
چند شعر کوتاه از شاعر خردسال رها فلاحی

* رها فلاحی
(۱)
موهایم را که کوتاه کردند؛
قلب من به کنار،
با بُغضِ «گُلسرم»
-چه کنم؟!
(۲)
چشمانم ابریست؛
همراهم–
چتری خواهم داشت
–به احتمالِ باران!
(۳)
عروسکم
–سنکوپ کردهست…
***
آه از،
یک تنهائیی دشوار!
(۴)
از همهی عروسکهایم پرسیدم،
نه! هیچ کدام
[دوست داشتن]
–نمیدانستند!
(۵)
شب که میشود؛
[هر چقدر بخواهی]
گلهای پنجپَر
در دامن آسمان سوسو میزنند!
(۶)
عروسکام
قبضه روح کردهست
-تنهایی ام را!
(۷)
وزید نسیم،
-به گوش زمین
…
چه زیباست؛
-صدای خدا…
(۸)
در ناگهانِ باغچه،
آفتابگردانی شُکفت وُ،
دیدم:
–[نورِ خدا] بود!
(۹)
-[باد]،
زمزمهی خداست که –
میوزد؛
به گوش زمین!
(۱۰)
حیاطی کوچک وُ
طنابی بسته
باد به پرواز درآورد رختها را
…
خوشبختی!
وقتی انسانی نیست!!!
———————
* رها فلاحی: شاعر خردسال بروجردی – مجموعهی اشعار کوتاه او در کتاب چشمهای تو چاپ اول ۱۴۰۰ انتشارات گنجور، منتشر شده است.