UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی…

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی…

 (اشعار به ترتیب الفبایی نام خانوادگی شاعران آمده است).

  

علیرضا آدینه

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

از توی کیفِ آماد

فشنگی بیرون می آورد

می مالد به لبش

و با فرچه ی تنظیف

مژه هایش را تاب می دهد

دلش می خواهد که می توانست

زیبایی اش را در بیاورد

بگذارد کنار وصیت نامه و وسایل شخصی ….

ولی

اگر آرایشش به هم خورده باشد

توی عکس

آندو آبشارِ پر پیچ و خم چگونه بریزد روی شانه ای که نیست

که هست آنطرفتر ولی توی عکس

عجب !

وقتی گزارش یک جنگ را به دست شاعری بسپاری

انگار که جان عزیزت را به قاطری بسپاری

به طور مثال

قرمز به چشم پشت دوربینِ مادون قرمزش

شب نشسته خودش را دید می زند

بگذریم

دوستی عزیز

برای صفحه ای شعر می خواست

من هم نداشتم

آخرین خبرهای رسیده را گذاشتم زیر این خزعبلات تا رسیده تر شود :

درگیری‌ها در کوبانی میان مبارزان ی.پ.گ و تبهکاران داعش ادامه دارد. در ضلع‌های شرقی و جنوبی کوبانی تعداد زیادی از تبهکاران داعش کشته شده‌اند. گفته می‌شود که تبهکاران داعش برای تصرف دروازه مرزی «مرشدپنار» که میان کوبانی و پرسوس ترکیه واقع شده, در حال تدارک حمله گسترده هستند و در پی مقاومت مبارزان ی.پ.گ, توان پیشروی ندارند, اما این تبهکاران گاهی با همگاری ارتش ترکیه درصدد پیشروی هستند.

  [divide style=”2″]

سلیمان بایزیدی

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

عصیان

تمثیل جاودانگی است

در متن دشنه و خاک

آنگاه که …

جهان نگاه خاموش و سردش را به لبخند دختری گره میزند

تا او را به نام دیگری فرا بخواند

عین العرب!

اما من ایستاده ام

بر باریکه ای روی نقشه جغرافیا

نقطه ای کور که شاید نتوان دید

بر مداری از زمین

که مرز نام دارد

نامم کوبانی

آبستن دردی صدها ساله

ایستاده ام برخاک

تا ریشه ام را در آفتاب بکارم

آفتابی به گستره زمین

آنسوی متن تاریکی

نامم کوبانی

دختری هستم با لبخندی برلب

و تفنگی در دست

وقتی گیسوان بافته ام شعر میشوند

من به تو فکر میکنم

سرزمینم

جاودانگی دلالت ماندن است

محصور میان مرز و تفنگ

من کوبانی ام

مرا به نام کوچکم صدا بزن

کوبانی

 [divide style=”2″]

سپیده جدیری

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

بیش از هزار بار

از بال‌های خسته‌ی نام‌ات بگذار

بالی بپّرد…

شعر برای شعر شدن زود است

مرگ برای مرگ شدن.

[divide style=”2″]

رویا زرین

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

گناهانی بخشوده و گوری تهی

و پدر گفت  پسرم دریاست

رگه های فیروزه را دنبال کن و قندیل های سبز را

امروز روز معجزه است

پسرم در نطفه های امید نهفته است

بادبان ها کشیده

دهان ها گشوده به شکل هلهله ای رسا

و پدر گفت  تمام زمین تمام این که می بینی

به نام پدر پسر و رویاهای تا ابدالاباد

و پدر گفت بیدار شو پسرم

بیرون بیا از دهان شیرهای سنگی

پسرم خداست

پسرم تنهاست

تنها خداست که به رویاهای کودکی اش خیانت نمی کند

و پسرم غلتی زد

و هلهله ی کودکان از باغ های سبز تا ابدالاباد شنیده شد

و پدر گفت تمام زمین تمام این که می بینی  جزایر امرالی ست

و پدر دست جزایر امرالی را گرفت

و برای بابل نامه ای فرستاد

به ارتفاع رویاهای ناتمام تان برگردید

به سرزمین معماران معرکه

باطل السحر کلمات سنگ شده در دهان شماست

و پدر اضافه کرد

پسرم دریاست

پسرم تجسد رویای مادران باکره است

پسرم گفت

نشسته در هیچ کجای جهانم

جزیره ای متبرک از طواف سفید پرندگان دریایی

من خسته نیستم

فقط کمی دلم از هلهله های کودکانه می خواهد

کمی دلم از تمشک های قندیل های سبز

باید بنویسم اُنس  باید بنویسم اُنس

باید انقدر بنویسم تا باطل السحر سکوت مجانین

باید اوازهای سرزمین مادری ام را زلال زلال  زمزمه کنم

سوگند خورده ام به اب و افتاب بلند

سوگند می خورم به کلمات کبوترم

امروز روز معجزه است

ریه هایم پر از هوای رهایی

هوا پر از ارزوهای دخترانم پسرانم و بال های بزرگشان در باد

من کبوتر سال صفرم

و در انگشت هایم فرمان ده گانه ای ست

 و زبان من ربطی به مرگ ندارد

زبان من پایه ی پیوند ساقه های زیتون است و برگ های بلوط

تا تمام کبوتران برگردند

و ما هلهله کنیم هله لویا هله لویا

حالا نوازشم کن پدر

که یعنی بیدار شو

تمام شدآنس

و خواب هایت به سرانجام این هزاره می ماند

ببین

طلوع قشنگی ست

[divide style=”2″]

 زهره مهرجو

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

کوبانی شجاعانه

می رزمد،

حریم آزادی را

پاس می دارد.

عصر ما

عصر سیاه سرمایه؛

نژادپرستی، مذهب و ارتجاع را

بازمی آفریند.

در عصر ما

کوبانی ها تنهایند،

آزادگان و نواندیشان

تنهایند ..

و “بهشت” در جایی دیگر

جستجو می شود.

در عصر ما

بیان حقیقت

گاه هزینۀ جان بدنبال دارد ..

و شجاعت؛

افسانه ها می آفریند!

بدینسان است که

امروز،

در میان حلقۀ انبوهی از

پریشانی ها و بی هدفی ها؛

کوبانی ناگزیر

همچو کبوتری

آشیانه اش را پاس می دارد.

عصر عصر بربریت است،

ماجرا دو سوی آشتی ناپذیر شب ..

و روز،

تنفر و عشق

جهل و روشنگری ست –

نبض تاریخ به تندی در جریان است؛

کوبانی

در بلندای جاودانگی ست ..!

[divide style=”2″]

 سمیرانیک نوروزی

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

جنگ برای تو که روستایی را

به اندازۀ تمام جهان دیده ای

فرقی نمی کند

 جهانی باشد یا…

پیراهنت بوی سربازان روس را بگیرد

این درد !

فریاد زایمان تمام زنان اسیر است

دردی که نمی دانی

فرزندت را که از دشمن به یادگار گرفته ای

دوست خواهی داشت؟

  [divide style=”2″]

  علیرضا نوری

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

بیا بیا بیا که خانه را از دوش تو بردارم بردارم

کدام قناری از گوش های تو داخل رفت

کدام پرنده از دهان تو بیرون آمد

کدام آتش از دهان تو پخش میشود در هوا

در آسمان مرزها و بوسه بوسه بوسه­ها

مرا مرا که عاشقانه عاشق بودم و دستهای نرمی نداشتم ببخش

یک رگ آبی وسط سینه ی تو هست

یک رگ آبی

چه کسی باید مرا باورانده باشد که زنی با قیافه ی متوسط می تواند این چنین اندام بکری داشته داشته داشته دارد

این چه نوری از خورشید تابیده که رنگ روز را به هرکس نشان میدهم

سر تکان میدهد که یعنی دیوانه

خانه ات کجاست

چه کسی نقشه ی جدید جهان را روی میز من گذاشت

کجای نقشه تویی

چایی سرد شده را خالی خالی خالی می کنم روی نقشه

با نوک مداد اقیانوس آرام را سوراخ می کنم

آب اتاق را بر میدارد

عمو یونس تو هم اینجایی

تو پدر ناتنی آبها بودی

بشنیده ام پریان دریایی تور می کنی بکن

پیشانی تو جان می دهد برای یک گلوله ی معصوم که بنشیند وسط پیشانی ات

آبها را از شر تو نجات دهد

یکی از دختران کرد کجاست که هی برقصد برقصاند برقصد برقصاند برقصد

                                                                                         هه­‌نّار

                                                                                         هه‌­نّار

                                                                                 بژی بژی کوبانی

                                                                                          هه­‌نّار

                                                                                           هه­‌نّار

کو

کو

دستمال من کو

هی به­‌رزی  به‌­رزی  به­‌رزی

و گلوله مادرانه برقصد در قلب

و قلب برقصد در سینه

و سینه بلرزد در قلب آبایی

و سینه هاشون

هه­‌نّار

هه­‌نّار

هی به­‌رزی  به­‌رزی  به­‌رزی

و انگار صدای واقعه واقعی است

انگار من هنوز از سربازی در سنندج برنگشته ام

و انگار صدایی غریو خون می­پیچد در اورامانات

کووووووووووو

باااااااااااااااااا

نیییییییییی

 و پرنده ای در دهان صدا آتش می گیرد

و صدا آتش می گیرد

و نقشه خالی از خانه می­شود

چه کسی مرا باورانده خانه یعنی آرامش

خانه را از دوش تو بر می­دارم

کلاغها در آسمان شهر کُردی گریه می کنند

کلاغها خبرهای خوبی نیاورده اند حرامزاده­ها

کلاغها آخرین بازمانده ی زمین نباید باشند

نه

نه

با نوک مداد نقشه را سوراخ کرده ام

رسیده ام به اعماق زمین

آنجا که آدم ها به نفت تبدیل می شوند

آنجا که روح های سرگردان کردی می رقصند

و صدایشان در اعماق زمین می­پیچد

کوووووووووووو

باااااااااااااااااااا

نییییییییییی

 و پیر لوئیجی کولینا سوت پایان جهان را نمی زند

نه نمی تواند بزند

نه هیچکس نمی تواند

هیچکس

هیچکس

کوووووووووووووووو

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: