشر کننده فیلم اشاعه فساد کرده، اما نگفت این فرد متجاوز بوده که با عملش جامعه‌ای را جریحه‌دار کرده است. درخواست برخورد با من از سوی ایشان تضمین ضرب‌المثل بستن سنگ‌ها و رها کردن سگ‌ها بود.

اما این مطلب را برای پاسخ دادن به این اتهام‌ها نمی‌نوسیم، بیست سال است روزنامه‌نگارم و کارم پرداختن به مسائل حوزه فساد اقتصادی است، می‌دانم مرتکبان فساد برخورداران از قدرت هستند و وقتی کسی پایش را روی منافع آن‌ها بگذارد، بستن تهمت و افتراء، تخریب و تهدید و طرح چنین مسائلی طبیعی است، کما اینکه در طول این سال‌ها بارها و بارها در دادگاه برای شکایت همین افراد بابت انتشار مطلبی حاضر شده‌، تهدید شده و تخریب شده‌ام.

از بابت انتشار فیلم و نظرهایی که دادم هم نه تنها شرمنده و نگران نیستم، بلکه خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم، گفتگو با رسانه‌های داخلی و خارجی را هم اگر کمکی به روشن شدن حقیقت، به خصوص جنبه اخلاقی و عمومی آن کند؛ وقتی صدا و سیما تنها دنبال اعتراف گرفتن از فرد آسیب دیده به جای واکاوی حادثه و تحلیل شخصیت طرف مقابل است، نه تنها کار بدی نمی‌دانم که بسیار خوب است. تحلیل‌های سیاسی و عنوان‌دار عمله‌ها و قلم‌به دست‌ها و متملقان را هم می‌گذارم کنار همان نحوه عملکرد تاسف‌بار صدا و سیما، ای کاش این رسانه کمی در گرفتن آن مصاحبه‌ها و نشر آن از “بهاره چشم‌به‌راه” تامل می‌کرد.

اما نکته مهم این ماجرا در یک جمله خلاصه می‌شود: چرا به جای احمد جهان نژادیان، بهاره چشم‌براه تحت فشار قرار گرفت.

در نظر نگارنده پاسخ ساده است. جامعه می‌پذیرد که حاکمیت و قوه قضائیه در بعد کلان و ملی آن، دلیلی ندارد که خود را هزینه اشتباه و کار زشت و غیر الخاقی جهان‌نژادیان کند. اما پنهان کردن کار جهان نژادیان به دلیل یک خلاء عمومی و قانونی است. قانونی که در این موارد “ناموس” را هم قربانی، هم متهم و هم مستحق مجازات می‌داند. این قانون نانوشته برملا شدن شرایط قربانی شدن دختر آبادانی توسط فرد متجاوز را هم قبح‌شکنی دانسته و تمایل به پنهان کردن تجاوز دارد.

چرا بهاره چشم‌براه درب منزل جهان‌نژادیان رفته؟ چون شرایط قانونی حاکم بر جامعه او را از اینکه بتواند حق و امنیت خود را از طریق دیگری تامین کند ناامید کرده است. در عوض فضای لازم برای فرد متجاوز فراهم کرده تا با استفاده از نفوذ و موقعیت خود هر کاری مایل بوده انجام دهد. دختر آبادانی نمونه‌ای از صدها دختر در این شرایط است، او در شرایطی درب منزل فرد متجاوز رفته که کاملاً ناامید از خلاص شدن فشارها و تهدیدهای وی شده است، او آنقدر ناامید بوده که حاضر شده هر مخاطره جانی را برای نجات دادن اعتبار زنانه خود بپذیرد.

اما عرف قانونی چگونه او را تنبیه کرد؟ ابتدا او را بازداشت کرده و نپرسیده که یک دختر نحیف، مجروح و آسیب دیده چرا باید درب این خانه برود، فرصت داده که فرد متجاوز او را متهم به سرقت مسلحانه کند و برایش پرونده بسازد، تا او را چنان تحقیر کند که عبرتی شود برای دیگرانی که در صف اغفال شدن توسط متجاوزان قرار دارند.

اینها را داشته باشید تا برگردیم به ابتدای ماجرا، چند دختر در جامعه هستند که سلامت دارند اما در معرض فشار و تعرض صاحبان قدرت و نفوذ با سوء استفاده از موقعیتشان قرار دارند. آیا این دخترها نمی‌توانند خواهران و مادران ما باشند؟ آیا نمی‌توان تصور کرد که روزی آن‌ها نیز در چنین شرایطی گرفتار چنین مخاطره سهمناکی شوند!؟ یاد فیلم سگ کشی بهرام بیضایی افتادم، فیلمی که به روشنی نمایش چنین جامعه‌ای در قبال زنی بود که قرار است قربانی شود.

بیائید یک قدم جلوتر بگذاریم، چرا دستگاه قانونی به صورت ضمنی و علنی عملاً به شکلی رفتار می‌کند که قربانی، ناچار به سکوت است و به جای تحت حمایت قرار دادن وی و برخورد و تحقیق فوری از متهم اصلی او را تحت فشار برای انکار واقعیت قرار می‌دهد؟ این سئوالات بسیار مهم هستند و باید پاسخی مناسب برای آن‌ها پیدا کرد.

جامعه آسیب دیده، اخلاقی فرو پاشیده و متجاوزانی در لباس میش چنان ناموس این وطن را تهدید می‌کنند که اگر سکوت کنیم روزی می‌رسد که ناچار می‌شویم این شعر کشیش آلمانی مارتین نیمولر را در ذهن تکرار کنیم که:

اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،

سکوت کردم چون کمونیست نبودم.

بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،

سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.

بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،

سکوت کردم چون یهودی نبودم.

سراغ خودم که آمدند،

دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

باید به جای قربانی کردن دختری که خودش قربانی یک ماجرا شده، به دنبال افرادی رفت که برای اغفال کسانی که آسیب‌پذیرتر هستند و پایمال کردن شخصیت و حق انسانی ایشان از فرصت‌های قانونی استفاده می‌کنند و به بهانه قبح داستان بهاره چشم‌براه را مخفی کرده و ترجیح می‌دهد او را قربانی کند. یادمان نرود در ماجرای دختر شمالی که پدرش او را با داس به قتل رساند هم مجوز قتل را همین قبح داده بود، آنجا هم به جای علت معلول قربانی شد و صورت مسئله پاک و البته دها مورد مشابه در همین خوزستان خودمان که بارها با حسرت آن را شنیده‌ایم و در خلوت بخاطر آن رنج برده و نگران شده‌ایم.

در آخر باید بگویم روزنامه‌نگاران در این موارد نه همکاران دستگاه سیاسی و قدرت هستند، نه کارمندان قوه‌قضائیه، روزنامه‌نگاران مسئولیتشان انتشار چنین اخباری و مسئول کردن کسانی است که در وقوع آن نقش داشته‌اند، ایشان شرایطی را می‌سازند که تکرار و انجام یک واقعه برای عاملان و علت‌های اصلی آن سخت و ناممکن شده و تبانی بر سر مخفی کردن تمام یا بخشی از حقیقت ناممکن شود.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: