UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

منتخبی از ترانه‌های آترا عظیمی

منتخبی از ترانه‌های آترا عظیمی
تیترِ خبر

 

 وقتی که توی این اتاق ، تنهایی‌مو سر می‌کنم
دُنیامو لای یه کتاب پیدا وُ از بر می‌کنم
وقتی که روی کاناپه ،  خیره به دودِ سیگارم
میونِ چند تا آگهی ، دنبالِ جا واسه کارم
وقتی که پشتِ سَر پُر از ، حادثه­‌های ناگوار
نداشته ها زیادِ وُ ، رسیده­‌ها انگشت شُمار!

داره چهل سالم می‌شه ، و من هنوز اوّلِ رام
چند چندم اینجا با خودم ، که جز تو چیزی نمی‌خوام

آخه هنوز با فکرِ تو ، یه جای این دنیا خوبه
وقتی تو اینجا پیشمی ، انگار کمی اینجا ، خوبه
انگار یه بوسه از لبات ، آغاز هر تحمله
آرامشِ عجیبِ من ، مدیونته ، بی هیچ گله!

روزایی که دنیای من ، خلاصه توی خبرهاست
ریحانه پای داره وُ ، غنچه نمی دونم کجاست!؟
شاگردِ هشت نُه ساله‌ای ، می فهمه وُ لواط می‌خواد
وقتی که زخم عادی شده ، تو کوچه‌های شین آباد
عدّه ای که خدا می شن ، حکم می کنن اجرا می شه
حق با اوناست روی زمین ! قاضی داره خدا می شه
آدم به جایی می رسه ، که نون بُریدن راحته
اسید می پاشه رو کسی ، که از دستِش ناراحته
تیرِ خلاصی می زنه ، داعش به کُشتن مؤمِنه
تو این جهنّمِ خبر ، فقط تفنگ حرف می­زنه
چشمامو قرمز می کنه ، هوای  سردِ آزادی
کوبانی تو آغوشمه ، می­رم به سمت آبادی
تنهاییمو سر می کُنم ، با زخمای خیلی بزرگ
شاید همینه زندگی ، قلمروِ غالبِ گرگ
من با برادرِ سعید ، یه جا یه­‌هو اعدام شدم
صُب خوب بودم مثلِ همه ، شب تو خبر اعلام شدم
امروز یه آگهی زدم ! کم نیست ببین ! پنج سالمه!
مادر منو بفروش !  شاید ، خونه بشم واسه همه!
چند ساله حالِ من بَده ! تو سلولِ هشت متری­‌ام
مثلِ حالِ سی و سه پُل ، نتیجه­‌ی بی­‌فکری‌ام

دنیامو با ترس می کشم ، از نارفیق پُشتِ سر
از اینکه دارم کَم کَمَک ، خودم می شم تیترِ خبر!
من با سرانگشتای تو ، دنیایی از ترس می کشم
با لاکِ سبزِ ناخُنِت ، خودم رو به حبس می کشم
گاهی تنم می لرزه از ، این فکرای غیرِ مجاز
انگار که گُنجشکی می شم ، تو پنجه­‌های سفتِ باز
من خواب می بینم این روزا ، صد تا تبر دورم زدن
هی می زنن هر جا میآد ، تبرها می خندن به من
بغض می کنم وقتایی که ، تعبیرِ خوابم روشنه
خدا به قد حرف شده ! آدم با آدم دشمنه
گریه ام می گیره وقتی که ، فکر می کنم تموم شدم
وقتی برای این زمین ، غصه خوردم حروم شدم

آخه هنوز با فکرِ تو ، یه جای این دنیا خوبه
وقتی تو اینجا پیشمی ، انگار کمی اینجا ، خوبه
انگار یه بوسه از لبات ، آغاز هر تحمله
آرامشِ عجیبِ من ، مدیونته ، بی هیچ گله!

https://www.radiojavan.com/mp3s/mp3/Atra-Azimi-Titre-Khabar?start=76608&index=7

  

 

عادت

 

 روی تنِ یه باغ ، درختِ خشکِ سیب
رؤیا رو شاخه نیست، دستام خوده فریب
از شهرِ بوق وُ دود، تصویرِ این ریه
تو این نفس سیا ست، تنم زندانیه
پشتِ چراغِ سُرخ، چشمای دختری
بی خنده گریه داشت، بی رنگِ دلبری

باید از این سقوط،

تا جای دیگه رفت
این روزگارِ بد،

این روزگارِ سخت

تو این هوای بد، هر بوسه، بی لبه
داغه تنِ سکوت! هذیان، پس از تبه
گیجم شبیهِ شعر، بی دفتر وُ قلم
اینجا یه انتهاست! عادت، به سمتِ غم
هر کوچه با منه، با چهره ای سیاه
دنیام جهنمه، هر سایه راه به راه

باید از این سقوط ،

تا جای دیگه رفت
این روزگارِ بد ،

این روزگارِ سخت

https://www.radiojavan.com/search?query=vesta

 

  

 سانسور

  

باد روسریمو بُرد ، بد شد ! خُدا رنجید

زن حُکمِ یه توپ شد ، شوتِش زدین چرخید

کوچه قُرُق می شد ، ارشاد شدیم از گَشت

گاهی که ترسیدیم ، دستبند زدن به دست

دنیای زن این شد : حجابِ اجباری

تعهّدِ کتبی! ترسای تکراری

سانسورِ رؤیا بود ! سانسورِ انسان ها

سانسورِ آزادی ، درونِ زندان ها

تو ، شاهدِ من باش : با ترس رقصیدیم

من ، شاهدِت می ضم : با ترس خندیدیم

عکسی میونِ شهر ، با موی باز کرده

باید رها باشیم ، تا خنده برگرده

آزادی ، آزاده ! هر کس خودش باشه

دیر نیست یه روزی که : هر کس خودش باشه

معنای زن این نیست : زوری ! اگر ! باید

یواشکی با ترس ! گاهی ! یه کم ! شاید

سانسورِ رؤیا بود ! سانسورِ انسان ها

سانسورِ آزادی ، درونِ زندان ها

تو ، شاهدِ من باش : با ترس رقصیدیم

من ، شاهدِت می ضم : با ترس خندیدیم

https://www.radiofaryad.com/music/vesta-sansur-censorship/

 

   

دو نفره‌­ها

  

گاهی می مانی به چه بغض کنی

بُهت می‌خورَدَت از دل‌تنگی

میانِ حواس جمعی پرت می‌شوی و می‌لرزی‌و حواست پرت می‌شود از دوست داشتنی‌هایت

نمی‌فهمی غم کدام را ببینی و

داغِ چند نادانی را آه کشیده و نکشیده

برسی به بغضِ لعنتیِ کدام نفرین و

وا بدهی تمامِ داشته و نداشته‌ات را

◾️

قطار به قطار اصابت می‌کندوُ

شاخ به شاخ می‌خورم به قاضی‌القضاتِ شصت و سه حسابه

از سبز به بنفش و از بنفش به طوسی می‌رسم و

اینجا همان حوضِ نقاشی‌ست‌وُ

ما گنجشکک‌هایی

که حاکم باشی‌اش رحم نخواهد کرد

به شهرداری که اعدام شدوُ

لب می‌گزد امروز به ما وُ هوایی که

یا دود است ، یا دود است ،

یا خاک!

◾️

ای اهوازِ بخت برگشته

خرمشهر خون داد و ایران شهید

بوی کهریزک می‌دهد کربلای مرتضوی‌ها

و هوا هوای لواط می‌شود

سنگ هم سنگِ پا

قرآن بوی دوستی داشت

وقتی میخانه پنهانی نبود وُ

مسجد نبود تنهاترین جای خدا!

◾️

تمامِ خودم را باخته‌ام

در روزهایی که از دو نفره‌ها نمی‌نویسم‌وُ

لمس نمی‌کنم جُز درد!

و تویی که اوین به اوین

دادسرا به دادسرا

خسته خواهی شد

از دوست داشتنم!

◾️

خسته خواهی شد …

https://www.radiofaryad.com/music/atra-azimi-2nafareha/

  

 

زن

 

 

زن ، سوخته در تختی

زن ، باخته در تکرار

زن ، شُسته ظرفی که

خورده شده بسیار

زن ، دخترِ پیری‌ست

با بالِ پروانه

زن، دختری تنهاست

در واپسین خانه

زن، رد گُنگی تُو

عکسای دیروزه

سنگسارِ دستی که

لمس می‌شُد هر روزه

زن یک عروسک داشت،

زن : دخترا موشن!

زن که عروسک نیست

چی شُد چرا می‌گن ؟

زن دیده شُد امّا :

در خانه و پُختن

زن ، زیرِ مرد یکسان

وقتی که رو تختَن!

زن کُشته شُد روزی

وقتی که شوهر کرد

زن کُشته شُد وقتی

با روسری سر کرد

زن : دختری در شهر

وقتی اسید پاشید

زن : زخم !

آتنا کو ؟

بی‌شک چقدر ترسید

زن : مثلِ نسرین بود

زن : یک بنیتا بود

زن : مثلِ ریحانه

زن : شکلِ زن‌ها بود

زن : نرگسِ در بند

زن : مادر و گرماست

زن : حرفِ حبس وُ حبس

دو کودکِش تنهاست

زن : فاحشه ، بد شُد

زن آبرو می‌بُرد

زن : جوجه ‌اُردک شُد

زن مُهرِ هر چی خورد

زن ، یک تنه محکوم

زن ، چون زنه محکوم

زن ، هی قضاوت شد ، در این خیابان‌ها

زن ، بی‌حیا می‌شد !؟

زن ، بی‌حجاب می‌شد !؟

زن ، بی‌حمایت شد ، در این خیابان‌ها

مردی که من باشم

هر لحظه در کردن

مردی که تو باشی ؛

باور نمی‌شه : زن!

https://www.radiofaryad.com/music-video/atra-azimi-zan/

 

 

نترس ( یه­کم زن بودنم بد نیست! )

درای بسته رُ وا کُن ، من از مردونه گی خسته­م

یکم زن بودنم بد نیست! من این روزا کمی نیستم

بذار هر کس به قدر خود ، که سهمش از همین دنیاست

بذار سهمِش رو برداره ، یه قاضی هست ، اونم خداست

نترس ! ما که سکوت کردیم ، مقابلِ گرونی ها

دُمِ خروس وُ اختلاس ، و ریشی که شُد اعتقاد !

نترس ! ما که سکوت کردیم ، تو بانکداری ربایی نیست

ما درگیرِ یه مُشت قسطیم ، چه رنگی باخته اعتماد !

خدا نیست که نمی ترسی؟ یا هست وُ ترسِِ تو ریخته

که بدجوری جولون می دی! حواسِت نیست! کُجا پرته

چقدر مرز وُ چقدر تقسیم ، همه آدم مثِ همیم

تو مترو یا که دانشگاه ، تو پوشش یا که ورزشگاه

نترس ! ما که سکوت کردیم ، مقابلِ گرونی ها

دُمِ خروس وُ اختلاس ، و ریشی که شُد اعتقاد !

نترس ! ما که سکوت کردیم ، تو بانکداری ربایی نیست

ما درگیرِ یه مُشت قسطیم ، چه رنگی باخته اعتماد !

 https://www.radiofaryad.com/music-video/vesta-atra-azimi-natars/

   

 

جای رُژِ لبِ تو

 

 از پشتِ سر ترسیدن،  با چشمِ باز خوابیدن

با فندکِ لک وُ خون، شب رو سیگار کشیدن

یک سقف پُر از سؤاله، یک تخت به خود خزیده

یک سایه روی بالش، یک ترس به جان خریده

تو عکسِ روی دیوار، اشکی که در بلوغ بود

آزادی تا و کهنه، تاریخ هم دروغ بود

جای رُژِ لبِ تو، در انتهای این تخت

روز و شبی که بی‌تو، می‌رفت ولی نمی‌گذشت

لباسِ خوابِ عریان، رو صندلیِ واژگون

همبسترِ همیشه، رفت‌و گرفته بارون

حیاط پشتِ خونه، یک گربه خیس و تنهاست

باید بخوابم از نو، اینجا تهِ ماجراست

این راه سخت و درده،  فکرت منو کجا بُرد

هرجا رفتم نبودی ، این جا کسی زمین خورد

جای رُژِ لبِ تو ، در انتهای این تخت

روز و شبی که بی‌تو ،  می‌رفت ولی نمی‌گذشت

یک شب و شهرِ بی‌مرز،  یک روزِ خوب و یک دست

یک ظهر و معدن امن،  پلاسکو هم هنوز هست

یک پشتِ بام سقوط شد، دنیا بدونِ چشمِت

یک پادگان جنازه، یک شب بدونِ اسمِت

مال باخته‌گانِ این شهر، رنگ‌ها مشغولِ کارند

سبز و بنفش و غالب، فرقی با هم ندارند

جای رُژِ لبِ تو ، در انتهای این تخت

روز و شبی که بی‌تو ، می‌رفت ولی نمی‌گذشت

امنیتِ پس از تو،  جلیقه‌ی انفجار

امنیتِ پس از تو،  خدای در انتحار

بی‌تو این شهر شلوغ شد، دردم هزار برابر

هر کس به جانم افتاد، هر کس! حتا برادر

آمار شهر به هم ریخت، با رفنتت از اینجا

آماده باش به شهر خورد، آتش به اختیارها

جای رُژِ لبِ تو ، در انتهای این تخت

روز و شبی که بی‌تو ، می‌رفت ولی نمی‌گذشت

https://www.radiofaryad.com/music/atra-azimi-rozhe-lab/

   

 

از

  

از روزی که رفتی

سرعتِ گرانی­ها ، سرعت گرفت

اختلاس ، پُشتِ اختلاس

گورخواب ، یک شبه ساماندهی و متواری شد

چرت و چرند سر به سر شد

شیراز ماندو سگ کُشی

اصفهان ماندو دخترکانِ ماسیده با اسید

سی و سه پلِ محزون

ارومیه و  شمارشِ معکوسِ طوفان و تنفسِ نمک

آغاز یک تخلیه

آذرآبادگانِ عرب زده تا نمک زده

خوزستانِ جنگ زده تا خاک زده

از روزی که رفتی

هر کس سازِ خودش را زد

تنهایی بالا گرفت

تهران را دود

دوست از دوست خورد

ترانه های با تو بودن ماندند در گوشه­ی خاک گرفته­ای

از روزی که رفتی

املاک ، نجومی شد

آبرو ، بی­آبرویی

حق محاکمه شد

قاری ، شاگردانی داشت که بزرگ شدند با شک

حقوق­ها فقط ، فاش شد

از روزی که رفتی

استخر ، حمامِ فین شد

پلاسکو ریخت

شهردار استعفا نکرد

آتشنشان ، آتش گرفت ، سوخت ، جزغاله شد ، تکه تکه شد ، سخت پیدا شد

کولبر ، کول بر دوش زیر برف ماند و مُرد

مصاحبه کردو تهدید شد به بدبخت تر شدن

سین و ب. را سیل بُرد

ب.ز. خورد و خورده شد

از روزی که رفتی

یک شهر تنها شدم

از روزی که رفتی

یادت رفت ، یک شنبه است­و

یادت نیست ، قرار بود زنگ بزنی

از روزی که رفتی

کمی گُمَت کرده ام

از روزی که رفتی

بیشتر دوستت دارم

https://www.radiofaryad.com/music/atra-azimi-az/

 مجموعه آثار صدای­شاعر در سایتِ رادیوجوان :

https://www.radiojavan.com/search?query=atra%20azimi

 مجموعه آثار صدای­شاعر در سایت رادیوفریاد:

https://www.radiofaryad.com/?s=atra%20azimi&post_type=music,album,music-video,movie,series,artist,

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: