UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

چند شعر جدید از عباس فتحی‌زاده

چند شعر جدید از عباس فتحی‌زاده

 


۱
از میان این همه
پیام های نادیده
در پشت پلک های مان
و این همه
کلام های خشکیده
در اشک های مان
ماندگارترین لبخند را
از پشت شیشه های وداع
در کف دستانم
حک می کنم
وقتی که
فریاد در گلو
زندانی ست


۲
در انتهای روز پرآشوب منکوب
از بال های مصلوب غروب
بالا می روم
تا آخرین رمق های آفتاب را
بدرقه کنم

آنگاه
که هاله ی مهشید
با فروزش خورشید
می آمیزد
و یاره یی از ستاره
بر یال قله ها
می آویزد
من به پیشواز فردا خواهم رفت
فردایی که به روشنایی اش باور دارم


۳
صبر کن
این تمام ماجرا نیست
آنچه که می گویی
و آنچه که می بینم
حکایت سراب و دریاست

در سایه روشن شبگیر
با گلبرگ های سرخ خفته در دفترم
ترانه می سازم
با امید سبز نهفته در قلبم
می آمیزم
و هم آواز با کبوتران همراه
در گوش ابرهای سپید می خوانم
تا با هر قطره ی باران
هزاران شکوفه ی عطرآگین
بر بیابان خشم و کین
ببارد

صبر کن
این قضاوت دیروز و فرداست
در رنج نامه های دامنگیر


۴
وقتی که خیمه ی سیاه آزت را
حریم شوم شب درازت را
بر هرچه که بر خوان و از آن من است
می گسترانی
چگونه و از چه زبان بگردانم
که تو را نهراسانم

از تو مفری نیست هنگامه ی پرواز
خرد را ممری می یابم
هر آنچه را که نمی یابم
راهم بی تو به سامان می رسد
این چنین بود از آغاز

از تو نیازم نیست
نوای تو در زخمه ی سازم نیست
تو !
حاجتمند تحمیق من و تبار منی
تا بازار دکه ات
به سکه بنشیند
از من بگذر و بگذار
تا بیش از این
گل آلوده آب مسمومت
در برکه ننشیند


۵
سکوت من
با نگاه سرد تو پیوند می خورد
از پشت پنجره های غباراندود
این همان غمی ست
که کف کوچه ها را فرش کرده است
در این هوای دم کرده ی نفس گیر
صدای طپش نامنظم قلبم
تنها نوای آشناست
تمام درهای رو به باغ مهجور است
پرنده های پرسوخته در قفس
انتظار می کشند آب و دانه را
تا از یاد ببرند لانه و ترانه را
این همان غمی ست
که دیوارهای شهر را نقش کرده است

امید من
به خروش گرم تو سوگند می خورد
از پس روزهای رنج آلود
………


۶
چه روزها
منتظر ماندم
تا بگوید
نگفت
منتظر ماند
تا بگویم
نگفتم
هراس راه گلو را بست
ناامیدی بر شانه ها نشست
کمر آرزوها شکست
و بدین سان بود
که سکوت
دیده ها را تار
و تسلیم
تزویر را ماندگار کرد

آه !
اگر می گفتیم و می شنیدیم
چه امروز و چه فردایی
چه آینده ی زیبایی


۷
در ویرانه های شرق
شب تیره فرا رسید
بی ستاره
بی مهتاب
به شب نشینی جغدها
پیوستند
خفاشان ظلمت خواه
منادیان عهدهای سیاه
شهر خالی
کوچه خالی
ز روشنایی روز
چکاوکان نو رسته
دست ها بسته
چهره ها بی رنگ
بنشسته در چارچوبی تنگ
بی پرواز
بی آواز

فردا به کام کیست ؟
در کارزار نام و ننگ

عباس فتحی‌زاده#

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: