UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

علیرضا بهنام در گفت‌وگو با شهروند بی سی: شعر زبان سرنوشتِ گریزناپذیر شعر فارسی است

علیرضا بهنام در گفت‌وگو با شهروند بی سی:  شعر زبان سرنوشتِ گریزناپذیر شعر فارسی است
علیرضا بهنام

علیرضا بهنام

شاعر، مترجم، داستان‌نویس، منتقد، روزنامه‌نگار و از اعضاء پیوسته‌ی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران. به تمامِ این‌ها اگر تجربه‌‌هایش در فیلمسازی و کارگردانی تئاتر را نیز بیفزایید و تعداد قابل ملاحظه‌ی کتاب‌هایی را که در حوزه‌های شعر، ادبیات داستانی و ترجمه‌ی شعر منتشر کرده است در نظر بگیرید، با من هم‌عقیده می‌شوید که علیرضا بهنام در زمره‌ی فعال‌ترین شاعران و هنرمندان هم‌عصر ماست. با این حال، بهنام شاعر و نویسنده‌ی گزیده‌کاری‌ست و اگر تا به این حد فعال است و کتاب‌های متعددی در کارنامه دارد، علت‌ آن را فقط باید در این جست‌وجو کرد که به طور تمام وقت، خود را وقف نوشتن و آفرینش هنری کرده است. او در کنار محمد آزرم، پگاه احمدی، عباس حبیبی بدرآبادی و تنی چند از دیگر شاعران، در زمره‌ی شاخص‌ترین سرایندگان شعر زبان-محور در نسل من به شمار می‌آیند که حتی در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ که ساده‌نویسی از نظر تعداد رویکرد شاعران ایرانی به آن، به اوج خود رسید، شعرشان ویژگی‌های فرمی – زبانیِ خود را از دست نداد. بهنام تا کنون دبیری بخش ادب و هنر چندین روزنامه‌ی اصلاح‌طلب و دبیری تحریریه‌ی نشریات سینمایی متعددی را بر عهده داشته است. او در سال ۲۰۰۱ از سوی کتابخانه‌ی جهانی شعر در نیویورک، به عنوان یکی از ۲۰ شاعر برتر سال شناخته شد و همچنین در نهمین جشنواره‌ی سراسری مطبوعات سال ۱۳۸۱، جایزه‌ی دوم بهترین نقد مطبوعاتی کشور را از آن خود کرد. بهنام در سال ۱۳۸۵ به عنوان یکی از سه شاعر برگزیده‌ی ایرانی در کارگاه ادبی و شب شعر مشترک ایران و آلمان که در برلین برگزار شد، مشارکت داشت. این شاعر تا کنون داوری چندین جایزه‌ی شعر مستقل و خصوصی را نیز بر عهده داشته که از آن جمله است: جایزه‌ی شعر خبرنگاران و جایزه‌ی شعر والس. او همچنین به عنوان سخنگوی جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) با این جایزه همکاری داشته است. علیرضا بهنام متولد ۱۳۵۲ و ساکن تهران است.

 

  «عقربه‌ها دور گردباد»، «وقتی شبیه عجیب»، «چشمی عجیب مورب و منقوش سُر می خورد روی شامگاه»، «دانه‌های برف در کسوف تابستان»،… تمام این‌ها که عناوین تعدادی از کتاب‌های شعر شما را تشکیل می‌دهند، می‌توانند از همان روی جلد کتاب، خواننده را شگفت‌زده کنند. علت خاصی داشته است انتخاب عناوینی که با آشنایی زدایی از عرف عناوین مجموعه‌های شعر، به غافلگیری نگاه‌هایی که در قفسه و ویترین کتابفروشی‌ها بر آنها می‌افتد منجر می‌شود؟ البته ناگفته نماند که به نظر من، خود شعرهای توی کتاب‌هایتان غافلگیرکننده‌ترند از این نظر. لطفا برایمان از چگونگی انتخاب این‌ عناوین بگویید.

 اکثر این عناوین از شعرهای داخل کتاب‌ها می‌آیند. عموما شعری را برجسته می‌کنند که گرانیگاه فرمی و محتوایی آن کتاب است. در مورد گزیده دانمارکی‌ام «چشمی عجیب مورب و منقوش سُر می‌خورد روی شامگاه» نیز عنوان کتاب را سیمون بیورکمن که مترجم کتاب است انتخاب کرد که سطری از شعر «وقتی شبیه عجیب» است. در واقع عنوان کتاب و عنوان شعر برای من بخشی از فرایند تولید اثر است و همان طور نوشته می‌شود که خود اثر به وجود می‌آید . شاید بشود گفت حاصل همکاری خودآگاه و ناخودآگاه من است.

  

علیرضا بهنام به شهادت کتاب «دانه‌های برف در کسوف تابستان»، از سال ۱۳۶۹ به طور جدی و حرفه‌ای شعر می‌سروده است. چگونه است که چاپ نخستین مجموعه شعرش را تا ۱۱ سال بعد (یعنی ۱۳۸۰) به تعویق انداخت؟

 چرایش برمی‌گردد به فضای آن سال‌ها. در نیمه اول دهه هفتاد انتشار مجموعه شعر اول کار ساده‌ای نبود. یا پول زیاد نیاز داشت یا معرف مشهور که من دستم از هر دو کوتاه بود. سال ۱۳۷۶ هم دوست ناشری پیدا کردم که اولین مجموعه شعرم را به ارشاد برد اما آن مجموعه مجوز نگرفت و گوشه کمدم ماند تا سال‌ها بعد در قالب شعرهای بخش «عابر متروک» سر از گزیده آثارم یعنی «دانه‌های برف در کسوف تابستان»،  در آورد. البته اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم بعضی از آن شعرها را بعد از این همه سال برای چاپ در گزیده آثارم ویرایش کرده‌ام اما اکثرشان همان هستند که همان موقع نوشته شده‌اند.

  

سال‌های بعد از ۸۸، سال‌هایی پُر کار برای شما محسوب می‌شود، البته اگر اشعار موجود در تمام کتاب‌هایی که بعد از آن تاریخ، در خارج از کشور و داخل ایران منتشر کردید، متعلق به همان سال‌ها باشد؛ که فکر می‌کنم حداقل اشعار کتاب «صدایم کن خضرا» که اغلب، سروده‌هایی با مضامین سیاسی-اجتماعی را در بر می‌گیرد، باید مربوط به همین دوره باشد. درست است؟ و علت این‌که چندین مجموعه شعر و همچنین گزیده اشعارتان با فاصله‌ی زمانی بسیار کمی از هم در این سال‌ها منتشر شدند، این نبوده که وقایع بعد از ۸۸، تاثیری چنان شگرف بر ذهن شاعری که واقعا شاعر باشد می‌گذارد که او را لبریز از سرودن و سرودن می‌کند؟

 در واقع فقط بخشی از شعرهای «چه» و شعرهای بخش اول و دوم «صدایم کن خضرا» و شعرهای بخش اول گزیده «دانه‌های برف در کسوف تابستان» که پیشتر منتشر نشده بودند مربوط به بعد از ۸۸ است. طبیعی است که وقایع آن سال زندگی همه ایرانی‌ها را تحت تاثیر قرار داد و متاسفانه هنوز هم به این تاثیرگذاری دارد ادامه می‌دهد. دنیای ایرانی‌ها بعد از ۸۸ تعریف دیگری پیدا کرده است. من هم به عنوان یک ایرانی از این وقایع متاثر بوده‌ام. این‌که می‌گویید این‌ها شعرهای خوبی هستند لطف شماست. برای من بخش‌هایی از لحظه‌هایی است که از سر گذرانده‌ام. راستش خودم کمتر به این شعرها برمی‌گردم و دوباره می‌خوانمشان چون احساس غمناک آن سال را برایم تداعی می‌کنند.

 

یک عده معتقدند که وقتی کتاب در ایران سانسور می‌شود، بهتر است برای پایبندی به عهدمان با آزادی بیان، آن را در این طرف آب منتشر کنیم یا این‌که مثلا متن کتاب‌مان را روی سایت یا وبلاگی بگذاریم تا همه بتوانند بخوانند. شما که تجربه‌ی چاپ کتاب، هم در این طرف و هم در ایران را داشته اید، نظرتان درباره‌ی موضوعی که به آن اشاره شد چیست؟

 به نظر من کتاب شعر برای تاثیرگذار بودن باید حتما در داخل مرزهای ایران خوانده شود. برای همین آنچه از اشعارم بتواند داخل ایران منتشر شود را با طیب خاطر به ناشران داخلی می‌سپارم. اما شعرهایی را هم که نمی‌توانند همان‌طور که نوشته شده‌اند در داخل کشور چاپ شوند به ناشران خارجی می‌سپارم. نشر ناکجا یکی از امتیازاتش نسبت به ناشران دیگر این بود که راهی برای عرضه کتاب به مخاطب داخلی نیز داشت. در مورد انتشار اینترنتی نظر چندان خوبی ندارم. به نظرم لازم است که شعر توسط ناشری حرفه‌ای برای چاپ انتخاب شود تا مخاطبان نیز بتوانند با خیال راحت به آن اعتماد کنند. تنها باری که تن به انتشار الکترونیک کتابم دادم مربوط بود به کتاب «ماه شایعه می‌سازد» که در تیراژ محدود در آلمان منتشر کرده بودم و نتوانست در ایران مجوز بگیرد. وقتی نشر حکیم که در آلمان کتاب را چاپ کرده بود خبر داد خیال ندارد چاپ دومش را منتشر کند تصمیم گرفتم متن پی دی اف کتاب را روی اینترنت بگذارم که البته با استقبال خوبی هم مواجه شد. به طور کلی با این فکر که برای مبارزه با سانسور لازم است خودمان را از صحنه فرهنگ داخلی حذف کنیم مخالفم. مثل این است که بگوییم برای مبارزه با ستم باید کاری کرد که ستمگر دستش به ما نرسد!

  

از حدود بیست سال پیش که برای نخستین بار، شعرهای شما را در جلسات شعر در تهران شنیدم تا همین حالا که کتاب گزیده‌ی اشعارتان در دستم است، گرایش شعری شما را همیشه و بیش از هر چیز دیگری، با جریان «شعر زبان» همخوان دیده‌‌ام. این اصرار بر سرودن شعرهایی که از هر منظر که نگاه کنیم، محوریت در آنها با «زبان» است، از کجا آمده است و علت‌اش چیست؟

 شعر زبان از نظر من سرنوشت گریزناپذیر شعر فارسی است. وقتی قرار است با میراث پدرسالاری پیشامدرنی که ادبیات هزارساله فارسی حامل آن است رو در رو شوید چاره‌ای ندارید جز آن‌که از ریشه زبان را دگرگون کنید. من با زبانی که ناخودآگاهش با ستم و سلطه‌جویی انباشته شده نمی‌توانم شعر بنویسم مگر آن‌که آن زبان را دگرگون کرده باشم و دلالت‌های سلطه‌جویانه‌اش را به تعویق بیاندازم. تنها چنین شعری است که می‌تواند رهایی‌بخش باشد.

  behnam1

شما در زمره‌ی شاعرانی هستید که تجربه‌ی آواسازی در شعر را نیز از دست نداده‌اید: «هلهله من/ هلهله من/ حالا تو های های/ هلهله هیهای های های/ تَم تَم تَمِ تمام توام را بطبل طبل…» . به نظر شما، آن دسته از نسل شعری ما که جرأت و جسارتِ آواسازی در شعر را دارند، در این جرأت و جسارت چقدر می‌توانند وامدار شاعری چون هوشنگ ایرانی باشند؟

 ایرانی تنها کسی نیست که در تاریخ ایران با بخش‌های آوایی زبان کار کرده است. در قرن هفتم مولانا می‌نویسد :

ای مطرب خوش قاقا تو قی قی و من قوقو

تو دق دق و من حق حق تو هی هی و من هو هو

ای شاخ درخت گل ای ناطق امر “قل”

تو کبک صفت بو بو من فاخته سان کو کو

این یک امکان است که در زبان فارسی وجود دارد و گاهی بعضی از مفاهیم را تنها با استفاده از این امکان می‌شود اجرا کرد. شعری که به آن اشاره می‌کنید یک مرثیه است و با گفتن ناگفتنی‌ها سر و کار دارد پس ناگزیر از واژه‌ها به آواها پناه می‌برد.  من در شعر قائل به استفاده از تمام قابلیت‌هایی هستم که زبان فارسی در اختیار دارد و آواها یکی از این امکانات هستند. اصراری ندارم به شعر من راه بیابند اما اصراری هم به راه نیافتنشان به شعر ندارم. خود شعر است که امکاناتش را از درون زبان احضار می‌کند.

  

به هنگام سرودن، شگفت‌زده کردنِ مخاطب شعرهایتان چقدر برایتان حائز اهمیت است؟ همین جا اعتراف کنم که شعرهای شما همیشه هم از نظر فرم، هم از نظر زبان و هم از نظر نگاهِ همیشه تازه‌ای که پشت آنهاست، مرا شگفت‌زده و به بیانی بهتر، غافلگیر کرده است.

من به قصد ایجاد شگفتی شعر نمی‌نویسم. البته بدیهی است که شعر هنر بیرون کشیدن تازه‌ها از زبان است و من هم وقتی شعر می‌نویسم که ساخت تازه‌ای از زبان به ذهنم خطور کرده باشد. همیشه تازگی غافلگیرکننده هم هست اما ایجاد تازگی به قصد غافلگیر کردن کار شاعر نیست. او می‌نویسد تا مسیری جدید را معرفی کند.

  

 علیرضا بهنام نقد هم می‌نویسد (سینمایی و ادبی)، به ترجمه‌ی شعر هم دست می‌زند و روزنامه‌نگاری هم می‌کند، در عین حال، در هر سه رشته‌ی مهندسی عمران، مترجمی زبان انگلیسی و فیلمسازی هم تحصیل کرده است. همه‌ی این‌ها می‌تواند به این‌که شاعری همیشه متفاوت بوده‌اید کمک کرده باشد؟

 همین طور است که می‌گویید. شاعری من از زیسته‌هایم جدا نیست. کار کردن در هر یک از این رشته‌ها بخشی به تجربه زیسته من می‌افزاید و جهان مرا وسیع‌تر می‌کند. در کنار این کارها تجربه فیلمسازی، کارگردانی تئاتر و داستان‌نویسی هم دارم. به نظر من هنر یکی است نمودهای آن است که تغییر می‌کند یعنی محمل‌ها متفاوت‌اند و با هر محملی محتوایی را می‌توان اجرا کرد. شاید اگر روزنامه‌نگار نبودم مجبور می‌شدم با هنرم مقاله بنویسم. اگر مهندس نبودم نظم لازم برای فهم جهان را نداشتم و تنها با غریزه‌ام شعر می‌سرودم و اگر داستان‌نویس نبودم روایت را به تصویرسازی و خیال‌پردازی ترجیح می‌دادم. هر کدام از این کارها بخشی از من را پر می‌کند و اجازه می‌دهد شعرم از کارکردهای غیر شعری دور بماند. از این نظر فکر می‌کنم این سرک کشیدن به حوزه‌های گوناگون زیست انسانی به نفع شاعری‌ام تمام شده است.

 

در تمام این سال‌هایی که به ترجمه‌ی شعر دست زده‌اید و اشعار خودتان هم به زبان‌های دیگر ترجمه و منتشر شده، شده که به شاعری غیر ایرانی بَربخورید که با دیدگاه‌هایش و سبک شعری‌اش احساس نزدیکی کنید؟ یعنی حس کنید کارهایش به کار خودتان شباهت دارد؟

 بله و نه. شاعران زیادی هستند که از نظر بوطیقایی با آنها احساس نزدیکی می‌کنم اما بدیهی است که هر کس نگاه خاص خودش را دارد که در شعرش نمود پیدا می‌کند. از میان شاعران دیگر کشورها با سیمون بیورکمن که شعرهای مرا به دانمارکی برگردانده است احساس نزدیکی بیشتری می‌کنم. در واقع تلقی بوطیقایی او از برخورد با زبان با تلقی من بسیار نزدیک است و به همین دلیل ترجمه‌اش نیز یکی از نزدیک‌ترین ترجمه‌ها به اصل شعر در زبان فارسی است.

 

پُرکاری (البته توأم با گزیده‌کاریِ) علیرضا بهنام همچنان ادامه دارد؟ می‌توانیم به همین زودی‌ها منتظر انتشار کارهای بعدی‌تان باشیم؟

 راستش مجبورم کار کنم تا احساس کنم زنده‌ام. الان دارم رمان می‌نویسم و البته در کنار آن شعر هم ادامه دارد و به زودی تعدادش به یک مجموعه می‌رسد که امیدوارم بتوانم داخل کشور چاپش کنم. ترجمه شعرهای عاشقانه بوکوفسکی هم برنامه در دست انجام دیگرم است که قرار است در مجموعه عاشقانه‌های انتشارات سرزمین اهورایی منتشر شود . چند کار معطل در مراحل نشر هم دارم که امیدوارم مشکلشان حل شود و به انتشار برسند تا چه پیش آید.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: