Advertisement

Select Page

کجاست جای رسیدن!

کجاست جای رسیدن!

نگاهی به مجموعه داستان «شهر کریستال»، از مریم رییس دانا

داستان‌ها، جهان مردمانی است که در زمانی و مکانی زیسته‌اند و به نوعی درد بودن و تجربه آنها از جغرافیا و تاریخی خاص را نشان می‌دهد. داستان‌ها برای ما جهانی را که تجربه کرده‌‌ایم یا نشناخته‌‌ایم، به تصویر می‌‌کشند. داستان‌ها به یادمان می‌‌آورند که در کدام شهرها، بین کدام مردمان، کدام دردها را زیسته‌ایم و گاه از آنها عبور کرده یا حتی در آنها منجمد شده‌‌ایم.
داستان‌های «شهر کریستال» برای من از این جنس است، چراکه رفتارها و رنج‌ها و خلقیات و گرفتاری سرزمین و تاریخ‌مان را به یادمان می‌‌آورد. زنانی مستقل و یا هوچی‌گر و از جنس همان علویه خانم‌های مدرن شده، مردانی دروغ‌گو و به بلوغ عاطفی نرسیده، تنهایی، ناکامی در عشق، زخم‌های خانوادگی، هرزاندیشی اهالی فرهنگی که در اولین دیدار، جعبه کاندوم روی میزشان قرار دارد، خرافات در روابط شکست خورده، حرمان در عشق و در نهایت، پوچی حاکم بر جهان انسان ایرانی که در ایران یا به هر جایی که می‌رود، این پوچی را هر جا که برود با خود می‌‌برد؛ گویی هر جا که می‌رویم همانیم. شکست خوردگی تاریخی و سطحی اندیشی و تکرار روابط کسالت‌بار مناسبات و ارزش‌های منسوخ.

مجموعه داستان «شهر کریستال» از مریم رییس‌دانا با پانزده داستان کوتاه، اغلب خوشخوان و زن محور و دارای روایت‌های پر کشش است؛ با داستان‌هایی چارچوب‌دار و پردازش شده. راوی‌‌ها اغلب زنان هستند، گویا خواهان آشکار کردن راز مگوی جهان زنانه هستند، آنچه که سانسور دولتی چند دهه و البته خودسانسوری‌‌ها باعث خاموشی صدای زنانه شده و لذات و خرافات و تنهایی و ناکامی و نابرابری و روایت سنت‌های پوسیده مجال کافی برای عرضه در ادبیات نیافته و چنان سانسور موجه جلوه داده می‌شود که گویی عادی است و تنها راه ممکن برای چاپ، عبور از دروازه‌ای است که آثار را شیر بی یال و دم و اشکم می‌کنند و باید گفت چه خوب که نویسنده این مجموعه به این تیغ تن نداد.
در این مجموعه، داستان‌ها از قد و قامت یکسانی طبق روال هر مجموعه‌‌ای برخوردار نیستند، از دید من “نقطه روز”، “فصل ناتمام” و “جزیره‌‌ای در دل تهران بزرگ” و “کلاه گیس” از روایت منسجم‌تری برخوردارند اما در کنار این‌ها داستان‌های دیگری مثل «شهرت»، «رقص باهاری» حال و هوای متفاوتی دارند.
از منظری دیگر، اغلب داستان‌های این مجموعه باورپذیر و ملموس هستند. زنان داستان‌ها چه مدرن و چه سنتی اغلب کنشگرند و نه تماشاگر، و فضای داستانها شهری و معطوف به نقد ساختار خانواده است. در داستان رقص باهاری و سامسارا دقیقا ساختار سنتی خانواده و کنترل جوانان دیده می‌شود. در داستان مهتاب، اعتراض به عدم کفایت خانواده و پنهان‌کاری وجود دارد و زن بی‌خبر، شهر و خانه و همسرش را ترک می‌کند تا به او بگوید همه زنان را با پول نمیشود ساکت کرد. در «نقطه روز» و «شهر کریستال» و «کلاه گیس» هم این شکاف و عدم سازگاری در خانواده طرح می‌شود. با توجه به تم این داستان‌ها، موضوع بیشتر آنها حول زنان و خانواده می‌چرخد و با توجه به تعدد آثار داستانی زن محور در این سال‌ها، نوشتن گاه بی‌پروا و منتقدانه و با نگاهی از بیرون به ساختار خانواده، امری قابل تامل بنظر می‌آید. اگرچه بنظر می‌‌آید تعدادی از داستان‌ها به لحاظ تاریخی و به استناد تاریخ نگارش آنها که نویسنده قید کرده، بیشتر در دهه هفتاد و هشتاد خورشیدی نوشته شده‌‌اند و حتی اشاره‌‌ای در داستان «شهرت» به محبوب زن شاعر که در جنگ شهید شده گویی یادآور سال‌های پس از جنگ است و البته اشاره به همان شکستی است که به نوعی در داستان‌های دیگر با موضوع عشق و ناکامی قرین شده است، یعنی زنان عاشقی که اغلب با معشوقانی بی‌وفا یا اسیر مادر یا مرده روبرو می‌شوند. بخش دیگری از داستان‌ها در خارج از ایران در سال‌های بعدتر فضای پر آشوب چند نسل در خانواده‌‌ها را بازگو می‌‌کند و به نوعی نمایش تعلیق آنهاست بین فرهنگ سنتی و وطنی و فرهنگ کشور دوم. اما آنچه پیداست اینکه ما علنا به داستانی برنمی‌‌خوریم که در آن اشاراتی به حاکمیت آخوندی و تاثیرعلنی آنها بر روال زندگی معمول خانواده‌‌های ایرانی پیدا باشد، چنانکه در زندگی اکثر مردم به نوعی ردی از آنها وجود دارد مثل اعدام‌ها و دربدری و جنگ و اعتراضات خیابانی و دانشگاهی و زندان و به هر نوعی مختل شدن زندگی روزمره. تنها یک داستان، رنگ و بویی متفاوت دارد و آن داستان “میان دیوار” است و رابطه مرد با مرد و صیغه و ریش و تسبیح در آن به چشم می‌خورد و چنان که پیداست گویی فرد به نوعی متصل به قشر حاکم است. شاید تصور نویسنده برای چاپ داستان‌ها در داخل کشور در این امر موثر بوده است. نکته دیگر که توجه من را جلب کرد توجه به الگوی زن ایرانی و حضور زنان در نقش سنتی و غریزی و نگهداری از خانواده و پختن غذاهای خوش آب و رنگ و گرم نگه داشتن مطبخ و بستر بود که در برخی از این داستان‌ها مثل فصل ناتمام یا شهر کریستال یا مهتاب ردی از آن‌ها وجود دارد که گاه راوی در این داستان‌ها در مواجهه با این نقش دچار تردید می‌شود.
نثر داستانها روان و امروزی است و توضیحات مخل یا تشبیه و استعاره و شاعرانگی در آن چندان به کار نرفته اگرچه گهگاه توصیفات برای یک ویژگی در دو سه داستان با یک عبارت به چشم می‌خورد مثل استفاده از “طبقه طبقه” برای چاقی شکم زنان. اما لحن داستان‌ها اغلب خودمانی و دوستانه است و این برآمده از آهنگ چینش کلمات است و نه الزاما گفتار شکسته در محاوره. ولی بنظر می‌رسد نویسنده تعمدی داشته در بکار بردن تکیه کلام‌های دوستانه روزمره در داستان‌ها مثلا دلی از عزا در آوردن، تپل مپل، ال و بل در داستان «هات داگ کاسکو».
مریم رییس‌‌دانا با این داستان‌ها نشان داد که روایت را می‌‌شناسد و ابزار قصه‌‌گویی را به خوبی بکار می‌گیرد و داستان‌هایش جان دارند و تنها برای چیدن روایتی و ساختن داستانی ساخته نمی‌شوند و این به داستان‌ها حال و هوای متفاوتی می‌‌دهد. او زنانی را می‌‌آفریند که رها و انتخابگر هستند و در هر شرایطی راه حل‌های خود را دارند و بستر و آغوش و لذت را می‌‌شناسند و هراس ندارند از توصیف رابطه‌‌های عاشقانه خارج از ازدواج. چشم او به زنان تا آنجاست که خواهر به برادر شصت ساله و هیز خود اعتراض دارد که چرا زن جوانش را طلاق داده و به فرزند ده ساله حاصل از این ازدواج درست رسیدگی نمی‌‌کند، گویی زنان او اغلب مادرانی هستند که برای برادر و شوهر و دوستان خودشان نقش مادرانگی را ایفا می‌‌کنند آن هم در راستای حمایت از حقوق زنان. در واقع زنان شهر کریستال برای ما آشنا هستند در فامیل و همسایه و در خاطره جمعی و فردی ما، برایمان شناخته شده‌‌اند. حتی گاه امثال آنها را در همین فضای مجازی هم می‌‌بینیم با متلک‌‌ها و حرف‌‌های صد من یک غاز قدیمی در جهان پر مکافات ایرانیان امروز، هنوز به دنبال دستکی هستند و غائله سالاری. به هر روی این داستان‌ها به یادمان می‌‌آورد که از خودمان بپرسیم کجاست جای رسیدن و بلوغ و پرورش و شکل تازه‌‌ای از بودن؟
به‌هرحال من از خواندن این داستان‌‌ها لذت بردم. در ضمن نمی‌‌شود از چاپ تمیز و کم غلط و ویرایش خوب کتاب یاد نکرد و البته چیدمانی که برای خواندن الکترونیکی کتاب از سوی نشر رها طراحی شده است. این خود تشویقی است برای ایرانیان در اقصا نقاط برای خواندن کتاب و روشن نگاه داشتن آتش مقدس خواندن و بخصوص خواندن داستان. با آرزوی تندرستی و تداوم کار برای مریم رییس‌‌دانا و خواندن کارهای دیگری از او.

—————–

یادآوری:
نسخهٔ الکترونیکی مجموعه‌داستان «شهر کریستال» با فرمت ای‌پاب و چیدمان سیال متن روی پلت‌فرم‌های Apple Books و Google Play Books تنها با یک کلیک در ۷۰ کشور جهان در دسترس است.
نسخهٔ چاپی این کتاب را می‌توان از کتاب‌فروشی پان‌به در داون‌تاون ونکوور، به‌صورت حضوری و آنلاین با امکان ارسال به تمام نقاط دنیا و همچنین از طریق وب‌سایت آمازون در کشورهای مختلف خریداری کرد. علاوه بر این، نسخهٔ چاپی در بسیاری از فروشگاه‌های آنلاین کشورهای مختلف ازجمله بارنز اند نوبل، والمارت، و eBay در آمریکا و Dussmann‏، Waterstones‏، AbeBooks‏، Adlibris و bol در اروپا در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.
برای خرید نسخه‌های چاپی و الکترونیکی کتاب از لینک زیر دیدن کنید:
https://bit.ly/RahaaBookstore

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights