UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

دو شعر از بی‌تا ملکوتی

دو شعر از بی‌تا ملکوتی

صندلی خالی

 

مانند گل‌های گندم

که آفرودیت

بر گور سرباز گمنام می‌گذارد

هنگام جفت‌گیری دو هزاره

 

مانند سروی که به ناگاه می‌روید

بر دامن سیاه زیباترین بیوه‌ی شهر

هنگام عبور واگن‌های صامت

 

مانند خیال خام دریدن بکارت عروس

که می‌چرخد

میان ذهن شق کرده میهمانان

در طبق چرب کبک‌های سربریده

 

من از تو نمی‌گذرم

 

مانند شرابی کهن محبوس در اعماق زمین

مانند بازی موج با تن نور

تو را در کتیبه‌ای خیس می‌نوشم

چنان که باد

عاج ساق دختر منتظر را

در ایستگاه مترو

 

خواب شاعر

ناامیدانه

فرو می‌ریزد از پنجره

 

من

تو را

لبالب از فرامینی مست

میهمان میز شامی خواهم کرد

که روی پستان‌های خورشید چیده‌ام

میان شورش‌های خیابانی

میان رهایی دو کلمه

وعطش بی معنای صداهای دور

در دوسوی خط تلفن

که تنها با خون فرو می‌نشیند

 

آروزی آزادی را رها کرده‌ام

برای کوچه‌های تهران

و اعتصابیون اوین را

که نبش دست راستم جا خوش کرده بودند

جام شوکران روی میز شام

منتظر تراژدی است

ومن

از تو ناتمام،

صندلی‌های خالی را می‌شمارم

 

دیگر حتی به لورکا هم فکر نمی‌کنم

و لحظه‌ای که به خاک افتاد

من از خاک ماه

حامله‌ام

اولین روز از ماه جولای ۲۰۱۱

 

 

 

سینه بند آبی

 

چشمانت

دو چاله هوایی

ابروهایت دو ابر سالخورده

و دهانت کاسه‌ای سوپ داغ

که گدایان بهشت را به صف می‌کند

دست‌هایت

در امتداد جنون خط استوا

و سینه بند آبی‌ات

ساده

داغ

سنگین.

 

حالا حجاج به سمت ناف‌ات

هفت بار می‌دوند

و ملائک، اطراف زهدان‌ات

تمرین مردن می‌کنند

 

بهار عربی

کباب حنجره‌ها را خورده

آروغ‌اش را زده

لباس‌های زیرش را در چمدان می‌چیند

و آلت تناسلی التحریر

برای کفش‌های قرمزعکس

خط ونشان می‌کشد.

 

رگ‌هایت به خانه باز نگشته‌اند

نگرانم

یوسف پیامبرهر صبح  از چاه بیرون می‌آید

شک سوره‌ها را در آغوش می‌کشد

و به دنبال رد دامنت

جراحت آسفالت را لیس می‌زند

 

به دنبالت به خدا هم زنگ زده‌ام

می‌گوید سرش شلوغ است

دارد پوتین‌ها را آرشیو می‌کند

پوتین‌های مقدس

و پاهای سربازی را

که پستان‌هایت را قرون وسطی  نامید.

بینندگان عزیز!

لطفا به گیرنده‌های خود دست نزنید

دستتان خونی می‌شود

 

وقتی پیراهنت پاره شد

نیل  به نماز ایستاد

حالا ماه هم می‌داند

که سینه‌های تو آبی است.

                                      برای دختر میدان التحریر

                                     بیستم دسامبر ۲۰۱۱

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

بی‌تا ملکوتی متولد ۱۳۵۲ تهران، فارغ التحصیل رشته‌ی تئا‌تر (نمایشنامه نویسی) دانشکده‌ی هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران است. او از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴در مطبوعات ایران به عنوان منتقد تئا‌تر فعالیت کرده و از سال ۱۳۷۶ نوشتن شعر و داستان کوتاه را به صورت جدی آغاز کرده است. داستان‌ها و شعر‌های او در مطبوعات و رسانه‌های ایران و خارج از ایران به چاپ رسیده‌اند. برخی از اشعار و داستان‌های او به زبان‌های انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی ترجمه شده‌اند.
او از سال ۱۳۸۴ به آمریکا مهاجرت کرده است و پس از مهاجرت چندین کتاب از جمله شناخته شده‌ترین کتابش، مای نیم ایز لیلا، را منتشر کرد.

آثار:

مجموعه شعر «مسیح و زمزمه‌های دختر شاهنامه» نشر خورشید سواران ۱۳۷۸
مجموعه داستان کوتاه «تابوت خالی» نشر کتاب آوند ۱۳۸۲
تالیف و گردآوری «اسطوره‌ی مهر» زندگی و فیلم‌های «سوسن تسلیمی» نشر ثالث ۱۳۸۴
مجموعه داستان «فرشتگان، پشت صحنه» نشر افکار ۱۳۸۹
رمان «مای نیم ایز لیلا» نشر ناکجا ۲۰۱۳
مجموعه داستان «سیب ترش باران شور» نشر نوگام ۲۰۱۷
مجموعه شعر «پله های لرزان یوسف آباد» نشر نصیرا ۲۰۱۸

۲ نظرات

  1. شیدخت

    یار دبستانی….بسیار زیباست….بهت افتخار می کنم عزیزم

  2. رضا خرسند

    زیبا بود و لذت بردم
    سینه بندت ابی باشد

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: