UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

شعری از میثم امیری

 

شبیه بوسه‌ای 

و فراز و نشیب از گردن چنارت به نفس های من رجوع می‌کند این بار

طعم تو طعم دیوانه‌ی عجیبی‌ست 

که عاقلانه می انگاردم در پس و پیشِ بوسه‌هایی که راز تو بود بر خلقت آدمیت 

من تو را چند می‌خوانم

من تو را چند می‌بینم که گلوی تو آوازِ پرنده بر هجرت من است به سوی تو 

دریاب که دریا به سوی تو موج می‌پروازاند

تو قایقِ این روزهای منی که چند می‌خواهمت

ببرم به آسمان‌هایی که از آنِ توست

ببرم به اعماق زمین و بچرخانم در تنِ مادرِ طبیعت،

سفر از تو آغاز می‌شود به چند شبِ پی‌درپی و ریاضت نبوسیدن است تا به قله رسیدن.

ببرم، من خدا را چند می‌بینم که تو عرفانی در راه ،

ببرم به هفت وادی، 

تو معرفتی در راه و بوسه با عشق تو شکوفه می‌دهد.

از انگشتان نخلِ تو تا ضیافتِ شام بر خوردنِ حواس،

 به سوی تو چگونه هراس بپروازانم که تو شجاعت را بر گردنت آویخته‌ای و می‌بریَم به قلب دیرینه‌ات،

 به عشق بازی با خدایانِ خواب رفته که عاشقت بودند، به سِحرِ لب‌های یاقوتت

ببرم تا متاعِ درون را بیرون بکشم از خود

من با چشم بسته هم تو را شبیه بوسه می‌بینم.

 

#میثم امیری
#shahrgon#shahrgon_online
#شهرگان

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: