چند شعر از هادی ابراهیمی رودبارکی
۱
ببین!
چه شیرینِ شیرین
میگریم وقتی کودکان
از تنها بستنی فروشی باز نوار غزه
شیرینِ شیرین
از گلوی خشک شده از ترس
زیر غرشِ هواپیماها و تانکها
با چاشنی خاک و خُل
شیرینی میبلعند.
آه …
چه اندوه شیرینی!
جهانِ تماشاگر
هیچگاه تا این درجه
ترسناک نبودهاست.
ترسناک تر از بمب
هراسناک تر از تانک
جان آدمی است
که چون هندوانهای شیرین
در نوار غزه
قاچ قاچ میشود
و جهان
شیرینْ شیرین
لهشدناش را نظاره میکند!
در تماشای شیرینِ جهانِ نظارهگر
مرگ شیرین میشود
شیرینتر از بستنی
سرخْگواراتر از هندوانه
وقتی قطرهای از ترسِ کودکان
در چشم تماشاگر جهان نمیچکد
در چشم کودکان غزه
جهان با دولتهای دموکرات خنثی
ترسناک تر از ترس
میشود!
۲
ترس
در چشمان کودکان غزه
چون چشم ماهیان بیخواب
همیشه بیدار و تهی از رویا
روز و شب
خیره به دریای
مدیترانه بیترانه
۳
دهانش مزهی خاک و خون
نه سرکش!
نه سیرِ جان!
عاصی از رنج و گرسنهگی
بایسته و شایستهی زندگی
کودکان غزه!
۴
خراشِ تنِ باغ
مرز من و همسایه شد
بهار سررسید
سبزه از مرز
عبور کرد
باغ بیمرز شد.
۵
باد میوزد
و از میان غبارِ آتش و دود
دوباره برمیخیزد
تابش دایرهی زندگی
بر سینهی سرخ سپیده
در سرزمین غنوده در رنج
باد میوزد
و سرشاخههای زیتون
بی اضطراب
با باد میرقصند
و پرچمهای افراشته بر
تانکهای پرآز و شَرَه
از باد تازیانه میخورند!
۶
خونِ پرنده
زخمِ شاخهی زیتون
نوار غزه!





















