پنج شعر از علیرضا زرین
۱
راهی دراز
من پشت تو پنهانم و مرا نمی بینی.
تو می روی و من از پس می آیم.
راهت را می شناسم
اما در جای پای تو پا نمی گذارم.
من در سکوت و گمنامی ام
سوختِ راهی دراز را فراهم آورده ام.
۲
غیاب تو
کنار خیابان ساعتها منتظرت ماندم
شاید بگذری
از مسیری که بارها گذشته بودی
و نیامدی
ازدحامِ عابران
غیابِ تو را سنگین تر می کرد
من هم چون عابری
به راه افتادم
۳
آن یار و موکب اش
دیر است زمانم به وقت تان
زوداست وقت من به زمانِ شما
زود آمدم کمی
این کاروان نه تابِ راهِ حقیقت دارد
آن یار و موکب اش رخت بر بسته اند
در وقتم انتظار نگنجد.
۴
باور
تو را باور کرده ام
مانند آفتاب که می تابد
بهار که می آید
چشمانت
که عاشقانه مرا می نگرند
۵
کلمه ای نوشته ام
پنهان است
بینِ کلمات دیگر
نقاب بر چهره دارد
و کلاهی بر سر
و در میان جمله هایم
در رفت و آمد همیشگی اش
حضور غائب خود را
رقم می زند
و هدیه ی کوچکی است
برای معشوقم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: