UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

شعری از ادیت سیت‌ول به ترجمه‌ی رُزا جمالی

(Edith Sitwell) 1964-1887

 

ادیت سیتول (Edith Sitwell) از شاعران قرن بیستم است. او بریتانیایی و اهل اسکارباروست. آوانگارد و پیشروست و به عنوان شاعر سبک آبستره شناخته شده است. زندگی عجیب و غریب و دنیای غریبی که به عنوان یک زن در شعرهایش ترسیم شده، همیشه برای منتقدان جذاب بوده است.

از مختصات شعر او می توان در زمینه ی دایره انبوه کلماتش و شیوه چیدمانِ آن‌ها گفت که چند تصویر را به شکلی فشرده‌ی زبانی در تصور خواننده شکل می دهد.

سیتول در شعرهایش چشم اندازهایی ناهمگون را توصیف می کند و از مکان‌های مختلف و جغرافیایی حقیقی یا غیر حقیقی سخن می کند. پیچیدگی کلام او متن را به سمت ایهام های غائی و خوانش هایی متفاوت سوق می دهد، متنی که پیش ازین از کلیشه ها آشنائی زدایی کرده است و پس از شکستن ساختارهای کهنه، ساختارهایی نوین را پیشنهاد می دهد. سیتول شاعری سنت شکن در نیمه ی آغازین قرن بیستم است.  زبان او به انتقاد گشاده است و  به طنز ، کنایه و به طعنه…

گرچه گاهی از کلمات و اوزان فاخر هم استفاده کرده اما نوع برخورد او با سنت های شعری کاملا نو و خلاقه است. او کلماتِ کاملا علمی را به خوبی در کنار کلمات از مد افتاده و منسوخ انگلیسی قرار می دهد و اضافاتی خلق می کند که به فکر کمتر شاعری رسیده است . نوع استفاده از خیال در شعر او کم نظیر و مورد ستایش بسیاری از صاحب نظران شعرست گرچه مخاطبِ عام را مبهوت می کند و حتا پس می زند.

 

کتاب شناسی:

خانه ی دلقک ها ؛ ۱۹۱۸

آداب و رسومِ آن ساحلِ طلا ؛ ۱۹۲۹

آوازِ سرما زدگان ؛ ۱۹۴۸

باغبان ها و منجمان؛ ۱۹۵۳

مطرود؛ ۱۹۶۲

 

هنوز باران می بارد
(یورش ۱۹۴۰، شب و سپیده دم)

 

شعری از: ادیت سیتول

برگردان فارسیِ: رُزا جمالی

A poem by Edith Sitwell Translated to Persian by Rosa Jamali

رزا جمالی

 

هنوز باران می بارد

سیاه شبیه زندگیِ آدمی، سیاه شبیه آنچه از دست داده‌ایم

کور شبیه ۱۴۰۰ میخ بر آن صلیب

مسیحی که هر روز و هر شب در آنجا به میخ کشیده می شود.

 

و هنوز باران می بارد

شبیه صدای ضربان قلبی است که چکش وار می کوبد

بر مزرعه ی پاتر

.و صدای پای انسانی بی کیش و آئین

 

و بر سنگ قبر:

                  هنوز باران می بارد

در زمینی خونین جائیکه امیدهای کوچک پرورش پیدا می کند

و مغز آدمی به حرص و طمع

و آن مار که از پیشانی قابیل برآمده

 

و هنوز باران می بارد

بر پاهای مردی گرسنه بر پائینِ این صلیب

مسیحی که هر روز و شب در آنجا به میخ کشیده می‌شود

بر ما رحم کنید:

بر دایوز و بر لازاروس

و زیرِ این باران زخم و طلا یکی ست.

 

و هنوز باران می بارد

و از زخم های پهلوی مرد خون می چکد

و او قلبش را که به تمامی زخمی ست تاب آورده

و نور که می میرد

و آخرین جرقه ی روشنایی

و قلبش را که کشته است و این تاریکیِ غمگین که تمام نمی شود

زخم های خرسی که طعمه‌ای بیش نبوده

این خرسِ کور و گریان که دارنده اش را کتک می زند

و چه می تواند بکند برای جسم اش که شکارش کرده اند.

 

و هنوز دارد باران می بارد

 آه، به سمتِ خداوند بخیزید

که مرا ازین پائین به بالا می کشد

و ببینید که چگونه خونِ مسیح در این سپهر جریان گرفته

از آن سیمایی که ما بر درخت میخ کرده ایم.

 

ژرف که بمیرد با قلبی که تشنه است

که آتشِ جهان را نگه بدارد با لکه های درد که تاریک شده

که تاجِ خارِ قیصر است.

 

ندایی از آن آوای واحد که قلبِ آدمی را دوست می دارد

کودکی که میانِ جانوران خسبیده است

“. که هنوز دوست می دارم و هنوز نور پاکم را در اینجا می پراکنم، خونم را، برای تو”

 

 

 

 

 

 

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

رُزا جمالی، شاعر، نویسنده، نمایشنامه نویس، مترجم، پژوهشگر و منتقد ادبی‌ست. از او تا کنون بیش از پانزده عنوان کتاب در زمینه‌های مختلف منتشر شده است. او دانش آموخته‌ی کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشکده‌ی ‌‍سینما تئاتر دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: