
خودِ واقعی شعر بهمثابهی واقعیت شاعر

در دفتر شعر: «حریر برای بستن زخمِ اندامِ حروف» از ثریا کهریزی
هنر (شعر) در هر بُعدی که مدنظر و منظر باشد از دو منِ وجودی برخوردار است. نخست: منِ فردی – شخصی است و دودیگر، منِ اجتماعی است. هنر اصولن آلام و آمالِ خُفته و نهُفتهی آدمی است که منبعد در دایرهی آفرینش و بینش فرود میآید. شعر را اگر هنری بیکلام یا درجوانبی هم با کلام تصور نمائیم این کلام در کلامیتِ خویش زادهی زبان و نوعِ تفکر و البته سلایق روحی – روانی و علایقِ رفتاری و فرهنگی سُرایشگر است. شعر یا سَرْواد یک تولید فرهنگی و انسانی است که خمیرمایهی این تولید را شاعر از سایرِ موالید سهگانه (گیاهان و نباتات، جمادات و جانوران) جهانِ معنا و ذهن دریافت میکند. پس صبغهی روانشناختی هم در قاموس آن احساس میشود و از اینکه شعر میتواند زبانی دوقطبی یا اسکیزوفرنی و حتا شیزوفرنی داشته باشد و از زبان و قالبی روانپریش نیز برخوردار باشد ، درجهاتی منطقی و معقول است ازاینرو که، کلافی عمیق با یافتهها و دریافته ها و مطالبات فکری و مناسباتِ اجتماعی جامعه بهمثابهی انسان دارد. رابطهی شاعر با شعر و رابطهی شعر با طبیعت و انسان یک رابطهی نه یکسویه بلکه چند سویه و چندگویه است بنابراین با روانشناختی متنِ یک اثرِ هنری شما به سهولت میتوانید شخصیت اثر را باشخصیت صاحبِ اثر تشخیص و تمیز نمائید. زبانِ شعر را کلمات تشکیل میدهند و چون کلمات خانه و ساختمانِ زبان را تشکیل میدهند لذا شما با بررسی نوعِ تفکر، ایدئولوژی، زبان و فرهنگ شاعر ،میتوانید سلایقِ زبانی و علایقِ فکری وی را دراثر پیدا کنید. صنعتِ واژهگزینی درشعر و چینش و گزینش واژِگان درشعر و نوعِ لحن و بیان شاعر خود مصداقی از ویژگیهای زبانی متن را نشان میدهد. ویژگیهای زبانی متن باشخصیت شاعرکلافی عمیق و عتیق خوردهاند چراکه شاعر و یا نویسنده همان کلماتی را سطر، فصل و کتاب میکند که با این کلمات تجارب زیسته و زیستِ تجربگی دارد. با این تعابیر، نظر این قلم بر منظرِ شعر تنها خصیصهها و کاربستهای ادبی نیست که ممکن است روزی این کاربستها به بنبست برسند بلکه دادههای روانشناختی و جامعهشناختی و مبحثِ اونتولوژی به فرانسوی (ontologie) قابلِ التفات است چه اینکه اونتولوژی به معنی نگاهی فلسفی با مداقه و مطالعهی عتیق و عمیق به: «طبیعتِ هستی»، «شدن»، «وجود یا حقیقت» هست؛ یعنی شما وقتی هستی یکچیز یا موضوعی اجتماعی را میخواهید بررسی نمائید و یا شدن و حقیقت ذاتی آن چیز را به دایرهی وارسی میبرید نیاز است از روشِ اونتولوژی استفاده نمائید چراکه این روشِ روشمند و هوشمند ذهنِ شمارا به سمت دادههایی پرتاب میکند که این دادهها ارتباطِ عمیقی با موضوع محلِ بحث و تحقیق دارند و دیگر، گفتمانِ اپیستمولوژی (Epistemology) است. اپیستمولوژی همان معرفتشناسی یا شناختشناسی ست. این روش اصولن کارش بررسی دانش، معرفت، آگاهی و شناختِ یک اثر است. بدین حال اینها ازجمله مفاهیم و گفتمانهایی محسوب میشوند که شاکله و شاخصههای ساختمان یک اثر (هنری – ادبی) را تشکیل میدهند. از زوایایی دیگر میتوان این هنرِ بیکلام اما با کلام را به دایرهی روانشناختی و جامعهشناختی کشاند و ارتباط آن را با سایر گُفتارها و دیسکورس های روانشناسانه نیز کلاف داد. از این منظر، اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی تنها یک اختلال روانی نیست که با دروه های مداوم یا عودکنندهی روان پریشانه مشخص میشود و حتا به همین سادگی نمیتوان گفت که اسکیزوفرنی یک توهم از جنس شنیداری یا گُفتاری است و یا هذیان و نسبتی با پاریدولیا (pareidolia) به زبان فارسی شبیه پنداری دارد و علائمی چون کنارهگیری اجتماعی یا پارانویید و کاهش ابراز عواطف و بیتفاوتی هم خود بخشی از ساختمان اسکیزوفرنی است. با این تفاسیر و با رویکردی جامعهشناسانه میتوان چنین پنداشت و برداشت کرد که شعر یا هنرِ اسکیزوفرنیک برگرفته از علائم و نشانهها و مواردِ بسیاری است و شما به سهولت می توانید در آثار کافکا یا صادق هدایت بهمانند بوفِ کور و سایر آثارش و حتا در کارهای آلبرکامو که بیشتر آبزوردیسم هستند نیز مؤلفههای اجتماعی اسکیزوفرنی را در انحای متفاوت و به عینه مشاهده نمود. شعر اگر نوعی اوهام و خیال یا بسامد ذهنی باشد و رابطهی دیرینهای با سوبژاکتیو برقرار نماید، فینفسه میتواند نوعی اسکیزوفرنی هم باشد چراکه در درون یک شخص یا متن و یا کتاب شما میتوانید شخصیتهای فراوانی را با روحیاتِ متفاوت را مشاهده نمائید و بهویژه دررُمان و داستان مسئلهی اسکیزوفرنی چربش و چرخش بیشتری را از حیثِ شیوه و بیان و معنا نسبت به سایر متون و تولیداتِ فرهنگی برعهدهگرفته است. وقتی در درون یک متن یا اثر کاراکترها یا پرسوناژهای مختلفی وجود دارد و هرکدام نوعی منِ وجودی (دازاین) را دراثر بازی میکنند، بایستی پذیرفت که این متن یا اثر از مؤلفههای اسکیزوفرنی برخوردار است؛ بنابراین از این منظر اسکیزوفرنی یا حتا زیرشاخههای آن مانند کاتاتونیک و مِنریسم رابطهی عمیق و عتیقی با ادبیات و هنر دارند و امروزه خودِ سبکِ دادائیسم هم درآثار شاعران و نویسندگان جایگاهِ دیگری را بازکرده است. حرکت جامعه به سمتِ نظام سرمایهداری و سودمندی و هوشِ مصنوعی و مقابله با طبیعت و واقعگرایی و نه مفاهمه بلکه مخاصمهی با عواطف و خیال و مقولهی اخلاق و اومانیسم از عواملی است که هنر و ادبیات را به دایرهی «دیگر انسانی» و نه شعرِ زبان که شعرِ «پسازبان» سوق داده است و شما دیگر نمیتوانید دریک اثر به دنبالِ معنا و حقایق یا واقعیات جامعه باشید بلکه با نوعی تصادف، پراکندگی و روان گسیختگی زبان تصادم دارید که اینها از پارامترهای دنیای پست کریتیکال یا پستمدرن است. همنشینی کلمات و دموکراسی و از اینها مهمتر لیبرتی (رهایی) کلمات در جهت آزادی محض و هرآن چه که دوست دارند درمتن بگویند و یا کلمه در هر جای سطر و متن که دوست دارد بنشیند ازجمله خصایص و خصائلی است که در آثار امروزی یافت و دریافت میشود؛ بنابراین تصور بر آن است که شعرِ امروز و درکل ادبیات امروز به دنبال ایجاد نوعی زبان با مؤلفهها و پارامترهای کاتاتونیک و (اکوپراکسیا) است. حرکات تکرارشونده، تقلید صداها و زبانهای دیگر، بهرهگیری از بدن و آهنگ کلمات و ریتمیک نشان دادنِ زبانِ واژگان ازجمله عوامل و عناصری است که چندقطبی کردنِ زبانِ شعر را به دایرهی بایش و نمایش میگذارد. حرکاتِ ادبی – ادایی شاعر درشعر که همان منریسم (mannerism) یا تکلفگرایی یا شیوه گرایی گُفته میشود ازجمله مواردی ست که میتوان در آثار امروز لمس و دریافت کرد. شعر ِامروز با توجه به بافتارِ جامعه و نوعِ بیماریهایی که در نظامیافتگی زبان و فرهنگِ جامعه لحاظ شده بیشک شعری مِنریسم هم هست. نوعی از روانپریشی، تصویر تیکهای تکلمی، رفتاری و حرکتی، توجه به زبان ستیزی و معنا گریزی و ایجادِ معانی نظام نیافته درشعر و تکانش و لغزشهای نوشتاری که متن را دچار چندلایگیهای مبهم و تقابلهای درونی و بیرونی میکند و از همه مهمتر «فرهنگ تکرار» و زبانِ تکرارِ یک حرف یا کلمه که این حرف یا کلمه درشعر گویا برای فریاد آفریدهشده از مؤلفههای شعر امروز است که درقالبی مِنریسم هم قابلتعبیر و تصویر است. اصولن وقتی به هنر و قلم هنرمند توجه نمیشود این نادیده گرفتنها خود بهمرورزمان در ناخودآگاه هنرمند پایگاه زده و در قسمتِ آرشیو ذهن قرار میگیرند و منبعد درقالبِ خودآگاهی به دایرهی سُرایش کشانده میشوند. آدمها تابع ناخودآگاه خویشاند و عبور از ناخودآگاه خویش در جهتِ نیل ِبه خودآگاهِ خویش بسیار دشوار است اما این شیوه را میتوان در قلم شُعرا و هنرمندان بهوفور ملاحظه نمود اگرچه در بخش قابلتوجه مسئله همان ناخودآگاه هنرمند درمتن حضور دارد و گفتنی ست که بگوئیم: «هرآن چه هست، هست و هرآن چه واقعی ست حقیقی ست.» هر هنرمندی تابعِ تجاربِ زیستهی خود شعر میگوید و دروغ سُرایی در قاموس و ذاتِ هنرمند نیست بلکه همان خودِ واقعیاش را و یا حتا خودِ کاذبش را میسُراید و یا مینویسد. از این نگاه هیچ مبانی نظری از حیثِ روانشناختی غلط نیست بلکه بخشی از شخصیت ماست که در سیر علمی – عملی و فرگشت اندیشهای ما به وجود میآید و اینکه میگوئیم شعر میتواند در بعد روانشناختی یا جامعهشناختی محل بحث و نظر باشد درواقع امری منطقی، مقبول و معقول است و به ادبیات انحصاری فکر کردن جز واپسگرایی چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. بههرروی، آنچه فرآروی ما قرارگرفته دفترِ شعری است بانام: «حریر برای بستنِ زخمِ اندامِ حروف» از ثریا کهریزی که این مجموعه درسالِ ۱۴۰۳ توسطِ انتشارات کتابِ هرمز به چاپ رسیده است. نامِ مجموعه از کلماتی تشکیلشده که این کلمات نشانگرِ صنعتِ تشخیص هستند. اغلبِ شُعرای امروزی از صنعتِ تشخیص مُستفاد شدهاند و در ابعادی نیز به ایهام، کنایه و استعاره توجه میشود اما اصولن صنعت ِتشخیص یا همان جاندهی و شخصیت دادن و جان بخشیدنِ به کلمات در اکثر آثار دیده میشود و این شیوه از بیان شاید رابطهی عمیقی با نوعِ بافتار و ساختارِ جامعهی امروز داشته باشد که بیشتر به سمتِ فنآوری و صنعت و فکر آورد و دستاورد درحرکت است و دیگر خبری از جهانِ ناتورالیسم و اخلاق و خوی و خیم اومانیستی نیست. صنعتِ تشخیص به کلمات تشخصِ هنری میدهد و هر کلمهای میتواند برای خودش فرهنگ لغتی داشته باشد و پی آمد سخنِ کلمات هم منجر به گفتوگو و گفتگومندی میشود؛ بنابراین حریر یک واژهی اصیل است که در زبان کوردی و لوری بیشتر کاربرد و استفاده میشود و بستنِ زخمِ اندامِ حروف نیز میتواند مضمونی اجتماعی- انتقادی داشته باشد چراکه سُرایشگر اندامِ حروف را جوری تعبیه میکند که انگار همان اندامِ انساناند که زخمخوردهاند و باید با حریر (دستمال ظریف و زیبا) بسته شوند. دراین نام ذهنِ خواننده به دنیای نوستالژیک و جنوبِ کشور بهویژه مردمان زاگرس هجرت میکند و نوعی فرهنگ فولکلور (عامیانه) در ذهن مخاطب تداعی میگردد. طرح روی جلد اثر نیز در ابعادی ارتباطِ موضوع و معنایی بانام اثر دارد چراکه میتوان نوعی پلی فونی (چندصدایی) را درکانسپت طرح ملاحظه نمود. طرح کلهی انسانی را نشان میدهد که به سه بخشِ معنادار تقسیمشده و از حیثِ معنا نسبتی بانام ِمجموعه نیز میتواند داشته باشد. تِم (درونمایه) اشعار بیشتر انتقادی – اعتراضی ست و در ابعادی مخاطب با مضامینی اجتماعی نیز تصادم دارد. سبک اشعار درجهاتی پستمدرن است و درزوایایی دیگر در چارچوب رویکردِ روانشناختی خودِکهریزی قابلوارسی و بررسی هستند زیرا که اغلب شُعرا تابعِ پارادایم فکری خود هستند و در چارچوب همین پارادایم فکری مینویسند. کهریزی شاعری است که به بُعدِ روانشناختی شعر دربافتی اسکیزوفرنیک اعتقاد دارد و کتاب معروف آن با عنوانِ: «ادبیاتِ اسکیزوفرنیک» مؤید این مدعاست و گمان میرود اشعارِ او بر پایهی همین تفکر در جوشوخروش و فروش هستند.
زبان شعرِ کهریزی هم اسکیزوفرنیکال است و هم میتوان در ابعادی زبانِ دادا یا دادائیسم را در اشعارشان دریافت کرد چراکه، چینش و وینشِ کلمات در راستای منشی است که هیچ مرز و مانعی را نمیشناسد و دموکراسی کلمات درشعر کاملاً مشهود است بهطوریکه یک کلمه میتواند چندین بار درشعر سخنوری کند و یا قالبی استعارهمند به خود بگیرد و در هر سطر شما میتوانید زبان ستیزی و یا معنا گریزی و عدم و انکارِ واقعیت و البته درجوانبی هم معناگرایی و تصویر را در بطنِ اشعار دریافت نمائید. این دفتر شاملِ ۵۰ شعر میشود که در ۱۲۳ صفحه آمدهاند. اشعار در دو قالب ماکسی مال و مینی مال سُروده شدهاند که این شیوه میتواند حرکت زبان شاعر را در بافتی دو گویه و لایه نشان دهد. برای خوانش اشعار کهریزی نمیتوان به دنبالِ معنا یا تصویری آرکائیک و مطلق بود بلکه مدرنیت درجوانبی بهجای مدنیت درشعر بایان و نمایان تر است اگرچه کلماتی آرکائیک با حفظِ نوستالژی زبان شاعر نیز میتوان دراین مجموعه یافت و دریافت نمود. خواندنِ شعرِ کهریزی همانطور بایستی خوانده شود که خودش را میتوان خواند یعنی شخصیت کهریزی با شعرش متوازن است و با روانشناختی متن و ویژگیهای زبانی درمتن شاعر میتوان به شعر و زبانِ شعری آن پی برد. معنا یا تصویر کلاسیکی شما در ذهن خود نمیتوانید بهطور مطلق از اشعارش دریافت نمائید بلکه با زبانی مواجه هستید که این زبان حرکاتِ ادبی – ادایی دارد و ادا و اطواری در زبان هست که کاملاً هدفدار و کد دار و غیرعادی ست و یا میتوان شکلی عادی را از سطرها دید که در سطور بعد شما وضعیتی انطباقی (از حیث روانشناختی و اجتماع) و غیرعادی را مشاهده میکنید. برجسته شدن تیکهایی زبانی در قالبی تکلمی – فانتزی و تکانش های رفتاری و معنایی و ایجادِ نوعی روانتنی و طنازی تنِ واژگان درشعر از عمده مؤلفهها و کاربستهای زبانی دراین مجموعه به شمار میروند. کهریزی گاهی با زبانِ واقعی به دنبالِ دریافتی از خودِ واقعی خودش و خود ِواقعی جامعه هست و گاهی هم با دترمینیسم تاریخ و اجتماع مواجه میشود و جبر فردی – شخصی خودش مسببی است تا که خود ِکاذب جامعه و خویش را به تصویر بکشد. سُرایشگر همیشه خودش نیست که گاهی دیگران و اشیاء هم درمتن او حضور دارند. دو نوع گویندگی و گویه گی درشعر کهریزی وجود دارد. یکی خود گویی ها و خودزایی های شاعر است و دو، دیگرگویی های وی هستند که در اشعارشان نمادی نمادین دارند. یک پازل را به هم میریزد و بدون فکر اما بافکر به دنبالِ چیدمان مجدد آن است. گویی کلمات یک روزنامه را با قیچی بریده و دریک ظرف یا گونی انداخته و آنها را بر سر یک میز پهن میکند تا که شاید قطعهای به شیوهی ناخودآگاه چیده شود که این قطعه میتواند پُرمعنا هم باشد و یا که پیامی پیامدگون از بیمعناییها را معنا میکند. گاهی زبان شعرش ناتورال است و گه گاهی هم به ره آلیسم زبانی و البته رویکردی سوبژاکتیویتی به شعر دارد. گاهی به دنبالِ تابلویی گروتسک گونه است و گاهی هم به دنبالِ تصویری دردمند از جامعه درونِ خویش است که این تصاویر بتواند شکلی انسان دوستانه را تعبیر کند. حضور در حال، اصلِ زبانِ اصیلِ کهریزی است اما گاهی هم فرازمان و فرا متن فکر میکند و میخواهد که تجارب زیستهی جامعه را درشعر خود لحاظ کند:
با نمونههای ذیل از این دفتر شعر:
نمونه (۱)
بیست حال است از جوانی سال چیست/ در دخمهی این غولِ بی شاخ و دم/ در زبان بینوایان بدجور گیر افتادهام/ تیر/ میافتادم برجان/ جام خندههای گل کردهی این سالها/ تیغ بر شال بر روسری / دیدی ای که شال همت ام را سرکردهای/ آی ای نانوآبم واژههای مثل خویشن تنها و زخمی/ از دار بیاویزا مرا/ دردار دل آویزد تو را یک جوی یک گندمی در معرفت/ نان سنگک میخوری باجان سنگک میخوری/ از جان سنگک میخورد فرد هژیر/ ای جان من/ جام از کجا آوردهای پُرکن به فتوای سو سور/ یا چامسکی / یا کوبسن/ … ای بر فراز این سخن تو برفراز خوردن نانونمک / بانمک/ نمنم بمیرانم به زخم تلخ افیون زبان تند فلک / بیزبانان جهان مشغول بینان و دلاند/ هیچ ات به سمت باغ نیست/ بهپای من پاها به معدن میکند/ جان میکند تا/ شیرین که تو ازکندن کان های ما دزدیدهای / این میان/ نه آنکه بین ما نان، نکتهی این بحث باشد نه! نیست/ سنگ مردم میخورند و عالی که با فرشته هم تباری نان نان/ جان میکنیم و عالی که نان در چنته داری جان میخوری / میخوری، میخوری با نازکان/ بنای مرمری داری / و دیگران، داریم هیچ دراین سرای بی/ ما جان میکنیم / ونان سنگک نوش جان حضرت است.
نمونهی (۲)
سرمای عجیبی بر کلمات خواستارم/ آنقدر سخت/ که تو/ مثل سکوت ِدی/ درست مثل سوی چشم من/ درست بین این کلماتِ سرد/ گیر بیفتی/ سرمایی آنقدر/ که تو و کلمات/ مسیرِ بهمن را عوض کنید.
نمونهی (۳)
چه بنویسم چه / چه بنویسم آخر که آخرِ/ همهی راهها به به اشک میرسد/ کلمات جایگزین بهتری دردیدن و گریستن نیستند / … اشک نوشتن ندارد/ بغض!/ تنها در تنهایی به خود کالبد میگیرد…
نمونهی (۴)
غروب یک صفحهی خالی بود/ غروب صفحهای است از گنگ/ غروب صفحهای است که مرد راه میرود/ غروب صفحهای است که عاشق میرود تا نقطهی بشود/ غروب نکتهای است / غروب صفحهی اول کویر است، صفحهی اول ِدریا/ غروب صفحهی اصلی زندگی ماست/ غروب ماست ما غروبیم/ غروب به آدمها بسته/ آدم به آدم وابسته…
نمونهی (۵)
زیستن یک نکته است/ بودن یک نکته است/ رفتن نکته/ آمدن/ شادی نکته ست غم/ مِی نکته است/ میخوری مِیخواهی/ خواستن/ برخاستن/ شب نکته است ستارگان خورشید ماه پنجره/ درد نکته است/ فقر نکته است/ رنج حتماً نکته است/ فراق نکته وصل نکته/ غروب نکته ست/ فریاد/ سکوت/ خاموشی همه نکتهاند/ سوسوی چراغهای دیار از دور نکته است!/ زیبایی نکته است دیدن زیبایی دیدار زیبایی/ زیبا شدن زیبا بودن زیبا ماندن همگی نکتهاند/ نوشتن / اشک/ خنده/ چراغ/ لبخند دلتنگی/ انتظار/ آری انتظار / یک نکته است/ دریا نکته است دل نکته/ اما/ آدمی / تنها یک نقطه است/ نقطهای کوچک/ در چیزهایی بسیار بزرگ!
نمونهی (۶)
دست میبرم در زبان/ بای آن را برمیدارم/ از وسطِ زن!/ دونقطهی بالای سرم را نیز / میشوم رنِ بیمعنی؟/ دونقطه را روی سرم میگذارم و ادامه میدهم/ کسی نمیتواند آرایش ام را برهم بزند!
کهریزی دو نوع زبان را درشعر لحاظ میکند یکی همین زبان اجتماعی و دردمند جامعه است که آکنده از پند و اندرز با چاشنی انتقاد و اعتراض است و توجه به سبک ناتورال و ره آل و درجوانبی توجه به خودِ واقعی جامعه و خودِ واقعی خویش به چشم میآید و گاهی هم دردمندی شهر و درد وارگی های خیابان را تشریح میکند و دیگر، زبانی تعقید برانگیز و تخصصی ست که خوانندهی عام با شعر آن کمتر ارتباط میگیرد که من این زبان را درجهاتی خود ِکاذب خویش و جامعه میدانم که میخواهد در این خود کاذب به صداقتِ کلام همدست یابد که این نوع زبان ِ تکنیکال و درجوانبی تیپیکال درجای جای این دفتر دیده میشود که خواننده میتواند بر اساسِ عُلقه و علاقهاش از این زبان برداشت نماید. همه مینویسیم/ واژههای گریان را/ فصلهای خندان را/ همه مینویسیم/ شاید زمستانی را که بهارش را گُمکرده است.