UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

سه شعر پسازبانی از کریم قیطانی‌فرد

کریم قیطانی فرد

 

۱

تبسم کن
ول وله تبسم کن
ا همون زجر اولی که کشیدی
منم همرات بودم
به جهنم
به جهنم که جهنم رو به آتیش کشیدی
قیل و قالت گوش کسی رو کر نکرد
امروز حتی اگه جهان رو اگه بندازی توی صدقات
این رنج به آخر نمی رسه
مثل عر عری که نوک قله ایستاد
پرچم فتح گرفت
شتاب نکن
تبسم کن
تبسم
وقتی گم شدی توی خودت
تموم گلدسته ها رو دنبالت گشتم
اما نبودی
سمبل ستم کاشتی
هیچی سبز نشد
آخه هر چی شعر بود
بوی جهنم گرفت
هر چی شعر بود مچاله مچاله
هی نوشتی و خط زدی
هی نوشتی
سوز زخم هات تموم نمیشه
بسه شعر
بسه دیگه
من و تو از یک قماش بودیم
یه نگاه دیگه بنداز
خودت رو از اول بخون
یه نگاه دیگه
قهوه خونه ای که کرونا ولش نمیکرد
همه رو جا میداد
با سیگار های روی لبشون
با سرفه های ممتد
آزادی توی تو بود
آزادی توی تو بود
نه تو زمین معلق توی آسمون
آزادی رو بگیر
جهنم رو خاموش کن
این جهنم لعنتی رو
خاموش کن خودت رو
خاموش کن
تبسم کن
تبسم

 

۲

انگشتت رو از رو این روایت بردار
 خودمون یک اربعین روایتم
از چله ی چل چلچله ها بپرس
که مدام شعار میدن
مرگ بر فرانسه
مرگ بر شعر سپید
مرگ بر من اگه روزی دستم ا کله ی ایفل بیرون نزنه
زبون پست مدرنش رو لال
تا لالا لای تشویش انگیز بیداری هاش رو خاموش کنن
این میم میم من نیست
این میم میم نون گیر کرده توی حلقوم منه
و این من نه منی هستم که منم
این من تویی که داری خواب آلوده به سمت پرتگاه میری
من تهمتی ناروا ست که تو هم نیستی
مرگ بر فرانسه
مرگ بر زبون
که چقدر منم منم میکنه وقتی که نیستم
تا خورشید زرد رو سیاه نقاشی کنه
تا توی خودم رو نبینم
و لبام بوسه اش رو جای دیگه ای بزنه
تا تا تا…
چقده تای تا به تای فرانسوی که دلشون میخواد
یکی از ما لخت شه
تا عریانی همو بغل کنیم
اونوقته که میفهمن آزادی چیز دیگه ای بود
اما اون روز دیره
خیلی دیر
و من تو رو نقش ایفل کرده
مرگ بر فرانسه
مرگ بر میشل فوکو
که همجنساش طبقات اجناسش رو حفر کردن
تا کتابای بیشتری توش جا بشه
من که من نبودم
اما از فوکو هم گذشت
از گفتمان قدرتش
تا حلقه حلقه های خلقتش
مرگ بر فرانسه
مرگ بر شعر پست مدرن
با تموم چاله چوله های بی تفاوتیش
از بس که رو سرمون پرید
آقا لطفا نترس
مرگ فقط یه شعاره
مرگ بر فرانسه
آقا نترس.

 

۳

اینو واسه تو می نویسم سعید
خوب می دونم نیم وجبی، قلم چه زوری داشت
از همون شبی که برف تا زانومون بود
و تبم لای برف ها گیر افتاده بود
اینو واسه تو می نویسم
که خوب میدونی بی پدر مادری چیه
وقتی کله پاچه پزیه انگار از دنیا قیچی مون کرده بود
و خیابون ها راهمون نمی دادن
بی پدر مادر ما بودیم
که از دست راست صبح تا پای چپ شب توی خودمون پنجره می کشیم
به این امید که کسی پشتش بیاد
اما نمی یاد
آره نمیاد سعید
بی پدر مادر ما بودیم که فکر میکردیم واسه خودمون پدر شدیم
نه نشدیم سعید
آخه وقتی دستمون به شش تا گلدون نمیرسه
وقتی جواب سلاممون همیشه تو حمومه
از چی حرف میزنیم
اینو واسه تو می نویسم که دنبال جای خالی کسی میگردی اما نیست
مثل من که هوار هوار گم شده بودم
مثل من که دنبال روز توی ماه و ستاره ها می گردم
مخصوصا نصف شبا
که شاشم میگرفت و از راه مستراب می ترسیدم
فکر میکنم دیگه تموم شد
توی بخت ما درختی سبز نمیشه
چه برسه بیِ بی پدر مادری مون با بشه
اینو واسه تو مینویسم
که مادرت هیچ گناهی نداشت
مادر منم نداشت
اما زمین همینه که هست
به همه گیر میده سعید
به همه گیر میده
هه جان خودم یه روزی داستان میشیم
توی کتابی که کتابفروشی ها دادنش به ضایعاتی های کاغذ
همین قد هم فکر میکنم بسمون باشه
واقعا نیست!؟
نمیدونم شاعرا بدرد چی میخورن
وقتی بلد نیستن مثل آدم زندگی کنن
بدترش اینه که ما مثل بی پدر مادرا زندگی می کنیم
وقتی برف تا زانومون باشه
تا زانومون سعید.

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

عبدالکریم قیطانی فرد، متولد ۱۳۶۶ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مخترع ساکن خوزستان شهرستان دزفول است. او صاحب دو مجموعه شعر، دو اختراع و ده‌ها مقاله است که در آخرین تحقیقات خود مفهوم آنتروپی را وارد علوم انسانی – ادبیات و شعر کرده تا شاید از این طریق پنجره ای نو رو به آسیب شناسی، نقد و بررسی ادبیات و شعر امروز گشوده شود.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: