UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

نور در تمامِ تَرین‌ها

نور در تمامِ تَرین‌ها

M. Azarm

محمد آزرم

نگاهی به بخش اول کتاب

راوی شعر «چاک»، زنی ست که با عبور از آستانه‏‌ی مرگ، در زنان دیگر تکثیر شده و حالا در زمان روایت، لحظاتی را به یاد می‏آورد که حاصل همین فراروی از تن یکه است. نامی پنهان که دیگر نمی‏‌میرد و خاطرات همه‌‏ی گم‌نامان مدفون در گورستان‏‌ها را با خود دارد. زنی از کلمات که نام‌‏ها و آوازها را با خود دارد و صدایی متکثر است و حتی وقایع هولناک را روایت نمی‏کند، واکنش خودش، جیغ کشیدن خودش را بازگو می‌کند و گوش‏‌های مخاطبش را می‏‌گیرد که همین جیغ را هم نشنود:

شاید فقط زندگی‌ِ من بود

که این گونه گیج

بر چشم‌های قرمزتان نشست

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

شاید فقط حواسِ سیاهم بود

مثلِ کسی

که پشتِ در افسوس می‌خورَد.

از بقیع  تا خاوران را              با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

آوازهای کوچکِ جان را        با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

اسمِ شیکِ تهران را          با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

من پُشتِ هم جیغ می‌کِشم

من پُشتِ هم گوش‌های تو را

می‌گیرم       وَ جیغ می‌کِشم

دنیا گناهِ من است ای لکّه‌های بی‌هدف!

                                              دنیا گناهِ من است ای خنده‌های بی‌شمار!

                                              دنیا گناهِ من است و

                                              من

                                             جیغ.

گناه‌های خندان را                با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

                                                                (و غیره. جدیری. سپیده. ص ۶ و ۷)

8005EE1E-56F1-4A49-8F83-7D5AE3CA6C96_cx0_cy3_cw0_mw1024_mh1024_s

ایستادن در موقعیتی فرازمانی، به شکل گرفتن شعر در قطعه روایت‏‌های موازی منجر شده اما این شعر فعلاً روی کاغذ جاخوش کرده است و برای آشکار کردن فرم خودش دست‏کم باید اجرایی شفاهی شود به نحوی که توازی روایت‏‌ها و تداخل آن‏ها، بلندی و آهستگی صدا، و ضرباهنگ قطعه‏‌ها را بشنویم. بدون اجرای شفاهی، ندای جمعی اندوه و خشم فرو خورده‌‏ای که بین قطعه روایت‏‌ها پنهان است، شنیده نمی‏‌شود. علاوه بر این شعر «چاک» روی کاغذ هم می‏تواند به صورت افقی سطربندی شود تا به فرم خودش نزدیکتر شود و همزمانی عبارت‏‌ها و مفصل‏‌بندی آن‏ها روی کاغذ هم مشاهده شود. ترجیعات «با خود بِبَرَم بزنم به چاک» و «ای روشنایی تن من بگذر» در چیدمان افقی و همزمان عبارت‏‌ها، چنین نقشی دارند و به صورت ترکیب با عبارت‏‌های دیگر ضرباهنگ کلام را اداره می‏کنند؛ ضمن این که سایر عبارت‏‌ها را هم می‏‌توان برمبنای موقعیتی که نسبت به هم می‏سازند در صفحه، جانمایی کرد.

این آواز تُرش کرده است

غم، تُرش کرده است

برکت برای زمین

                بی کاست و بی کم

                                تُرش کرده است؛

عبور

و مرگ‌های چشم‌دارِ شما

که می‌ریزد روی هم

بدن‌اش را دیدنی‌تر می‌کند …

امشب این آهِ لعنتی کدام گوشه است و من کدام گوشه؟

آوازهای یک طرَفه

در هوای تکراری

به گوش        می‌رسد

و گوش

کنار کشیده می‌شود     از گوش کردن.

(همان. ص ۱۱ و ۱۲)

این شعر مکمل شعر چاک با فرمی متمایز است. راوی این شعر آنچه را که باید و می‏خواهد بگوید، پنهان می‏کند؛ به بیان دیگر راوی شعر، حرف خود را فرومی‏خورد و سنگینی نگفتن‌‏اش موضوع اصلی شعر می‏‌شود. با اشاره‏‌هایی حدود فضا را روشن می‌‏کند تا غلظت تاریکی، بیشتر دیده شود؛ جایی که خندیدن، هوا خوردن و مردن شکل ندارد؛ جایی که همه چیز ممنوع است و گفتن از همه چیز ممنوع‌‏تر. سطربندی عمودی این شعر با فرم روایت آن متناسب است و روایت به شکواییه‌‏ای از خود جمعی تبدیل می‌‏شود. پایان‏بندی شعر با پرسش از غیاب عدالت و آزادی همراه است و شعر هم از این مفاهیم نامی نمی‏‌برد و به اشاره‏‌های نمادین اکتفا می‏کند:

کلافه‌ام از کلاف‌های سَر در گُم

کلافه‌ام از کلاف‌های سَر در گُم؛

ترازو به احترام چه کسی      ترازو شده است؟

و آب به احترام چه کسی       آب

گناهِ خُرد شده‌ی من!؟

سپیده جدیری

سپیده جدیری

نگاهی به بخش دوم کتاب

 

عین یک انسان ماقبل تاریخ

خواب‏هایم را جبران می کنم

و از وسط

گونه گونه شوم

اگر بشود چشم‏هایم را جبران کنم

بگذارم سرِ کوه

تا دنیا را

بلندتر ببیند

اگر بشود بدوم تا میدان آزادی

باز تاکسی بگیرم تا ساعتی از تاریخ

و خیابانی را

پر از انقلاب ببینم

اگر بشود خنده‏هایم را جبران کنم

دهانم را

و از نگاه‏های بی‏صدای شما

گوشه بگیرم

(همان. ص ۲۰ و ۲۱)

این شعر با توجه به لحن، زمان و فضا می‏تواند در کتاب «و غیره» جای خود را تغییر دهد و سومین شعر بخش اول کتاب باشد. روایت این شعر با ترفند شروع ناگهانی و پایان سجاوندی خود، ضلع سوم دو شعر یاد شده است و راوی در آرزوی به دست آوردن فرصتی برای جبران کارهایی ست که حق انجامش را داشت اما به خاطرش مجازات شد.

این سه شعر را می‏توان به یاری همین ارتباط فرمی‏، هم به صورت اپیزودیک و هم به صورت یکپارچه برای اجرا تدوین کرد.

کلاهم را بر می‏دارم

برای صدایی که روبه‏رویم را پر کرده است

برای این غرچ غروچ جویدن‏های نابه‏هنگام

که گوشم را پر کرده است

که گوشتم را برای همیشه.

             (همان. ص ۳۴)

این شعر روایت حذف دیدن است در جهانی که تنها صدای جویدن‏‌ها وجود آدمی را پر کرده است. خود این شعر فرمی دیداری ندارد و بخشی از جهان مصرفی راوی شده است با این تفاوت که به وضعیت خودش آگاه است و همین آگاهی شعر شده است.

رنگ از همه چیز ترمز می‏کند

و می‏پاشد به غرب‏هایم

به آنچه بسیار است

به غروبی که در همه چیز

                در همه چیز

               طلوع کرده است.

               (همان. ص ۳۷)

این شعر از کارهای کوتاه و کامل این کتاب است که لحظه‏‌ای شهودی را با ترفند حس‌امیزی، به جهان تعمیم می‏دهد و زوال آن را اعلام می‏کند.

جدیری در روایت حس یا لحظه و قرار دادنش در موقعیت شعر، مهارت دارد و آگاهانه آن را در شعر کوتاه، فرم می‏دهد و از موسیقی عبارت‌‏ها و جمله‏‌های کوتاه و تک‌واژه‏‌ها برای پایان‏بندی به موقع شعر استفاده می‏کند. مثل شعر ۲۰ با شروع «از خستگی‏‌ا‌م و خوابم و اتاقم خسته‌‏ام» و شعر ۲۱ با شروع «از من تا تو سال به سال فاصله بود». علاوه بر این در شعرهای کوتاه، وقتی به مکاشفه‌‏ای زبانی می‏رسد مثل حرکت دومینو آن را تا ضربه پایانی شعر پیش می‌‏برد مثل شعر ۲۲  که مکاشفه زبانی سطر اول را تا ایهام‌‏های پیاپی دو سطر انتهایی ادامه می‏دهد:

گوشه‌‏هایم یک زن است

گوشه‌‏ترین‏‌هایم؛

مرا از چشم می‌‏اندازد

لب‏‌هایم را از دهان

و لباس‏های زیر     به رو می‏‌افتند

با گوشه‌‏های زن‏‌تر:

                    صدا

                    قلب

                    بو

                    رگ

از جلویم تا روبه‏‌رو

از سر به بالایم.

(همان. ص ۴۲)

منبع:

سپیده. جدیری (۱۳۹۲). وغیره، تهران: بوتیمار

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: