UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

دو شعر از فانوس بهادروند

دو شعر از فانوس بهادروند

 

 

 

۱

گفته بودی که
شعر ننویس
تو زن باش
زندگی خودش شعر می‌شود
بهار می‌شود
بی پیرایه اما خوشرنگ می‌شود
به شراب ِگیسوانِ مهسا
یا شب گیسوان ِ لیلی 
بی هیچ استعاره ای
اما من چاره‌ای بودم
برای واژه‌های خاکستر
در دل‌ متن های سوخته
یا دل‌های مرده ‌ی سپید
که می‌رفت سرد و سردتر
جهان را زمهریر
وُ دورنمای خیالم را
بسان ِغروبی غمگین
که روی ساعت هفت
–چمباتمه نشسته بود–
در سردخانه‌های ‌کوثر
واژه‌های خاکستر که می رفت
تا مرگ را زندگی
و زندگی را توطئه‌ای مدام
نشانمان دهد
از زیر و زبر مجاز های دشمن
و یا مرگ‌هایی خود خواسته
اما من چاره‌ای شدم ناچار
برای– مهر —
برای –شعر —
برای# زن
برای# زندگی
برای# آزادی
                                    ۱۴۰۱ /۷/۱۵

 

۲

های اشک هایم
هیرمندِ خیال
روی گونه هایم‌
گل‌های قاصدک
بر تَرَک های هامون
در گودال های روستا
دخترانِ طعمه و صید
و گاندو های منتظر…

گل های قاصدک
رُسته بر راه
هامون ِ اشک هایم
خواهری کن
برای دختران ِ دشت ِ های سوخته
ریش ریش
از گاو‌های فحل 
وُ اشترانِ کینه به پروانه ها 
از گاوهای تُهی سر
اشکم بارگان ستاره دار
پوتین پا
ببارید
اشک هایم 
برگونه‌های هیرمندِ ندیده ام‌
بر هرگز و زندگی
بریزید
بر زخم خواهران زری باف
وُ سرانگشتانِ زنان سوزن دوز‌
ببارید بر دست هایم‌‌‌
بریزید بر سطرهایم
ناسور …

۱۴۰۱ / ۷/ ۱۰
# فانوس بهادروند

 …

 

 

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: