UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

سی سال شعر؛ از سرخ تا سبز (بخش سوم)

سی سال شعر؛ از سرخ تا سبز (بخش سوم)

(بخش سوم)

در دو هفته‌ی گذشته دیدگاه‌های دو شاعر مهاجر (آقایان مجید میرزایی و دکتر علیرضا زرین) را در بررسی تأثیر رویدادهای تاریخی بر شعر بعد از انقلاب – با توجه ویژه به شعر دو سال اخیر ایران – با شما در میان گذاشتیم. در این شماره اما، از زاویه‌ی دید شاعری ساکن ایران به این مهم می‌پردازیم. محمدحسین عابدی، شاعر، پژوهشگر و روزنامه‌نگاری است که از اوایل دهه‌ی هفتاد به شکلی حرفه‌ای در هر سه‌ی این عرصه‌ها فعالیت داشته و برای جامعه‌ی ادبی و مطبوعات ایران نامی آشنا به شمار می‌آید. به اعتقاد او هنوز زود است که توجه به بیانگرایی در شعر دو، سه سال اخیر را به عنوان یک امتیاز یا یک جریان شعری تلقی کنیم.

 

محمدحسین عابدی: شعر متکی به بافت کلامی و جامعه‌ای است که در آن شکل می‌گیرد

 

اگر بپذیریم که شعر سی سال گذشته‌ی ایران را می‌توان به شعر پس از انقلاب و دوران جنگ؛ شعر پس از جنگ و شعر پس از رویدادهای دو سال اخیر ایران دسته‌بندی کرد، به نظر شما این تقسیم‌بندی تا چه میزان می‌تواند گویای تأثیرپذیری فضای شعر امروز این سرزمین از رویدادهای تاریخی باشد؟ این که این سه مقطع را برشمردیم، فقط به منظور بررسی میزان تأثیری‌ست که رویدادهایی از این دست می‌تواند یا دست کم، احتمال می‌رود که بر هستی‌شناسی شاعران یک سرزمین داشته باشد، وگرنه مسلم است که شعر را می‌توان بر اساس ویژگی‌های ساختاری و زبانی‌اش در دسته‌بندی‌های دیگری نیز بررسی کرد.

ببینید از دوران باستان و شاید از ابتدای پیدایش زبان رسم آدمیان چنین بوده است که رویدادهای مهم زندگی خود را مبدا تاریخی قرار می‌دادند تا بتوانند رخدادها را تقسیم‌بندی کنند. مثلا دوران پیش از تاریخ و پس از تاریخ که یعنی دوران قبل از اختراع خط و پس از اختراع خط، چون اختراع خط رویداد مهمی بوده است. در کشورهای اسلامی دوران قبل و بعد از اسلام مطرح است چون ظهور اسلام واقعه‌ای مهم بوده است. در کشور ما می‌گوییم قبل از انقلاب مشروطه و پس از آن. قبل از انقلاب ۵۷ و پس از آن. پیش و پس از جنگ. 

درباره تاثیر رویدادهای تاریخی بر جریان‌های فرهنگی و ادبی سخنان بسیاری می‌توان گفت اما برای دسته‌بندی‌های ادبی بر اساس رویدادهای تاریخی باید احتیاط کرد و مواردی را در نظر گرفت. معمولا جریان‌های ادبی را بر اساس تغییرات در محتوا، مضمون و شکل یا ساختار آثار گروه‌بندی می‌کنند. گاهی رویدادهای تاریخی با این تغییرات همراه می‌شوند. به عنوان مثال، در مقطع انقلاب مشروطه تغییراتی که در حوزه ادبیات رخ نمود با آن مقطع تاریخی همراه شد و از انقلاب مشروطه نیز تاثیر پذیرفت. بنابراین هنگامی که ادبیات را به قبل و بعد از مشروطه تقسیم می‌کنیم می‌بینیم با دو جریان ادبی متفاوت روبرو هستیم. وقتی به چهره‌های شاخص شعرِ قبل و بعد از مشروطه نگاهی گذرا بیندازیم در می‌یابیم که با دو جریان شعری متفاوت روبرو هستیم. شعر قاآنی شیرازی، یغمای جندقی، صبای کاشانی و یا سروش اصفهانی، شعری است که حتی از قافله تاریخ شعر فارسی نیز بسیار عقب مانده است. در حالی که در شعر پس از مشروطه چهره‌هایی را می‌بینیم که مسیرهای متفاوتی را طی کردند. شعر میرزاده عشقی در زمان خودش نوعی انقلاب محسوب می‌شد. شعر فاخر ملک‌الشعرای بهار از نظر مضمون و محتوا اصلا با شعر پیش از مشروطه قابل قیاس نیست. شعر عارف در دوره خودش تازگی‌های بسیار داشت تا جایی که حتی بهار، عارف و عشقی را عوام می‌دانست. حتی شعر عامیانه‌تر نسیم شمال تفاوت‌های آشکاری را نسبت به شعر پیش از مشروطه به رخ می‌کشد. می‌شود راجع به این تفاوت‌ها در حوزه ویژگی‌های تکنیکی و مضمون و محتوا سخنان بسیاری گفت که در این گفتگو مجال آن نیست اما درباره مقطع انقلاب سال ۵۷ و جنگ هشت ساله به نظر من، ما جریان شعری به نام شعر پس از انقلاب و یا شعر جنگ نداریم. آنچه که از آن با عنوان شعر جنگ یا شعر دفاع مقدس یاد می‌شود، مجموعه اشعاری است که در آنها سخنی از جنگ و دفاع مقدس به میان آمده است اما این شعرها هیچگاه ویژگی‌های مشترک تکنیکی یا ساختاری ندارند که بتوان آنها را به عنوان یک جریان شعری دسته‌بندی کرد. این نامگذاری تنها به خاطر اشاره به رویداد مهمی چون جنگ در این اشعار است. مثلا چطور می‌توان شعر «نام تمام مردگان یحیی است» اثر سپانلو را با اشعاری که در قالب‌های کاملا کلاسیک و یا از آن سو با ساختارهایی کاملا مدرن سروده شده مقایسه کرد و در ذیل یک جریان شعری قرار داد؟ درباره شعر پس از انقلاب نیز باید گفت که تغییرات شعری نزدیک به دو دهه پس از انقلاب رخ داد و البته به نظر من ربطی به انقلاب نداشت. یعنی به خاطر رخداد انقلاب ما شاهد جریان‌های شعری متفاوت نبودیم تنها از نظر زمانی و تاریخی می‌توانیم به شعر قبل و پس از انقلاب اشاره کنیم. در مورد مشروطه، افکار انقلابی مشروطه‌چیان بر آثار ادیبان که بسیاری از آنها خود جزو انقلابی‌ها بودند تاثیر گذاشت و مهم تر از آن، این بود که جامعه و مردم این تغییرات ادبی را پذیرا شدند. اما در مورد انقلاب سال ۵۷ و جنگ به نظر من چنین اتفاقی رخ نداد هرچند که هم انقلاب و هم جنگ به عنوان یک موضوع در تعداد زیادی از اشعار شاعران مختلف حضور دارد اما منجر به تغییرات تکنیکی و ظهور جریان ادبی و شعری ویژه‌ای نشده است.

با توجه به این که پس از رویدادهای دو سال اخیر، بسیاری از شاعران ساختارگرا به بیان‌گرایی بیشتری نسبت به قبل روی آورده‌اند، درکی مشترک از حوادث در شعرها به چشم می‌خورد که شاید بتواند به برقرار کردن ارتباط خوانندگان بیشتری با شعرها کمک کند و به نوعی می‌توان گفت که شعر ایران در این مقطع به تدریج دارد از حالت محفلی خود بیرون می‌آید – شعری که پیش‌تر به میزان زیادی در جهان آپارتمانی محدود می‌شد… به نظر شما این موضوع را می‌توان به عنوان وجه تمایز یا حتی وجه امتیازی برای شعر این مقطع به نسبت شعرهایی که پس از انقلاب ۵۷ تا به اینجا سروده شد، در نظر گرفت؟

دست کم تاکنون خیر. به نظر من وجود موضوع مشترک و مورد توجه مردم به تنهایی نمی‌تواند به عنوان یک جریان شعری و یا یک امتیاز ویژه مطرح باشد. شاید پاسخ این سئوال هم به نوعی به همان سئوال نخست برگردد. در دو سه سال گذشته شاهد رخدادهای مهمی بوده‌ایم که البته شاعران بسیاری تحت تاثیر این رخدادها شعرهای خوب و بد بسیاری سروده‌اند. بدیهی است که وقتی شور فراگیری در جامعه رواج می‌یابد شاعران هم تحت تاثیر قرار بگیرند و باید هم چنین شود. باز هم بدیهی است که وقتی شما برای مخاطبان وسیع و توده‌های مردمی شعر می‌گویید، دیگر نمی‌توانید چندان پیچیده سخن بگویید. البته بگویم که من با ساده‌سرایی به هیچ وجه مخالف نیستم و در جای دیگر هم گفته‌ام که من همه اشعار خوب را در هر قالب و شکلی، جزء نمودهای گوناگون شعری دسته ‌بندی می‌کنم و همه آنها را تجلی‌های متنوع ساحت شعر می‌نامم و فی نفسه هیچکدام را ارجح نمی‌دانم. شاید این توجه به ساده‌سرایی یا به قول شما بیان‌گرایی، در آینده منجر به ظهور جریان شعری ویژه‌ای شود اما به باور من هنوز زود است که این توجه را به عنوان یک امتیاز یا یک جریان شعری تلقی کنیم.

در مجموع، تغییر و تحولات شعر ایران را در این بازه‌ی سی ساله، مثبت ارزیابی می‌کنید یا منفی؟ چرا؟

حتماً پاسخ شما مثبت است. در این بازه زمانی ما شاهد رویکردهای متفاوتی به شعر بودیم. البته این تغییرات بیش از آنکه برای خوانندگان عادی و سنتی شعر جالب توجه باشد برای زبان‌شناسان خوراک فکری فراهم کرده است. خوانندگان عادی شعر معمولا از این نوع اشعار استقبال نمی‌کنند که حق هم دارند چون این اشعار قدری دیریاب‌تر و دشوارتر هستند اما این به معنی بد بودن این اشعار نیست. بر خلاف آن، به باور من چنین اشعاری برای ارتقاء حیات زبان و اندیشه خیلی هم ضروری هستند و نافی گونه‌های شعریِ دیگر و ساده‌تر نیستند. هر چند که تاثیر آن کند و پنهان باشد. زمانی همه نیما را مسخره کردند اما به نظر من، شعر نیما نه تنها بر ادبیات ما، بلکه بر نوع اندیشیدن ما نیز تاثیر گذاشت. جریان‌های شعری مطرح امروز نیز چنین تاثیری بر اندیشه و زبان ما خواهند گذاشت. هرچند که برخی این نوع اشعار را مسخره کنند.  در این اشعار، نوع رفتار با کلمات تغییر کرده است. وقتی شما به این باور برسید که می‌توان کلمات را تغییر داد و می‌توان باورهای زبانی را تغییر داد، آنگاه پذیرش تغییر در نوع نگاه، جهان‌بینی و اندیشه ناگزیر خواهد بود.

آیا شعر خود شما نیز دست‌خوش این تحولات شد و از رویدادهای تاریخی ایران تأثیر پذیرفت؟ لطفا چگونگی این اتفاق را همراه با مثال‌هایی از شعرهایتان شرح دهید.

بله من، هم تاثیر پذیرفته‌ام و هم تلاش کرده‌ام تا این تاثیر و تاثر را تئوریزه کنم. حاصل تلاش‌هایم چندین کتاب شعر و تئوری شعر است که به دلایل متعدد که می‌توانید آنها را حدس بزنید، مدت‌هاست که خاک می‌خورند. می‌دانید از سال ۱۳۷۹ که سومین مجموعه شعرم چاپ شد تاکنون مجموعه دیگری از من منتشر نشده است. اما خواستید مثالی بزنم. به شعر کوتاه زیر توجه کنید.

نگاه!/

از آه      بالا می‌روم/

دنیا را دست می‌گیرم/

نفس می‌دهم کلمات را/

نگاه می‌کنم دوباره دنیا را/

بالا می‌روم از آه،     نگاه!

صرفنظر از ارزش‌گذاری برای این شعر و معناهایی که می‌توان برای آن در نظر آورد؛ اینجا فقط ادات تشبیه حذف نشده است بلکه شما با استفاده از مجموع کلمات و عبارات موجود در شعر، به معنایی از کلمه «آه» دست می‌یابید که در فرهنگ لغات و فرهنگ شعری پیش از آن، با آن مواجه نبودید. اینجا دیگر شاعر، از آه بالا می‌رود. نباید تصور کرد که شاعر، آه را به پلکانی تشبیه کرده است که از آن بالا می‌رود؛ بلکه این مدلول تازه‌ای است برای دال «آه». اما، این مدلول جدید، خیلی هم بدون شناسنامه نیست. شاعر به شما کدهایی از گذشته را ارائه داده است؛ چرا که به طور کلی، ماهیت زبان، با تاریخ و زمان سر و کار دارد. شما در این چند سطر، در عین اینکه با مفهومی تازه از کلمه‌ای آشنا روبرو هستید، رد پای بار معنایی کلمه «آه» را در تاریخ زبان فارسی می‌بینید. کلمه آه در این شعر، جایگاه و عظمت معنایی خود را از دست نداده است. شاعر به کلمه «آه» نفس دمیده است که اشاره به یکی از ظرایف دینی و عرفانی دارد؛ علاوه بر آن، شاعر با آه، دنیا را دست گرفته است که این نکته هم در عرفان ما بسیار مورد توجه قرار گرفته است اما شاعر در این چند سطر، هویتی تازه به شناسنامه این کلمه افزوده است؛ شاعر ما از آه بالا می‌رود. باید توجه کنیم که شاعر، چندان که مرسوم است؛ آه نکشیده، بلکه به جای اینکه آه را به آسمان بدمد؛ خود، از آه بالا می‌رود. این برخورد با کلمه را مقایسه کنید با آنچه که پیشتر در شعر ما اتفاق می‌افتاد.

پنج – با توجه به مطالعاتی که سال‌هاست درباره‌ی شعر شاعران غیرایرانی انجام می‌دهید، تحولات شعری ایران را در این بازه‌ی سی ساله، چه از نظر ساختار و زبان و چه از نظر درون‌مایه‌ی شعری، تا چه میزان قابل قیاس با تحولات شعر جهان غرب می‌دانید؟ 

به باور من، شعر، بسیار متکی به بافت کلامی و همینطور جامعه‌ای است که در آن شکل می‌گیرد. من اینطور قیاس‌ها را در زبان‌های متفاوت خیلی روا نمی‌دانم. چون هر زبانی علاوه بر وجوه مشترک با زبان‌های دیگر، امکانات خاص خود را دارد. علاوه بر آن هر جامعه‌ای هم مسائل خاص خود را دارد. این موضوع فقط منحصر به شعرهای پیچیده که در آنها با زبان بازی شده است، نمی‌شود. حتی بسیاری از اشعار ساده هم قابل قیاس و ترجمه به زبان‌های دیگر نیستند به دلیل آنکه به چیزهایی اشاره می‌کنند که در فرهنگ مرجع قابل درک است. اما می‌توانم اینگونه به شما پاسخ بدهم که زبان فارسی امکانات بسیاری دارد که می‌تواند مورد توجه شاعران قرار بگیرد و دیگر اینکه چون زبان مادری من است از اشعار فارسی لذت بیشتری می‌برم. از نظر تحولات شعری هم با اطمینان می‌گویم که همگام با شعر جهان غرب هستیم. مهم نیست که نام چندین شاعر مطرح دنیا را ردیف کنیم و معادل آنها را در زبان فارسی ذکر کنیم. اگر مبنای ما تحولات شعری به معنای نوع نگاه و رفتار با زبان و کلمات است باید بگویم که این تحولات در شعر فارسی رخ داده است و در قالب جریان‌های شعری متفاوت به مسیر خود ادامه می‌دهد.

از دیدگاه شما که به عنوان شاعر، منتقد و پژوهشگر، پیوسته رویکردهای شعری ایران را دنبال می‌کنید، شعر این سرزمین چه آینده‌ای را انتظار می‌کشد؟ آیا امیدی به دست یافتن به جایگاهی درخور در عرصه‌ی جهانی برای آن وجود دارد؟ 

بله. همانطور که گفتم شعر ما از هر نظر، چه از دیدگاه سنتی و چه از دیدگاه جدید بسیار در خور توجه است اما نکته این است که دریافت شعر، با نقاشی و سینما متفاوت است. برای آنکه دنیا به شعر ما توجه کند باید کاری کنیم که توجه به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در جهان افزایش یابد. هم‌اکنون نیز ایران در دنیا مورد توجه است ولی این توجه بیشتر سیاسی است. اگر دیگران به همین اندازه به زبان و فرهنگ ایرانی هم توجه کنند درمی‌یابند که بدون شک ایران یکی از قله‌های شعر و ادب معاصر جهان است. 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: