چند شعر از عباس فتحیزاده
۱
در آرزوی حضورت
نوروز به یاری آمد
تا در صادقانه ترین ضیافت
گلخند زیبایت
تارهای سیاه دوران را
از ورای شکنج سیمایت
بشکافد
و جوانه ای
بشکُفد
تا بهاری دیگر
۲
به یک اشاره ی رعنای دل فریب
نسلی به سر دوید
به یک بهانه ی غوغای ناشکیب
فصلی به سر رسید
نسلی که فصل های بهارش
هماره کوتاه بود
در انتظار نشست و
چقدر تنها بود
من و تو قطره ی این موج سرکشیم
بیا به عشق شقایق , به اوج پر بکشیم
۳
آرامنده انتظاری ست
فاصله ی میانِ آذرخش و تندر
به شیرینیِ بهار و ترانه
شبنم و جوانه
بیهوده رنجی ست
می برد این بوران نیمه شب
تا بُگسلد
رنگین کمانِ سرزده از پشت ابر را
۴
در میان خاطره ها جستجو کردم
با یادگارها گفتگو کردم
هر جا که چشم بود
از اشک گریختم
آنجا که لب بود
با خنده آمیختم
هدیه ای از امید
بر دل آویختم
تا بهــــار به دیدارم آید