
سه شعر از نرگس الیکایی

سه شعر از کتاب: این النگوها را کجا میبری
زنان هزاران سال با آن رقصیدهاند
از نرگس الیکایی به زودی در نشر آفتاب منتشر خواهد شد.
” کشتی اندوه دریاست “
آب را روی آتش بریز
درد را خلاصه می کند
نترس
دوباره متولد می شوی
این بار سنگ شکوفه می دهد
صخره ها از عزیمت باز می گردند
کشتی اندوهِ دریاست
موج زخم برمی دارد
تازیانه می زند بر هوا
ببین هزار رنگ
از آفتاب و آب پیداست .
۵
” دوباره صبح “
هر شب با این خانه تمام می شوم
صبح به دنیا می آیم
دوباره سرانگشتانم
گره های روز را باز می کنند
طرح آشتی می ریزم
با سلول هایم
خیالم پر از عنکبوت هایی
که تار می تنند
تا کلمات را بیچاره کنند.
” قدرت خانم “
پلی مرا می برد
_ دهانش خونی !؟
نه نیست
چهار راه ها را فراموش کرده ام
چراغ خاموش حرکت می کنم
این زیر دریایی ها
در صلح چندم جهانی احیاء می شوند
چترها را که برای نجات نیست
اما هست
سیانورها حذف شده اند
و زندانبان ها
باتوم
سانسورچی ها
دستبد و پابند
توفانی که می وزد
از زنی که جنسیت اش معلوم نیست
او را قدرت خانوم نام نهادند
که از آقایی خود می گوید
چنان که افتد و دانی
خانوم خطابش کردند
تا قبول افتد
قبول افتاد
چنان که افتاد و دانیم.